ملاقات با آينده ايران
علي صارميان
اگر بخواهيم با ايران آينده، يعني بيست يا ده سال يا پنج سال ديگر ملاقات كنيم، چه تصوري خواهيم ساخت؟
جواب به اين سوال دو گونه است.
1- عوامل داخلي ما آنقدر قابل پيشبينياند كه ميتوانيم با قاطعيت بگوييم حال مردم در آينده نزديك يا دور خوب يا بد است. اين مستلزم ايناست كه ما به آن عوامل احاطه داشته باشيم و گرنه از جنس اسطرلاب و پيشگوييهاي فالگيران است. آينده براي ما قابل پيشبيني است. اگر اين عوامل پيشبينيكننده در اختيار ما باشد، آنگاه پيشبيني ما مقرون به صحت است و حال بد يا حال خوب روشن ميشود. (سخنان دو سر طيف طرفداران يا مخالفان نظام)
2- عوامل آينده خارج از اراده ماست. باري به هرجهت است. اگر ترامپ راي بياورد يا نياورد. اگر اعراب خليج فارس بازارشان را به ما دهند. اگر تحريمها برداشته شوند يا نشوند. اگر فلاني رييسجمهور شود اگر آنها بيايند و اين برود. اگر حضرت معجزه شود. اگر. اگر. اگر...
اين دو گفتمان رايج در مملكت كه ميزگردهاي آنسوي آب را حرارت ميدهد مبتني بر اميد يا نااميدي نيست. گاهي مبتني بر اميد واهي يا نااميدي واهي نيز هست. يك حالت روحي كه عكسالعمل گوينده به شرايط فعلي است. هركس در مورد آينده بلندمدت ايران يا چند سال آينده نظري دارد بايد دلايلي اقناعي مبتني بر «راهكار» بدهد.
«نااميدان واهي» از اينكه نظام چرا هنوز سقوط نكرده است چانه گرم ميكنند و اميدواران «واهي» مقابل اينها رشد ميكنند اينها براي پاسخ به هم هويت يافتهاند و سينه به تنور مقدماتي واهي ميچسبانند. دايره لغاتشان نيز يكي است. بقيه خائن و وابستهاند. جوخههاي اعدام را حاضر كنيد. ما سال ديگر درايران هستيم. ملت ما را كم دارد. ما اگر باشيم آينده ايران تضمين است. طيف مقابل هم ميگويند بهار عربي مقدمه ظهور است. اينها ايمانشان ضعيف است.
برنامه يعني چه؟ swot يعني چي؟ اصلا خدا وعده داده است. ما ملتي شبيه بنياسراييل برگزيدهايم. فلاني خواب ديده.كار تمام است به كسي نگوييد ولي كار تمام است. بله؛ نامحرم ميشنود. اينها ايمانشان ضعيف است و خدا و قدرت معجزه را باور ندارند. (بنده صادقانه بگويم به اهميت دعا و اعجاز آن اعتقاد دارم ولي اينكه خداوند تقدير ما را منوط به فقدان برنامه قابل احتساب و شفاف و مجريان دقيق و سالم و زيرك كرده باشد و با خواب فلاني و وحي به بهماني تعيين كرده را يك حالت روحي اشتباه از سر بيبرنامگي ميدانم)
پس آينده چيست؟ آينده خوب يعني تلاش اكثريت مردم بر اساس يك پيمان ملي. اين پيمان ملي چيست؟ پيمان ملي يعني برنامهاي شفاف و سازنده راهحل براي مسائل ملي، مبتني بر شاخصهاي دروني قابل احتساب و قابل تقويم و قابل پايش براي همه مردم بهطوري كه بتواند با بررسي تهديدات خارج از مرزو اراده ما آنها را به سمت صفر كاهش دهد. آينده يك اميدواري ملي غير واهي است كه شكاف بين مردم و حاكميت به عنوان عامل تحول جامعه را كاهش دهد. بهطوري كه هركس درايران يا خارج ايران زندگي كند، حاكميت را در مسير تحقق يك پيمان ملي ببيند.
