شهادتي براي تاريخ
غلامرضا امامي
«درباره دكتر علي شريعتي»
در اين روزها كه از منجنيق فلك سنگ فتنه بر ايران و جهان ميبارد در فضاهاي مجازي يك فايل تصويري كهنه از دانشمند گرامي دكتر سيدحسين نصر دست به دست ميگردد و ميچرخد. اين فايل تصويري گزينشي، مصاحبه آقاي حسين دهباشي با دكتر سيدحسين نصر است. در سالها پيش اين مصاحبه تصويري هم به صورت ويديو و هم در قالب كتاب نشر يافته است. اما من در شگفتم كه چطور در اين روزها و در اين اوضاع و احوال، چنين بازتاب گستردهاي يافته است؟ گراني و كرونا و ديگر مسائل و مشكلات كه خود ميدانيد و ميدانيم كم بود كه حالا از زبان آقاي دكتر نصر سخناني گزاف بشنويم. من به سبب دانش گسترده و تعمق دكتر سيدحسين نصر در فلسفه و عرفان براي ايشان ارج و احترام ويژهاي قائلم و اين ارج و احترام را هم قبل از انقلاب و هم پس از آن نسبت به ايشان داشته و دارم. اما درنمييابم كه چرا چنين سخناني بيمنبع و مدرك بر زبان ايشان جاري ميشود؟ و بيشتر درنمييابم كه چه كساني، به چه نيتي اين سخنان را بازنشر ميدهند و هورا ميكشند! نخست از آنجا كه راقم اين سطور از تاسيس بخش فرهنگي حسينيه ارشاد در آن مكان اشتغال داشتم، ميتوانم شهادت دهم و گواهي باشم براي حقيقت و تاريخ. ايشان اظهار داشتهاند زماني كه سازمان امنيت در كار تاسيس حسينيه ارشاد بودجههاي گزاف! و مبالغ زيادي صرف كردهاند! در شگفتم تمامي اسناد مالي و دريافتهاي اشخاص خير و نيكوكار در دفاتر رسمي حسينيه ارشاد ثبت و ضبط شده و گمان ميبرم تاكنون همه آنها حفظ شده باشد. سخن ديگر آنكه، ايشان دكتر علي شريعتي را متهم به همكاري و عضويت ساواك ميكند. در شگفتم چگونه موسسهاي كه به زعم ايشان با كمك مالي ساواك برپا شده بود، در سال 1351 تا آغاز انقلاب تعطيل ميشود و دكتر شريعتي به زندان كميته ميافتد و 18 ماه تمام در سلول انفرادي روز و شب ميگذراند! دم خروس را باور كنيم يا قسم حضرت عباس را. سخن ديگر اين است كه ايشان گواهي ميدهند كه دكتر شريعتي از دانشگاه فردوسي مشهد اخراج شد و به تهران آمد و به مشاورت وزير علوم درآمد. داستان چنين است كه اين روايت را از زندهياد استاد محمدتقي شريعتي شنيدم. وزير نيكنفس علوم آن زمان دكتر كاظمزاده كه ارادتي به دكتر شريعتي داشت از وي خواست حال كه در تهران اقامت اجباري گزيده است طرحي پژوهشي به وزارت علوم دهد و در ازاي آن وجهي دريافت كند و طرح پژوهشي دكتر شريعتي مقايسه حوزههاي درسي فقهي و دانشگاهي بود.
سخن ديگر از جناب دكتر نصر در اين ويديو شنيدم كه دود از كلهام بلند شد. ايشان اظهار فرمودند در شب عاشورايي در مجلس سخنراني دكتر شريعتي در حسينيه ارشاد حاضر بودند و چون دكتر شريعتي در آن سخنراني از «چهگوارا» تمجيد و تحسين كرده و وي را امام حسين زمانه دانسته، وي همراه استاد مطهري، حسينيه ارشاد را ترك كرده و به همكاري خويش پايان داده است. در اسناد حقوقي و قانوني حسينيه ارشاد هيچگاه نه در هيات امنا و نه در هيات موسس و مديره نامي از ايشان نيامده است. اين روايت ضربالمثل قديمي « خسن و خسين دختران معاويهاند» را برايم تداعي ميكند. خوشبختانه تمامي نوارهاي سخنراني دكتر علي شريعتي در حسينيه ارشاد و ديگر مكانها موجود است و در هيچ يك از آن سخنان چه كساني كه حاضر بودند و چه كساني كه شنيدهاند، شهادت ميدهند كه به هيچ روي سخني از «چهگوارا» به ميان نيامده است. در قواعد حقوقي گفتهاند آنكه ادعايي دارد بايد دليلي بياورد. «البينه علي المدعي». به هيچ روي اين گفتار صحت ندارد. اما داستان قهر و ترك حسينيه ارشاد از سوي استاد مطهري، يكي داستاني است پر آب چشم كه بايد در فرصتي ديگر و مكاني بايستهتر به آن پرداخت. ما، در تاريخ گاه بتپرست بودهايم، بتان گوشتي و انساني را ستايش و نيايش كردهايم. يا عاشق بودهايم يا دشمن. به رنگ خاكستري كمتر دل بستهايم. هر كجا چاله و چولهاي است، گراني و ستمي است، دشنامي هم نصيب دكتر شريعتي و جلال آلاحمد ميكنيم. يا عاشقانه به آنان دل بستهايم كه گفتهاند عاشقان چشمانشان نابينا و گوشهايشان ناشنوا است يا با غرض به آنان پرداختهايم كه حضرت مولانا فرمود: چون غرض آمد، هنر پوشيده ماند.
تفاوت بين «نقد» و «نق» را از ياد بردهايم. اينكه پس از سالها بر استخوانهاي پوسيده دكتر علي شريعتي كه در زينبيه شام به امانت آرميده است بكوبيم سزاوار نيست.
نه خانمها، آقايان: فردا كه پيشگاه حقيقت شود پديد/ شرمنده رهرويي كه عمل بر مجاز كرد.