• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4678 -
  • ۱۳۹۹ يکشنبه ۸ تير

گفت‌وگو با « استنتون گارنر جونيور » درباره تئاتر، ويروس و تئوري

بيماري يك نمايش است

چگونه گريز شكسپير از شر طاعون تئاتر را تغيير داد

مهام ميقاني| ترجمه از تالين آباديان

 مصاحبه پيش روي شما زماني شكل گرفت كه در اولين روزهاي همه‌گيري ويروس كرونا، دوست عزيزم «تالين آباديان» مقاله «آرتو، نظريه ميكروبي بيماري‌ها و تئاتر سرايت» را از دكتر «استنتون گارنر جونيور» Dr. Stanton Garner, Jr برايم فرستاد. در همين زمان من مشغول خواندن جسته و گريخته كتاب «تاريخ طاعون در بريتانيا» نوشته نويسنده/پزشك يگانه‌ و به‌ شدت درخور احترامي به نام «چارلز كرايتون» بودم كه در 1927 مرده است. او از اين جهت به ‌شدت قابل‌توجه است كه پزشكي، تاريخ‌نگاري و ادبيات را با هم درآميخته و آثاري توليد كرده بود كه نه تنها از ضعف ادبي همكارانش رنج نمي‌برد، بلكه در قله‌هاي ادبي زمان خود مي‌زيست. تحت‌تاثير اين كتاب هراسناك، خيلي زود رفتم سراغ مقاله دكتر گارنِر جونيور و بلافاصله پس از اتمام آن، ايميلي براي نويسنده مقاله فرستادم، چون من علاوه بر خواندن نصف و نيمه كتاب «تاريخ طاعون در بريتانيا» از مدتي قبل درباره همه‌گيري طاعون در قرن نوزدهم و همچنين آنفلوآنزاي اسپانيايي در 1917 تحقيقاتي كرده بودم و همزمان با شيوع ويروس كرونا سراغ سابقه درگيري كشور خودمان با بيماري‌هاي همه‌گير در قرن گذشته خورشيدي نيز رفته بودم. منتظر جواب ايميل نشدم و به دكتر گارنر زنگ زدم. او با آغوش باز به تقاضاي انجام مصاحبه درباره «تئاتر سرايت»، «آرتو» و مقاله‌اي كه نظر من و رفيقم را جلب كرده بود، جواب مثبت داد. براي انجام اين مصاحبه بايد چند مقاله ديگر از دكتر گارنر مي‌خواندم تا تسلط بيشتري روي فضاي پژوهشي او در تئاتر داشته باشم. در همين زمان متوجه شدم دكتر گارنر يكي از معدود پژوهشگراني است كه مشخصا روي ارتباط ميان بيماري‌هاي همه‌گير و تئاتر كار كرده است. دكتر استنتون ب. گارنر جونيور مدرك دكتراي خود را از دانشگاه پرينستون دريافت كرده و اكنون استاد دانشگاه تنسي و مدرس مهمان ادبيات نمايشي معاصر و تئوري تئاتر در چند دانشگاه ديگر ايالات‌متحده است. برخي كتاب‌هاي او عبارتند از: «صداي غايب: درك روايت در تئاتر» (انتشارات دانشگاه ايلينوي 1989)، «فضاهاي اندام‌وار: پديدارشناسي و اجرا در ادبيات نمايشي معاصر» (انتشارات دانشگاه كورنل، 1994)، «ترور گريفيس: سياست، ادبيات نمايشي، تاريخ» (1999)، «نمايشگري جنبشي در تئاتر: پديده‌شناسي، درك، تئاتر» (2018) . دكتر گارنر به همراه «جي الن گينور» و «مارتين پوشنر» دوره دوجلدي نمايشنامه‌هاي نورتن را در سال 2009 به چاپ رسانده كه مجموعه‌اي‌ است از تاريخ نمايش متشكل از نمايشنامه‌هاي يونان باستان تا امروز كه به عنوان منبع درسي در بسياري از دانشگاه‌هاي امريكا تدريس مي‌شود و در ايران نيز در ميان علاقه‌مندان به حوزه نظريه اجرا كاملا شناخته شده است. دكتر گارنر هم‌اكنون مشغول پژوهش روي هم‌‌پوشاني تئاتر و پزشكي در ادبيات نمايشي سده‌هاي نوزدهم و بيستم است. در اين زمينه او مقالات «آرتو، نظريه ميكروبي بيماري‌ها و تئاتر سرايت» (2006) و «قلبي از بخار: از شكل‌افتادگي و بدن دادا» (2007) را منتشر كرده است. در سال 2008، او به عنوان سردبير مهمان، شماره ويژه نشريه ادبيات نمايشي مدرن (Modern Drama) را با موضوع تئاتر و پزشكي، منتشر كرده است. كتاب «تئاتر و پزشكي» كه نگارش آن را اخيرا به پايان رسانده، به‌زودي از سوي انتشارات پلگريو منتشر خواهد شد. «تالين آباديان» نيز كه مقاله دكتر گارنر و اين مصاحبه را ترجمه كرده، در حال حاضر دانشجوي دكتراي مطالعات تئاتر در دانشگاه ارواين كاليفرنيا است. از بين كتاب‌هايي كه او به فارسي ترجمه كرده و در ايران منتشر شده‌اند، مي‌شود به «نوشتن براي تئاتر» و «يك گروه كوچك» كه هر دو نوشته «جنت نيپريز» بوده‌اند، اشاره كرد. او همچنين در كتاب درسي «تاريخ تئاتر جهان»

