زيستن بر لبه اميد و نااميدي
فاطمه باباخاني
«نقل است كه يكي از او پرسيد: كه چگونهاي؟ گفت: چگونه بود حال قومي كه در دريا باشند و كشتي بشكند و هركسي به تختهاي بماند. گفت: صعب باشد. گفت: حال من همچنان باشد.» (تذكرهالاوليا، ذكر حسن بصري)
اين روزها صعب شرح بسياري از ماست، كرونا نيامده بود كه بسياري بر لبه اميد و نااميدي لرزان گام برداشته و مدام به سويه نااميدي ميل ميكردند و از نداشتن چشماندازي براي آينده سخن ميگفتند. شيوع كرونا و نتايجي كه بر اقتصاد داشت، وضعيت را بغرنجتر كرد، گروه زيادي از مردم بيكار شدند، چه آنها كه كسبوكارهاي كوچكشان را داشتند و چه آنها كه در شركتهاي خصوصي كوچك و بزرگ كار ميكردند. تورهاي گردشگري همگي لغو و راهنمايان گردشگري خانهنشين شدند. اقامتگاهها و هتلها براي ماهها بسته شده و اتوبوسها در ميان گاراژها مانده و مسافري را جابهجا نميكردند، قطارهاي خالي در ميان ريلها سوت ميكشيدند و ميرفتند و هواپيماها هم نتوانستند مردم را راضي به سوار شدن كنند. در اين شرايط تمام كساني كه در اين حوزهها كار ميكردند، ناچار شدند در خانه بمانند. با تعطيل شدن مهدكودكها و مراكز آموزشي خصوصي، آموزگاران حقالتدريس بيكار شدند و منتظر كه شايد چرخ روزگار موافق شود. تئاتر و سينما هم روزگار خوشي در دوران كرونا نداشت، سالنهاي تئاتر بسته شدند و گروهي از كارگردانان و تهيهكنندگان سينما هم صلاح را در آن ديدند به جاي منتظر ماندن براي دوران پساكرونا، آثارشان را در شبكه سينماي خانگي عرضه كنند. حتي پس از آنكه دولت اعلام كرد، سينماها ميتوانند باز شوند و با حفظ فاصله اجتماعي به نمايش فيلم اقدام كنند، برخي سينماداران نااميد از حضور دوستداران فيلم و سينما همچنان سالنهايشان را بسته نگاه داشتند و ترجيح دادند، هزينهاي جديد بر هزينههاي قبلي خود نيفزايند. نشستهاي فرهنگي حضوري هم به واسطه تجمع انساني تعطيل و در اينستاگرام و وبنينارها تنها برخي موضوعات از سوي سخنرانان و انديشمندان عرضه شد كه توانست مخاطبان خود را جلب كند. از اسفند كه حساب كنيم تاكنون بيش از 4ماه گذشته و همچنان مردم ميترسند سفر كنند، به مراكز آموزشي بروند، بچههايشان را به مهدكودك بفرستند و به كارگري كه همواره نياز داشتند تا ماهانه كارهايشان را انجام دهد، بار ديگر خانهشان را بسپارند. همين وضعيت را بيش از پيش صعب كرده و آنان را به مرز استيصال كشانده است، چه آنكه كارفرماست و چه آنكه كارگر است. در روزنامهها هم اوضاع روبهراه نيست، همه اين را ميدانيم كه تعديل در چند ماهه اخير گريبان مطبوعات را گرفته و برخي از شناختهشدهترين آنها را هم به كاهش تعداد صفحه واداشته است. آنهايي كه شرايط كاريشان هم تغيير نكرده اين روزها كمحوصلهاند زيرا نميدانند آيا فردا تحريريه روال سابق را خواهد داشت يا نه!
