دنياي ديروز يك اروپايي
اسدالله امرايي
دنياي ديروز با عنوان فرعي خاطرات يك اروپايي نوشته اشتفان سوايگ با ترجمه مهشيد ميرمعزي در نشر ثالث منتشر شده. اين كتاب در واقع زندگينامه اشتفان سوايگ، نويسنده و نمايشنامهنويس اتريشي است كه سالها قبل توسط خود وي نوشته شده و يكي از آثار كلاسيك ادبيات آلماني زبان به شمار ميرود كه براي نخستينبار در ايران ترجمه و منتشر شده است. اين زندگينامه خودنوشت نگاهي نيز به وقايع روز دوران خود انداخته است. كتاب از دوران پيش از جنگ جهاني اول شروع ميشود و پيش از جنگ دوم جهاني خاتمه پيدا ميكند. اين كتاب را معروفترين كتاب ضد جنگ درباره خاندان هابسبورگ ميدانند. خاطرات اشتفان سوايگ تابلوي دوراني سپري شده است كه سوايگ زماني خود را باقيمانده عجيب و غريب آنها خواند. سوايگ مجبور شد از دست نازيها به برزيل بگريزد. عضوي از جامعه بورژوازي ويني و سياح جهانوطن بود كه در وين و برلين فلسفه و روانشناسي خواند. سوايگ از به قدرت رسيدن نازيها ابراز نگراني كرد اما ابتدا سعي كرد از موضعي اومانيستي با موضوع برخورد و اعلان كرد كه موضعي غيرسياسي دارد. نازيها كتابسوزان راه انداختند و آثار سوايگ هم بهرغم موضع منفعلانه از اين ايلغار در امان نماند. با گسترش نفوذ نازيها به اتريش ماموران به خانه اشتفان حمله كردند تا اسلحه و مهمات پيدا كنند و به همين علت سوايگ به انگلستان مهاجرت كرد. اما با قدرت گرفتن نازيها سوايگ در انگلستان هم احساس امنيت نميكرد و از آنجا به امريكا و سپس برزيل رفت. «نويسندگان زيادي را هم نميديدم. مرگ درست همان دو نفري را كه داشتم به آنها وابسته ميشدم، جان درينكواتر و هيو والپول را خيلي زود از من گرفت. با جوانترها هم زياد ملاقات نميكردم، چون به دليل همان احساس ناگوار خارجي بودن از باشگاهها و مراسم شام و مكانهاي عمومي دوري ميجستم. البته يك مرتبه لذتي خاص و واقعا فراموش ناشدني را تجربه كردم: مشاهده برنارد شاو و اچ جي ولز، دو نفر از هوشيارترين و زيركترين افراد، در مباحثهاي كه خشمي زيرپوستي در عمق خود داشت اما در ظاهر بسيار محترمانه و فوقالعاده بود. مراسم ناهاري براي دوستان بسيار نزديك در منزل شاو بود.» از مهشيد ميرمعزي كامو آرمان سادگي از ايريش راديش و قطار شبانه ليسبون و سفيد برفي بايد بميرد منتشر شده است. اشتفان سوايك در برزيل نامهاي نوشت و در آن از زندگي خداحافظي كرد. يادداشت سوايگ در آخر كتاب آمده: «پيش از اينكه با طيب خاطر و در كمال صحت عقل، از زندگي دست بشويم بايد آخرين وظيفه خود را بجا بياورم: از سرزمين فوقالعاده برزيل تشكر كنم .»