The history of the world theatre كه از جانب انتشارات Routledge منتشر مي‌شود، بخش ِمربوط به تئاتر ايران را تاليف كرده است. مصاحبه پيش رو و ترجمه مقاله ياد شده، بدون تلاش سريع و دقيق او ميسر نمي‌شد.

 

مقاله «آرتو، نظريه ميكروبي بيماري‌ها و تئاتر سرايت» خيلي نمايشي شروع مي‌شود، گويي به نوبه خود يك نمايش باشد. خواننده به عنوان تماشاگر بايد آن را همانند يك موجود جاندار ببيند، تصور كند و با آن مواجه شود. شما متن را با يك روايت موازي شروع مي‌كنيد و بلافاصله با شرح يك واقعه نمايشي ادامه‌اش مي‌دهيد. من چند مقاله ديگر از شما خوانده‌ام و باور دارم هرگز چنين آغاز دراماتيكي نداشته‌ايد. چطور شد كه تصميم گرفتيد مقاله را اين‌طور آغاز كنيد؟

مقوله سرايت يك مفهوم انتزاعي‌ است كه به صورت فيزيكي خود را نشان مي‌دهد. هراسناك‌ترين مشخصه سرايت نامريي بودن آن است. ما ويروس يا باكتري و سرايت آن بين بدن‌ها را نمي‌بينيم. جهش و تغيير آن به چيزي خطرناك‌تر نيز از ديد ما پنهان است. يكي از راه‌هاي شناسايي بيماري، علائم آن است و اينكه چه تاثيري درون و بيرون بدن مي‌گذارد. آرتو مجذوب اين جنبه طاعون بود. او معتقد بود طاعون بدن را تسخير مي‌كند و آن را وا مي‌دارد تا به حالت جنون افتاده و هذيان‌بار حركت كند. پيشگامان علم باكتريولوژي توانستند از طريق ميكروسكوپ‌هاي اوليه نحوه حركت و فعاليت پاتوژن‌هاي بيماري‌زا در بدن را ببينند، به‌خصوص پاستور كه قلبا يك شومن بود. به عبارت ديگر، بيماري يك نمايش است. وقتي فهميدم آرتو يك ماه پس از مرگ پاستور در مارسي به دنيا آمده به نظرم رسيد شروعي ايده‌آل براي مقاله باشد.