مستاجرها شرايطشان باز نسبت به بقيه دشوارتر است، اجارهخانه نجومي است و هوش از سر ميپرد وقتي به سايتهاي مرتبط به اين موضوع نگاه مياندازيم! قيمت كالاها به شكل قابل توجهي بالا رفته و اگر روزگاري با يك مبلغ خاص ميشد، فروشگاه رفت و سبد خريد را پر كرد با همان ميزان سه، چهار قلم وسيله در يك كيسه پلاستيكي ميگذاريم و بازميگرديم. تنشها و اضطرابهاي بيروني و ترس از بيماري و هزينهها هم به اين وضعيت اضافه ميشود، باعث شده فكر ميكنيم در منگنهاي قرار گرفتهايم كه يكي با دو دست به آن فشار ميدهد. براي رهايي از اين شرايط سخت هر كسي بنا به وسع خود(البته در طبقه متوسط و بالا چرا كه آنها كه در فقر دست و پا ميزنند هيچ نميتوانند بكنند) به كاري روي آورده است. گروه زيادي وارد بورس شده و تلاش ميكنند در بازه زماني محدود پولشان را چند برابر كنند، آنها در شبكههاي اجتماعي گروههاي مرتبط با اين مساله را تشكيل داده و در تلاش مداومند تا بدانند كدام سهم روند صعودي خواهد داشت و كدام تنزل پيدا ميكند. در اين بين اسامي جديدي به ادبيات گفتوگوهاي دوستانه وارد شده كه تخفيف يافته نام سهامهاست و براي شنونده ناآشنا به اين حوزه چنان عجيب مينمايد كه نميفهمد منظور چيست. گروه ديگري به بازار ارز روي آوردهاند، برخي در تلاشاند اندك اندوختهشان را به مسكن تبديل كنند تا از ارزش آن كم نشود، برخي معتقدند بايد خريد هر چه باشد زيرا هر كالايي در آينده گران خواهد شد، نمونهاش سايتهاي خريد و فروش اينترنتي است كه آگهيهاي خريد لوازم خانگي در آنها بالا رفته. گروهي يخچال ميخرند و گروه ميز و صندلي و ... آنهايي كه به دنبال خريدن وسيلهاي در آينده نه چندان نزديك بودند و حتي ذهنشان درگير خريد يك كالاي خاص نبود هم اين روزها مشتري پرو پاقرص همين سايتها شدهاند تا هر چه زودتر وسيلههايي كه گمان ميكنند به آنها نياز خواهند داشت را تهيه كنند مبادا كه بيش از آنچه اكنون هست، گران شود و ديگر نتوانند آنها را تهيه كنند. برخي در اين حال و اوضاع اما تصميم ديگري گرفتهاند. در اين زمانه سيدعلي ميرفتاح سردبير «اعتماد» تصميم گرفت از كارش خودخواسته استعفا دهد و به علاقهمنديهايش بپردازد. او در گفتوگويي كه با تحريريه روزنامه داشت، عنوان كرد ميخواهد طراحي و خطاطي كند، به هفتهنامه كرگدن بپردازد و زندگي قلندروار داشته باشد. همانند او گروه ديگري دامن خود را از بورس و بازار ارز و سكه و طلا بيرون نگه داشتهاند. استدلال اين گروه آن است كه پرداختن هر روزه و هر ساعته به بورس و ارز و سكه و طلا ،آدمي را در خود اسير ميكند و زماني به خود ميآيي كه عمر رفته است، آن هم براي چيزي كه قرار نبود انگيزه زيستن باشد.
روزگار كرونا ميگذرد، ممكن است آينده سختتر از امروز باشد، ممكن است همين اندك كورسوي اميد نيز به پفي خاموش شود اما در آن زمانه سخت معلوم نيست چه كسي زيست بهتري داشته باشد، آنها كه امروز را زيسته و تلاش كردهاند به خويشتن بپردازند و در سطحي عاليتر دستي براي ياري انساني ديگر بردارند يا آنها كه خود براي زندگي بهتر امروز خود را فدا كردهاند.«و گفت: جان فرزند آدم از دنيا مفارقت نكند الا به سه حسرت: يكي آنكه سير نشد از آنكه جمع كرده بود، دوم آنكه درنيافته بود آنكه اميد داشته بود؛ سوم آنكه زادي نيكو نساخت براي چنان راهي كه پيش او آمد.»
(تذكرهالاوليا، ذكر حسن بصري)