دراين شرايط به جز خودخواهان، انصاف را در اين خواهند ديد كه ريل اين قطار درحركت كلي كشور، در آينده دور يا نزديك به زندگي همراه با عزت و خوشبختي مردم خواهد رسيد. نكته مهم اين است كه پيشبينيپذيري فال قهوه نيست. نميتواني بگويي ما نابود خواهيم شد يا پيروز خواهيم شد. به چه دليل نابود يا پيروز خواهي شد؟ فالگيري را بايد كنار گذاشت و برنامههاي قابل اجرا به نفع عموم و مبتني بر وجدان عمومي را آغاز كرد. هرجايي كه برنامه شفافي نباشد؛ فالگيري مبهمي در جريان است. آينده خوب با فالگيري به دست نميآيد. هرچند سخنان جذاب فالگيران قابل توجه است ولي اگر فالگيري باعث نعمت و نكبتي ميشد، فالگير بينوا اولا به حال خود رسيدگي ميكرد. مساله برنامه روشن براي آينده بايدها و نبايدهاي جديدي ميطلبد؛ چون بايدها و نبايدهاي فعلي، مارا زمين گير و ملت را مضطرب كرده است. نميشود هر روز سيگار و دخانيات استعمال كرد و وعده قهرماني دوي ماراتن را داد. نميشود بگوييم حال ملت را خوب ميكنيم ولي هيچ برنامهاي مبتني بر افزايش قدرت و توانايي مردم (از قدرت خريد تا بهداشت و آموزش تا دخالت در سرنوشت تا تاثير در آينده تا تذكر اشتباه حاكمان و تغيير آنها و...) ارايه نكنيم. نميشود احدي از مردم ايران را در داخل مرزهاي قانوني كشور براي اداره مملكت صالح ندانست، ولي بازهم گفت من آزاديخواه يا استقلالطلب هستم. با جرثقيل كسي را از بيرون نميتوان بر سر كشور نصب كرد.
نميشود ادعاي سوييس كردن كشور را داشت ولي دو صفحه برنامه قابل اجرا نداشت. اين روزها كه رسانههاي زرد، نوستالوژي نظامي كه گذشت را پررنگ ميكنند، يك دليل بيشتر ندارد. فقدان اميد واقعي و آيندهاي روشن و بيابهام است كه گذشته را زنده ميكند و البته در اين حس غلاظ ميشود گنجشك را جاي قناري فروخت.
اگر واقعا در پي آيندهاي روشن هستيم، وسايل برپايي اين آينده را در زمين بازي بريزيم و وسايل فعلي را جمعآوري كنيم. زمينه ملاقات با آينده از دل گفتوگوهاي ملي براي رسيدن به «راهحل» بر ميخيزد و هركس بگويد اول راهحل من را بپذيريد بعد گفتوگو كنيم؛ ديكتاتور است.
گفتوگو رها كردن عناوين و تن دادن به استدلالهاي واقعي اقتصادي و مبتني بر حقوق مردم و تكاليف آنها و حاكميت است. هركس هم كه بگويد اول آن طرف گفتوگو؛ از اين كشور برود بعد گفتوگو كنيم؛ يك ديكتاتور است كه دستش به گوشت نرسيده است. هرگفتوگويي بدون توافق به «راهحل خوب و نسبي براي همه شهروندان در حالتي كه شاخصهاي زندگي آنها نسبت به وضعيتي كه حسرتش را ميبرند مثبت گردد»، گفتوگو است. نه اينكه خودخواهانه گروهي از اطرافيان خود را ملت ايران بدانيم و كلوپ هواداران اين شبكه ماهوارهاي و فالوئرهاي آن رسانه مجازي را ملت بدانيم؛ اين گفتوگوهاي خودماني يك چانهزني مفت براي وقتكشي است. از دلش پنجاه صفحه نقشه راه در حوزه اقتصادي، سياسي و ... در نميآيد و بيشتر نق هستند تا نقد .
چه حدسي ميشود زد؟ خوشبين يا بدبين باشيم؟
ملاقات با آينده روشن است؟ بله. ما احتمال گفتوگوهاي جدي داريم و آينده روشن امكانپذير است.