تئاتر مدرنِ آغازين با مفهوم سرايت و بيماري پيوند خورده است. به گمانم با سهولت حمل و نقل، ناخواسته سرايت بيماري‌ها از مكاني به مكان ديگر را آسان‌تر كرده‌ايم. مردم سريع‌تر و آسان‌تر جابه‌جا مي‌شوند و بيماري‌ها را نيز با خود مي‌برند. تئاتر نيز از خطر سرايت بيماري مصون نبوده است. از يك‌سو به عنوان فضايي براي تصور خلاق و حركت فيزيكي و از سويي ديگر موج منتقدان ضدتئاتري كه آن را آلاينده فكر و ذهن و زمينه‌ساز طاعون مي‌دانستند، تئاتر همواره در صف نخست قربانيان سرايت قرار داشته. در‌ سالن‌هاي تئاتر اولين مكاني بودند كه بسته مي‌شد. در كنار گفتمان اخلاقيات و بيماري مي‌توان به ‌نوعي به سرايت عاطفي بين متن‌هاي نمايشي و تماشاگران نيز انديشيد. آرتو درباره قابليت دگرگون‌‌كننده تئاتر در مقاله‌اش چنين مي‌نويسد: «بدون اينكه كسي كشته ‌شود، (تئاتر) متحول‌كننده ذهن‌هاي نه فقط انسان‌ها بلكه ملت‌هاست.» طبق نظريه مزاجي آغازين اين تغيير نه تنها در ذهن‌ بلكه در تمام بدن قابل شناسايي است. گمان نمي‌كنيد آنچه به عنوان نقطه آغاز «تئاتر سرايت» مي‌شناسيم، آغاز تئاتر بر‌اساس بدن باشد؟

سرايت به قدمت بدن انسان است (شايد حتي قديمي‌تر ازآن) و كاركرد نمايشي بدن انسان به قدمت هنر نمايش. بنابراين بله؛ كاملا موافقم كه تئاتر سرايت به طرز اجتناب‌ناپذيري از مديومي آغاز مي‌شود كه بدن انسان وسيله اصلي‌اش است. «اديپ شهريار» سوفوكل كه با تباي طاعون‌زده آغاز مي‌شود، دو سال پس از طاعون آتن نوشته شده. اين طاعون دومين اپيدمي مرگبار يونان باستان بود. تاريخ‌نويسان آغاز اين بيماري را در جنوب قاره آفريقا دانسته‌اند كه سپس به مصر و ليبي و ازآنجا به يونان رسيده. بيماري‌ها نيز همانند انسان‌ها در دنياي مدرن آغازين جابه‌جا مي‌شدند. همان‌طور كه گفتيد، اين جابه‌جايي با جهاني ‌شدن حمل و نقل دراين دوره آسان‌تر شد و عواقب آن نيز گسترده‌تر و سنگين‌تر
(به بيماري آبله فكر مي‌كنم كه توسط كاوشگران اروپايي به قاره امريكا رسيد و بيش از 90‌درصد بوميان قاره را از بين برد). تاريخدانان فرهنگي دو دهه گذشته به تئاتر نه به عنوان واقعه‌اي منفرد يا سازماني، بلكه مفهومي همواره در گردش مي‌نگرند. اجراگران، متون نمايشي، قواعد اجرايي، فناوري‌ها، سنت‌هاي نمايشي و حركات بدني از طريق مسيرهاي ارتباطي و تجاري و از طريق شبكه‌هاي استعماري يا نقل و انتقال فرهنگي حركت كرده و منتشر شده‌اند. تاريخ سرايت بيماري نيز با اين حركت پيوند خورده است.

