شاهي كه گريخت
مرتضي ميرحسيني
اگر نه در هفتههاي نخست بعد از كودتا، اما بعد از مقاومت تبريز و شورش گيلان و اصفهان پيشبيني ميشد كه محمدعلي شاه شكست بخورد و بعد از شكست هم به جاي ماندن در كاخ سلطنتي و تسليم به فاتحان نبرد بگريزد و احتمالا به سفارت روسيه پناه ببرد. بيشتر كساني كه در كودتا و به توپ بستن مجلس نقش داشتند و حتي در آن روزها از خود محمدعلي شاه پرشورتر و جديتر بودند يكي بعد از ديگري، هر كدام با توجيه يا بهانهاي از او فاصله ميگرفتند و حتي به صف آزاديخواهان ميپيوستند. خود محمدعلي شاه تابستان 1288 در چنين روزي، پيش از پايان قطعي نبرد به سفارت روسيه پناه برد. مشهور است كه در گوشهاي از ساختمان سفارت نشسته بود و گاهي با صداي بلند و گاهي هم بيصدا اشك ميريخت. ميدانست با فرار از ميدان و پناهندگي به سفارتخانه يك دولت بيگانه، خودش را بيآبرو و سلطنت را بياعتبار كرده است و ديگر راه برگشتي هم برايش وجود ندارد. براي دلداري به خود و نزديكانش ميگفت اگر به اينجا پناه نميآوردم حتما كشته ميشدم و دشمنانم من را زنده نميگذاشتند. اعتراف ميكرد كه مردم ديگر او را نميخواهند و حتي اگر هواداران مشروطه هم از جانش بگذرند، مردم رهايش نميكنند. از اينرو به تصميم فاتحان تهران براي تغيير شاه معترض نشد و حتي گفت كه از فرمانروايي خسته و دلزده است و ديگر تاج پادشاهي را هم نميخواهد. همان تاجي كه از روز نخست براي او بزرگ بود و به گفته شماري از حاضران در مراسم تاجگذاري درست روي سرش جاي نميگرفت. به هر رو، سران جبهه مشروطه كه به كار بردن اصطلاح «آزاديخواه» براي همه آنان خالي از عيب و ايراد نيست، محمدعلي شاه را از سلطنت خلع كردند و درباره تبعيد او از كشور هم راي گرفتند و به توافق رسيدند. جز عنوان شاهي، همه جواهرات و نيز نشان سلطنتي را هم از او گرفتند و مقامش را به پسر نوجوانش احمد ميرزا دادند كه هنوز به سن مناسب تاجگذاري نرسيده بود. با شكست و خلع محمدعلي شاه، دوره يكساله موسوم به استبداد صغير كه از زمان به توپ بستن و سرنگوني مجلس شوراي ملي شروع شده بود هم به پايان رسيد. شاه مخلوع تمايلي به ترك ايران نداشت و گهگاه مخالفت خود را با رفتن به تبعيد ابراز ميكرد، اما به اصرار مشروطهخواهان و با همراهي نمايندگان روسيه و انگليس تن به اين سفر داد. به قلمرو امپراتوري تزاري روسيه رفت و در شهر اودسا مقيم شد.