از اين ستون به آن ستون...
محمد بلوچزهي
در يك شبكه اجتماعي پررونق اين روزها از براي همراهان جان صفحه خويش به نويد چنين نوشتم: «جمعه را كه به نيكي سر كنيد، شنبه مرا در ستوني ثابت از ستونهاي استوار كهنه جريدهاي اعتماد پس داده نزد مردم، هر هفته خواهيد يافت و به محض رسيدن روز موعود و انتشار نخستين يادداشت لينك و آدرس آن وزين روزنامه را خواهم گذاشت همين جا از بهر خواندن و اطلاع رساندن به علاقهمندان.» در ادامه پايين آن را با تاكيد اينگونه پايان دادم: «منتظر بمانيد براي بازگو كردن رازهاي سر به مهر مردمان سرزمين ناشناختهها و شگفتيها!»
در ميان انبوه نظرات، اهل دل و ذوقي از تبار دوستان ديرينه قلم ذيل همان كوتاه نوشته نقل به مضمون اينگونه نظر داد و كامنت؛ البته به مزاح كه « بيمراد نكنيد و بيكار جمهور قلم به دستاني را كه از بهر نشر يك روزنامه همي خورند نان، آخر بار كه در فلان جريده به گفته خود ستوني استوار داير كرديد راهاندازي ستون نوشتهتان همان و توقيف روزنامه پر مخاطب و باب طبع ما نيز همان! و در ادامه به جد و با تاكيد و درستي به جان كلام و مفهوم و منظور خويش چنين پرداخته بود: «لاكردار جريده كه عمر خويش را داد به جرايد فعال اين روزها و گشت توقيف، قلم تو را كه نكردهاند چنين؛ در عجبم شما كه ديني داريد و رسالتي از براي مردم خويش چرا ديگر كمفروغ گشتهايد و گزيده گو در اين وادي سرنوشتساز نوشتن!» اشاره آن فهيم دوست اهل قلم به روزنامه جامعه فردا بود كه به پيشنهاد دستاندركاران كاربلد آن روزهاي روزنامه سهشنبهها ستوني ثابت داير كرده بودم آنجا پررونق و استوار در كنار اهالي قلم و اثر سرزمين مادري؛ حال مراد از اين مقدمه نه چندان كوتاه و نسبتا بلندبالا همان رسالتي است بر دوش كه اين دلسوز دوست ما بدان نموده بود به درستي اشاره و همه به نوبه و توان و علاقهمندي خويش بايد بمانيم پايبندي به آن مهم. راست ميگويد آن روشن ضميردوست راست! اكنون كه كلمات را ميدهم جان و مينمايم جاي در دل اين ستون و صفحه، شايد يكي از مهمترين دلايلش همين رسالتي باشد كه سستي و كاهلي در پايبندي به اين وظيفه ايستايي به دنبال خواهد داشت و عقبماندگي وگرنه در شرايطي كه از خروسخوان تا بوق سگ ذهنها انبوه از دغدغه شده و چالش و اضطراب در اين زمانه سخت كجا ياراي انديشه نمودن خواهد بود و توان نوشتن آدمي را. بهتر آن است چنين انديشه كنيم كه چاره چيست؟ كدام راه را در پيش گرفتن به قول مبلغان مذهبي ما افضلتر است! و مفيدتر؛ دست پشت دست گذاشتن و ننوشتن و انفعال پيشه كردن يا كه نه موضع لنگلنگان در پيش گرفتن و آهسته و پيوسته رفتن به سوي مقصد؟ مسلما دومي را انتخاب خواهيم كرد كه معقولتر است، چراكه كس با دست روي دست گذاشتن ره نخواهد برد به جايي! باري؛ كلام به درازا نكشد و سخن را خواهم كرد كوتاه كه از حوصله خواندن نشود خارج، به قول ما بلوچان اگر قسمت يار باشد و بخت برقرار همانگونه كه در ابتدا اشاره شد زين پس در همين روز، همين ستون و همين صفحه كه پاتوق ما خواهد بود با شما همراهان جان هفتگي ديداري تازه خواهيم كرد و خواهم نوشت از بهر بلوچان و سيستانيان و نظري خواهم افكند با زاويه ديد اين قلم به موضوعاتي مختلف و وقايع اتفاقيه سيستان و بلوچستان و نيز فرهنگ كهن و مرام و منش و ضعفها و قوتهاي مردمان آن ديار.
ناگفته نماند و پنهان؛ جاي خرسندي دارد و اميدواري از اينكه طي اين سالها شاخكها و گيرنده رسانههاي ديداري و شنيداري و به ويژه نوشتاري كشور براي پرداختن و انتشار مسائل و رخدادها و مشكلات مبتلا به اين استان ناشناخته و زرخيز بيش از هر زمان ديگر اكنون شده است تيز كه بايد قدردان بود از اين نگاه برخوردار رسانهاي نسبت به استانها و مناطق كمتر برخوردار كه تا قبل از اين چنين نگاهي كمياب بود و بسيار كمرنگ. حتما ضربالمثل معروف «از اين ستون به آن ستون فرج است» را شنيدهايد كه مراد از آن اميد داشتن به حركت است و پويايي و باز داشتن از انفعال و دست روي دست گذاشتن! حال ما نيز از آن ستون گذشته تكيه زدهايم به ستون استوار «اعتماد» به اين اميد كه «از آن ستون به اين ستون» آمدن شايد فرجي باشد براي بهتر ديدن و شناختن ساكنان ديار ناشناختهها و شگفتيها! تا بعد.