نمايشنامه دانيل فورد با عنوان «باكتري‌شناس» (1897) يك كمدي فارس است كه كاملا به‌صورت دوبيتي‌هاي موزون نوشته شده. شخصيت‌هاي اين نمايشنامه عبارتند از: دكتر باسيلوس باكتريوم ميليونر، مستخدمش مايك كروب، پسرش پاروتيتيس باكتريوم، دخترش باكتريانا باكتريوم و سه عمه‌اش، آنتي‌ سپتيك، آنتي پايرين و آنتي دوت. به‌رغم لحن طنزآلود آن، نمايشنامه توانسته به خوبي تغيير در درك عمومي از مقوله سرايت را به واسطه علم باكتري‌شناسي به نمايش بگذارد. آيا پزشكي و تئاتر پيش از اين نيز به اين حد به يكديگر پيوند خورده بودند؟ آيا مي‌توان كشف باكتري را به عنوان آغازي نو در تاريخ تئاتر تصور كرد؟ موجي نو كه حتي كمدي فارس را نيز تحت‌تاثير قرار داد؟

يافتن يك كمدي درباره باكتري‌شناسي اتفاقي به‌شدت نادر است. نمايشنامه «باكتري‌شناس» نشانگر اين است كه اين دانش تا چه حد افكار و تصور عامه را در قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم مشغول كرده بود. نمايشنامه ساشا گيتري با عنوان «پاستور» در سال 1919 در پاريس، لندن و نيويورك بسيار محبوب و موفق شد و بعدها فيلمي نيز براساس آن ساختند. با اين حال، باكتري‌شناسي تنها يك بخش از تاثير علم پزشكي بر تئاتر اين دوران است. ظهور روانشناسي تجربي و توسعه در فناوري‌هاي پزشكي همانند عكاسي با اشعه ايكس، گسترش علم بيهوشي و آنچه فوكو «تولد كلينيك» مي‌نامد، نگرش به بدن و رابطه آن با بدن‌هاي ديگر را به‌خصوص در ارتباط با جامعه دگرگون ساخت. معتقدم اينكه ايبسن و استرينبرگ هر دو پيش از پرداختن به تئاتر، دانشجوي پزشكي بوده‌اند مساله‌اي اتفاقي نيست. چخوف نيز در عين نمايشنامه‌نويسي نيرومندش، يك پزشك بود (او در اپيدمي وباي 1892 تا 1893 به عنوان پزشك فعاليت كرده است). ازديدگاه تاريخ تئاتر، پزشكي و دارو همواره با تئاتر در ارتباط بوده‌اند. شخصيت‌‌پردازي در يونان باستان تا اوايل دوران مدرن از نظريه جالينوسي و مزاجي تاثير گرفته بود ولي از طرف ديگر پزشكي نيز براي قرن‌ها براساس اين دو نظريه بنا شده بود. در آتن باستان، مقبره آسكپيوس خداي پزشكي در كنار تئاتر ديونيسوس در شرق آكروپوليس قرار داشت.

به ‌نظر مي‌رسد پيوند تئاتر با مكانيزم سرايت و كنترل بيماري دوباره گريبانگير تئاتري‌هاي جهان شده. درباره موج اجراهاي آنلاين چه فكر مي‌كنيد؟ بسياري از اين اجراها در شبكه‌هاي اجتماعي مثل فيس‌بوك، اينستاگرام و يوتيوب انجام مي‌شوند كه هر سه پلتفرم‌هاي امريكايي‌اند. در ايران ما با حذف برخي پست‌ها از شبكه اينستاگرام توسط خود اين شبكه مواجه شده‌ايم. فكر نمي‌كنيد اجراي آنلاين در شبكه‌اي مثل اينستاگرام ما را در سايه سانسور و نظارت رسمي‌اي قرار مي‌دهد كه بسيار موذيانه‌تر از آن‌گونه سانسوري كه به آن خو كرد‌ه‌ايم عمل مي‌كند؟

