انتقام به جاي عدالت
مرتضي ميرحسيني
نخستين زني بود كه در تاريخ ايالات متحده امريكا و به حكم دولت فدرال به اعدام محكوم شد زيرا او را در توطئه قتل لينكلن مجرم ميشناختند. ماري سورات صاحب مهمانخانهاي كوچك در واشنگتن بود و قاتلان لينكلن در هفته منتهي به قتل در اين مهمانخانه اقامت داشتند. خود سورات هم دو برده در مالكيت خود داشت و به حمايت و همدلي از جنوبيها و مخالفت با لغو بردهداري مشهور بود. پسرش نيز يكي از اعضاي گروه ترور و از داوطلبان شليك به رييسجمهور بود، هرچند اين كار درنهايت به شخص ديگري سپرده شد اما هيچ مدرك محكمي براي محكوم كردن ماري سورات وجود نداشت و خود او هم اتهام مشاركت در توطئه قتل را نميپذيرفت. ميگفت اين مردان جوان چند شب در مهمانخانهام ماندند اما نه از نيت آنان چيزي ميدانستم و نه حتي آنان را به درستي ميشناختم. اما چنانكه در همان جلسات اول دادگاه معلوم شد، كسي در آن ماجرا به حقيقت و عدالت اهميتي نميداد و همه حتي رييسجمهور جديد ايالات متحده -كه از پشت پرده در دادرسي و صدور حكم مداخله ميكرد - دنبال انتقام بودند. مساله اصلي دادگاه ماري سورات كه بعدها موضوع بحثهاي زيادي شد نه به زن بودنش برميگشت نه به حمايت و همدلياش از ائتلاف جنوبيها. مساله اصلي اين بود كه مقامات ايالات متحده-كه به تازگي جنوبيها را در جنگ مغلوب و تسليم كرده بودند- ابتدا تصميم به مجازات گرفتند و بعد شواهد و قراين را براي اثبات جرم او تنظيم كردند كه در واقع نه دادرسي و اجراي عدالت كه انتقامجويي كور بود.
داوري درباره ماري سورات به دادگاه نظامي سپرده و با پيشفرض همكاري او در توطئه قتل لينكلن شروع شد و در چند ماه بعدي تا زمان صدور حكم قطعي همهچيز در مسير اثبات اين فرض(كه درستي يا نادرستي آن هم هرگز معلوم نشد) جلو رفت. چند نفري براي اثبات بيگناهي او كوشيدند اما در سيطره جو انتقامجويي و فشاري كه از بالا به دادگاه وارد ميشد،كوشششان هيچ تغييري در فرجام نهايي سورات ايجاد نكرد. او سال 1865 در چنين روزي همراه با 3 نفر ديگر از متهمان به قتل لينكلن به دار آويخته شد. جسدش حدود نيم ساعت آويزان بود و بعد سربازان - همچنان كه با هم شوخي و خنده ميكردند- براي خاكسپاري طنابها را بريدند و اجساد را پايين آوردند. اجساد را در تابوت گذاشتند، در گوشهاي از همان زندان خاك كردند و نزديك 4 سال به كسي حتي اقوام نزديك هم اجازه حضور سر اين قبرها را ندادند. ماري سورات زمان اعدام حدود 42 سال داشت هرچند سختيهاي زمانه بر صورت و دستهايش چروك انداخته بود و او كمي پيرتر از سنش به نظر ميرسيد. جنگ كه شروع شد همراه شوهر و فرزندانش در مريلند زندگي ميكرد كه در قلمرو سيطره شماليها جاي ميگرفت اما دلبسته ارزشهاي جنوبيهايعني احترام به كليساي كاتوليك و برتري سفيدها بر رنگينپوستان و تقدس مالكيت خصوصي ولو مالكيت انسان بر انسان باقي ماند. شوهرش در همان سالهاي جنگ از دنيا رفت و خودش براي ادامه زندگي، اقامت در واشنگتن را انتخاب كرد. اين شخصيت در چند اثر نمايشي در سينما و تلويزيون و تئاتر بازآفريني شده است كه آخرين آنها به سال 2010 و فيلم توطئهگر (به كارگرداني رابرت ردفورد) برميگردد. رابين رايت در اين فيلم نقش او را بازي ميكرد.