بهبهاني؛ شخصيتي با روحيه تاثيرگذاري بر طيفهاي مختلف
رضا مختاري اصفهاني
آيتالله سيدعبدالله بهبهاني نه در فقاهت به مرتبه شيخفضلالله نوري ميرسيد و نه در سياست به پايه سيدمحمد طباطبايي. آنچه اما او را بر اين دو برتري ميداد، اقتدار و قدرت رهبري بهبهاني بود. بهبهاني لوازم اين اقتدار را ميشناخت و در اختيار داشت. مهدي گاوكش، لوطي معروف تهران، با نوچگانش در خدمت او بودند. اين لوطيان در نزاع با لوطيان طرفدار دربار قدرت سيد را نشان ميدادند. همچنانكه خود بهبهاني هم با استفاده از كالسكه و همراهي طلاب در كنارش هيمنه خود را به رخ دربار قاجاري ميكشيد.
برمبناي همين قدرت و اقتدار بود كه مردمان تهران باتوجه به تيرگي رنگ چهرهاش كه نشاني از اهالي جنوب بود، او را «شاه سياه» ميخواندند. آيتالله به عنوان يك فقيه استقلال و اقتدار خود را در بعضي موضوعات كه اجماع فقيهان را نيز داشت، نشان ميداد. بهطوري كه در ماجراي تحريم تنباكو راه ميرزاحسن آشتياني و شيخفضلالله نوري در تبعيت از فتواي ميرزاي شيرازي را نرفت. او كه نظرش بر تحريم نبود، بر بالاي منبر قليان كشيد. بهبهاني در جريان انقلاب مشروطه هم قدرت رهبري خود را نشان داد. لوطيان و بازاريان هوادارش در اعتراضات نقش اساسي را داشتند.
حاج محمدتقي بنكدار، بازاري نزديك به او، تحصن مشروطهخواهان در سفارت بريتانيا را مديريت كرد. خود او نيز در ميان فقهاي مهاجر به قم نقش محوري داشت. بهطوري كه اختلافش با شيخفضلالله موجب بازگشت زودهنگام شيخ از قم شد. اين وضعيت در دوره مشروطه هم تكرار شد. جلب نظر سيد عبدالله بهبهاني و نزديكي به او ميتوانست توازن را بههم بزند. چنانچه ميرزا علياصغرخان امينالسلطان (اتابك) كه به دعوت محمدعلي شاه براي برچيدن بساط مشروطه به ايران آمده بود، باتوجه به دوستي سابق، به سيد نزديك شد. اين نزديكي مشروطهخواهان تندرو را بيمناك ساخت.
از اين رو چاره كار را در ترور اتابك ديدند. همچنانكه دربار هم با تهديد و ارعاب مهدي گاوكش سعي كرد به لوطيان هوادار سيد ضرب شست نشان دهد. اين اقدامات اما نتوانست بهبهاني را از گردونه خارج كند. سيد تا پايان كار مجلس اول پاي مشروطه ايستاد. او حتي در زماني كه پس از به توپ بستن مجلس به اسارت نزد محمدعلي شاه بردندش، از خود ضعف نشان نداد. به روايت ناظران، وقتي شاه با او به تندي سخن گفت، آيتالله با تغير خطاب به او گفت «به همان رويه سابق سخن بگوييد.» عتابي كه شاه را به عقبنشيني واداشت. شايد به جهت همين روحيات و شخصيت بهبهاني بود كه مانند طباطبايي در ايران نگه داشته نشد و به عراق تبعيد شد. بازگشت بهبهاني به تهران پس از سقوط محمدعلي شاه اگرچه ديرهنگام بود، اما او با قدرت رهبري توانست به جايگاه پيشين بازگردد. حزب اعتداليون براي رقابت با اجتماعيون عاميون (دموكراتها) گرد بهبهاني و طباطبايي فراهم آمدند. برخي اعضاي اعتداليون از رجال سابق، مالكان بزرگ و خوانين بودند كه از بعضي شعارهاي اجتماعيون مانند اصلاحات ارضي بيم داشتند.
كار طرفين به اتهامزني كشيد. مشروطهخواهان قديمي كه رنج زندان و تبعيد را تحمل كرده بودند، در مقابل هم قرار گرفتند. نهايت، اتهام «فساد مسلك سياسي» به سيدحسن تقيزاده از سوي فقهاي نجف كار را به مرحله خطرناكي رساند. ترور آيتالله سيدعبدالله بهبهاني كه توسط مجاهدين قفقازي صورت گرفت، گويا در پاسخ اين اتهام انجام شد. اين اقدام اما تنها به نفع جبهه فرصتطلبان يا همان «مجاهدين روز شنبه» تمام شد. انقلاب به دست انقلابيون به دامن ضدانقلاب افتاد.
با خروج تقيزاده از كشور پس از اين ترور، مشروطه از دو شخصيت مهم خود محروم شد. فقدان بهبهاني و تقيزاده مشروطهخواهان را در بزنگاهها از وجود مرداني براي عبور از بحران محروم كرد. اگر كار مشروطهخواهان به اتهام و حذف يكديگر نميرسيد، شايد مشروطه فرجامي تراژيك نمييافت. حذف بهبهاني هم قدرت رهبري فقيهان در مشروطه را تضعيف كرد و هم مشروطه را از شخصيتي با روحيه تاثيرگذاري بر طيفهاي مختلف محروم ساخت.