يكي از دلگرم‌كننده‌ترين دستاوردهاي اجرا در شبكه‌هاي مجازي اين است كه هنرمندان تئاتر اكنون قادرند به‌واسطه اپيدمي كرونا از اين شبكه‌هاي همه‌گير بهره برده و موقتا به جاي اجرا در محيط‌هاي فيزيكي، در فضاي مجازي كار كنند. اما مساله نگران‌كننده، همان‌طور كه ذكر كرديد سانسور و در كل هر نوع نظارت در شبكه‌هايي مثل يوتيوب و اينستاگرام است. به همان ميزان، مشكل عدم دسترسي و نابرابري در دسترسي به فضاهاي ديجيتال نيز پيش مي‌آيد. فقط افرادي كه به فضاي ديجيتال دسترسي دارند مي‌توانند در اجراهاي نمايشي آنلاين -به عنوان اجراگر يا تماشاگر- شركت كنند و افرادي كه از اين امتياز محرومند، قادر به شركت نيستند. شايد برخي فكر كنند كه همگان به تئاتر دسترسي ندارند و همواره گروهي هستند كه قادر به پرداخت هزينه بليت تئاتر نيستند. در پاسخ بايد بگويم هر كسي قادر است اجراي تئاتري برپا كند؛ در ميدان شهر، در فضايي جمعي يا هر مكان ديگري. البته براي اين كار بايد صبر كنيم اپيدمي تمام شود و بدن‌هاي زنده‌اي كه اين نوع تئاتر را مي‌سازند به ميدان بازگردند تا آن موقع اين اجراهاي آنلاين جايگزين جالبي است.

به عنوان يك پژوهشگر تازه‌كار تاريخ تئاتر مي‌پرسم: مايلم بدانم چگونه به مقوله تئاتر سرايت علاقه‌مند شديد و براي پژوهش در اين زمينه چقدر وقت گذاشتيد؟ به عبارت ديگر پژوهش خود را چگونه مديريت كرديد؟

در سال 1999 به رابطه بين علم پزشكي و تئاتر، به‌خصوص توجه خاصي كه هم پزشكي نوين و هم تئاتر مدرن به مقوله تجسم دارند، علاقه‌مند شدم. طي پژوهش‌هايي كه انجام دادم همواره به محوريت نظريه ميكروبي در مفهوم مدرن سرايت برمي‌خوردم كه باعث شد به تاثير آن روي مهم‌ترين نظريه‌پرداز سرايت در تئاتر -يعني آرتو- فكر كنم. كار روي اين پروژه چالش‌هايي نيز درپي داشت. يكي مطالعه روي تاريخ اپيدمي‌هايي بود كه طي زندگي آرتو رخ داده بود؛ يكي از اين اپيدمي‌ها، اپيدمي آنفلوآنزا بود كه در سال‌هاي 1918 و 1919 جان صد هزار نفر (بيش از قربانيان جنگ جهاني اول) را گرفت. يافتن اطلاعات درباره اين اپيدمي بسيار دشوار بود. گويي اين اپيدمي كه يكي از بزرگ‌ترين فجايع 120 سال اخير بود كاملا از ياد رفته يا شايد هم عامدانه به فراموشي سپرده شده باشد. رمان كوتاه كاترين آن پورتر، «اسب رنگ‌پريده، سوار رنگ‌پريده» يكي از معدود اسناد فرهنگي درباره ايپديمي آنفلوآنزاست. از زماني كه در اوايل دهه 2000 اين پژوهش را آغاز كردم تاكنون بسيار درباره آنفلوآنزاي اسپانيايي (نامي كه به اين بيماري دادند) نوشته شده است و اكنون كه خود درگير اپيدمي مشابهي هستيم بسيار درباره آنفلوآنزاي 1918 و 1919 مي‌شنويم.

كار بر آرتو دشوار بود زيرا او در عين حالي كه با علم باكتري‌شناسي سروكار دارد فرضيات پوزيتيويستي آن را انكار مي‌كند. او يك متفكر اصول‌مند نيست و يافتن آنچه واقعا بدان معتقد است بسيار دشوار است. اين مقاله را بارها بازنويسي كردم تا بالاخره به شكل كنوني درآمد. در كل پژوهش و نوشتن آن يك سال و نيم طول كشيد.

برايم جالب است بدانم چگونه مي‌توان از آرتويي كه درباره استعاره طاعون، هراس آن و قدرت آن در فرار از مكانيزم‌هاي محدود‌كننده انساني سخن مي‌گويد به بازي ويديويي Plague Inc رسيد؟ نمي‌دانم از اين بازي مطلع هستيد يا خير ولي اين يك بازي استراتژيك است كه توسط يك شركت خصوصي انگليسي به نام Ndemic Creations تهيه شده. در اين بازي، بازي‌كننده پاتوژن بيماري مهلك طاعون را با قصد آلوده كردن جمعيت جهان و نابودي كره‌زمين درست مي‌كند و اين امكان را دارد تا با كمك به شيوع بيماري يا كنترل سرايت آن جان ميليون‌ها انسان مجازي را بگيرد. اين ارتباط مستقيم با پرفورمنس دارد كه از هر دو كاركرد بهره مي‌برد: در هر دوي اين مقولات طاعون توسط جمعيت اجرا مي‌شود و نوعي تجسم بيماري است. از طرف ديگر سرايت آن از بدني به بدن ديگر بسيار تئاتري است. مي‌خواهم اين مقوله را به پژوهش‌هاي خودم درمورد پيوند تئاتر قرن نوزدهم با نظريه تكامل، بيولوژي و ساير علومِ مشتق ارتباط دهم تا اول به درگيري تئاتر با مكانيزم‌هاي انتقال و سرايت و دوم، مرز محو بين خوانش كاملا علمي از سرايت بيماري و مفهوم «بيماري اجتماعي» كه در عرصه جهاني بحث پيرامون نظريه اجرا، بسيار باب شده، بپردازم. چگونه مي‌توان اين مرز كمرنگ را در تعريف از فرهنگ (مثلا مفهوم فرهنگ از ديدگاه گرين‌بلت) به ‌كار برد؟ تعريفي كه تناقضا بر پايه كنترل و محدودسازي بنا نهاده مي‌شود. چگونه مي‌توان اين تعريف را به مقوله‌هاي گسترده‌تري همانند عرصه‌هاي بينارشته‌اي يا مقابل-رشته‌اي به كار برد؟

بگذاريد اول به بخش دوم پرسش شما پاسخ دهم. همان‌طور كه گفتيد، مدل سرايت از ديدگاه بيولوژيكي معني اجتماعي عميقي را دربر مي‌گيرد. برخلاف نظريه مياسما كه بيماري‌ها را ناشي از محيط‌هاي آلوده مي‌دانست، نظريه ميكروبي بر اين پايه استوار است كه پاتوژن‌هاي ميكروبي سيستم ايمني بدن را مورد حمله قرار داده‌، منجر به بروز بيماري مي‌شوند. اين ايده توسط نظريه‌پردازان اجتماعي و دنباله‌روهاي سياسي آنان مورد استفاده قرار گرفته. به اين ترتيب افراد و گروه‌ها از منظر پاتولوژيكي بررسي مي‌شدند و خطر بالقوه از جانب آنان بر بدنه اجتماع ارزيابي مي‌شد. پروپاگانديست‌هاي نازي از يهوديان به عنوان «ميكروب»هايي كه بدنه جامعه آلمان را آلوده كردند نام بردند. در امريكايي كه گرفتار جنگ سرد بود، از علوم باكتري‌شناسي و ويروس‌شناسي در گفتمان سد نفوذ استفاده شده است. از قرن نوزدهم به بعد مرز بين فرم‌هاي پزشكي و غيرپرشكي در گفتمان‌هاي اجتماعي كم‌رنگ‌تر و كم‌رنگ‌تر شده است. اين مرزهاي كم‌رنگ به گفتمان‌هاي ديگري نيز مثل فساد، نژادشناسي، معلوليت و جنسيت راه پيدا كرده است.

من هرگز Plague Inc‌ را بازي نكرده‌ام ولي مي‌دانم شديدا معتاد به آن خواهم شد! اين بازي نه تنها از مدل‌هاي پيچيده اپيدمي‌شناسي بهره مي‌گيرد بلكه به بازيكن‌ها اجازه مي‌دهد نشر بيماري را از ديد پاتوژن ببينند و دنبال كنند. مرگ سياهي كه اروپا، آسيا و آفريقاي شمالي را در قرن چهارهم درهم نورديد حاصل قدرت‌نمايي محاسبه ‌شده يك نوع باسيل به اسم
Yersinia pestis است. اين بازي كامپيوتري به
130 ميليون كاربر خود اجازه مي‌دهد نقش ويروس را در يك اپيدمي بازي كنند كه بسيار آموزشي و قدرت‌بخش است. جايي خوانده‌ام كه اداره سايبري چين بازي را ممنوع اعلام كرده. به‌نظر مي‌رسد بعد از اوج ويروس كرونا در اين كشور كاربرهاي اين بازي آن‌قدر بالا رفته كه در ماه ژانويه پرفروش‌ترين بازي كامپيوتري چين اعلام شده است. در يك خبر ديگر خواندم كه شركت توليد‌كننده بازي مبلغ 250 هزار دلار به موسسه نوآوري‌هاي مقابله با بيماري‌هاي مسري و سازمان بهداشت جهاني اهدا كرده كه اين خود حائز اهميت است.

در آخر، برايم جالب است بدانم انتشار ويروس كرونا چه تاثيري بر زندگي شما به عنوان يك استاد دانشگاه و پژوهشگر حوزه ادبيات نمايشي گذاشته. چطور با آن كنار مي‌آييد و درباره آينده چه مي‌انديشيد؟

من در جايگاهي نيستم كه درباره اين اپيدمي پيش‌بيني كنم و اين مرا وا مي‌دارد به اين بينديشم كه در چنين زمان‌هايي چقدر ناتوانيم و هيچ كنترلي بر شرايط نداريم. آرتو مي‌نويسد: «هميشه امكان اينكه آسمان بر سرمان بيفتد هست. تئاتر به وجود آمده تا اين را به ما يادآوري كند.» همانند مردم جهان من نيز تا آنجا كه بتوانم در خانه مي‌مانم. كلاس‌هايم در دانشگاهي كه تدريس مي‌كنم به صورت آنلاين برپا مي‌شود و من هنوز مشغول يادگيري فوت و فن تدريس مجازي‌ام! البته مي‌دانم كه در بسياري از نقاط جهان و حتي در جاي جاي ايالات‌متحده، امكانات كم و محدودي در اين خصوص هست. بعضي افراد دسترسي به امكانات آموزش مجازي ندارند. درمورد فعاليت‌هاي پژوهشي چون كتابخانه‌ها همگي بسته‌اند سعي مي‌كنم تا حد توان از منابع ديجيتال استفاده كنم، ولي فعاليت‌هاي دانشگاهي همه ‌چيز نيستند. در اين دوران سخت در كنار همسر و دخترم هستم در حالي كه بهار تازه در شرق تنسي آغاز شده. همچنين فهرستي از رمان‌هايي كه سال‌هاست مي‌خواهم بخوانم، دارم. ضمن اينكه اميدوارم شما و همه خواننده‌هاي‌تان سلامت و ايمن باشيد، از بابت اين مصاحبه متشكرم. 

 


يافتن يك كمدي درباره باكتري‌شناسي اتفاقي به‌شدت نادر است. نمايشنامه «باكتري‌شناس» نشانگر اين است كه اين دانش تا چه حد افكار و تصور عامه را در قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم مشغول كرده بود. نمايشنامه ساشا گيتري با عنوان «پاستور» در سال 1919 در پاريس لندن و نيويورك بسيار محبوب و موفق شد و بعدها فيلمي نيز براساس آن ساختند. با اين حال باكتري‌شناسي تنها يك بخش از تاثير علم پزشكي بر تئاتر اين دوران است.


سرايت به قدمت بدن انسان است
سرايت به قدمت بدن انسان است (شايد حتي قديمي‌تر ازآن) و كاركرد نمايشي بدن انسان به قدمت هنر نمايش. بنابراين بله؛ كاملا موافقم كه تئاتر سرايت به طرز اجتناب‌ناپذيري از مديومي آغاز مي‌شود كه بدن انسان وسيله اصلي‌اش است. «اديپ شهريار» سوفوكل كه با تباي طاعون‌زده آغاز مي‌شود، دو سال پس از طاعون آتن نوشته شده.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون