• ۱۴۰۳ دوشنبه ۵ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4700 -
  • ۱۳۹۹ پنج شنبه ۲ مرداد

زنده‌باد زندگي

فاطمه باباخاني

فيلم با صحنه‌اي در ميدان شروع مي‌شود، حضور سربازان در ميدان با پرچمي از حكومت جمهوري‌، بازداشت شهردار و ميداني كه نظاميان در آن جاخوش مي‌كنند و اجتماع بيش از سه نفري كه ممنوع مي‌شود. «در خلال جنگ» آخرين ساخته « آلخاندرو آمنابار» روايتي است از اسپانيا در زمان به قدرت رسيدن فرانكو. «ميگل د‍ِ اونامونو» فيلسوف اسپانيايي در آن زمان اوج شهرت است و رياست دانشگاه سالامانكا را به عهده دارد. او شخصيت اصلي داستان است، عادت «ميگل د‍ِ اونامونو» است كه با دوستانش سالوادور ويلا و آتيلانو كوكو در كافه‌اي بنشينند و بحث كنند. سالوادور چپ‌گراست و او جمهوري‌خواه و آتيلانو كشيش. اولين قرباني آتيلانو است كه به جرم فراماسون بودن بازداشت مي‌شود و بعد قرار است نوبت به سالوادور برسد. فيلم قدرت‌ گرفتن سنگر به سنگر ژنرال‌ها بر آنچه جمهوري مي‌خوانيم را نشان مي‌دهد و اونامونو لحظه‌ به لحظه بيشتر تحليل مي‌رود. او كه زماني مبارزي سياسي بود و مشهورترين تبعيدي اين كشور به شمار مي‌رفت، مي‌بيند چطور اسپانيا از دست مي‌رود. آخرين لحظات فيلم، اوج آن است، آن زمان كه ژنرال ميلان استراي با حمله به ايالت كاتولونيا و باسك در آمفي‌تئاتر دانشگاه سالامانكا كه ‍ اونامونو رييس آن است، مي‌گويد: «سرطان‌هايي در پيكر ملت هستند، ‌فاشيسم سلامت را به اسپانيا بازمي‌گرداند، خوب مي‌داند كه چگونه بايد همان‌طور كه يك جراح مصمم و دور از هرگونه احساس همدردي كاذب عمل مي‌كند، اين سرطان را ببرد و و آن را از بدن خارج سازد.» با پايان سخنراني او يكي از انتهاي سالن شعار محبوب ژنرال را فرياد مي‌زند: «زنده باد مرگ». 
اينجاست كه اونامونو تصميم به سخن گفتن مي‌گيرد و مي‌گويد: «در بعضي شرايط خاموش ماندن، دروغ گفتن است، چون سكوت ممكن است علامت تاييد و تصديق تلقي شود. در اينجا فريادي مرگبار و بي‌معنا شنيدم: زنده باد مرگ! و من كه زندگي‌ام را با ساختن و پرداختن اصطلاحات و عباراتي گذرانده‌ام كه پيوسته خشم كساني را كه به معناي آن پي نمي‌برده‌اند، برانگيخته است، بايد به شما به عنوان يك كارشناس بگويم كه اين كلام غيرعادي را دور از تمدن و نفرت‌انگيز مي‌يابم، ژنرال ميلان استراي، انسان عليلي است.
اين را بدون هيچ‌گونه قصد بي‌احترامي بيان كنيم. او معلول جنگي است و سروانتس نيز چنين بود. بدبختانه، امروز در اسپانيا، بيش از حد معلول وجود دارد و اگر خداوند به كمك ما نشتابد، به زودي تعداد اينها باز هم بيشتر خواهد شد. من از اين انديشه در رنجم كه مبادا ژنرال ميلان استراي قدرت آن را بيابد كه بنيان‌هاي نوعي روانشناسي توده‌اي را استوار سازد چون يك فرد معلول و ناقص كه از عظمت روحي سروانتس نيز بي‌نصيب است، معمولا آرامش روحي خود را در معلول ساختن كساني مي‌يابد كه در اطراف اويند. اين دانشگاه معبد روشنفكري است و من كاهن بزرگ آنم. اين شماييد كه صحن مقدس آن را آلوده ساخته‌ايد. شما پيروز مي‌شويد زيرا بيش از حد ضرورت نيروي خشونت در اختيار داريد. ليكن افكار را تسخير نخواهيد كرد، زيرا براي تسخير عقايد بايد ديگران را به خود معتقد و مومن ‌سازيد و براي برانگيختن ايمان، آن چيزي لازم است كه شما نداريد: منطق و حق در نبرد». 
فيلم تمام مي‌شود و پرسشي در ذهن مي‌ماند، كجا سكوت كرده‌ام و سكوت خود را علامتي بر رضا نپنداشته‌ام. كجا خاموش مانده‌ام و گمان برده‌ام خاموش بودن نه به معناي تاييد بلكه به معناي كنار كشيدن خود از مقوله‌اي است كه به من مربوط نمي‌شود. ناگفته پيداست كه درگير كردن خود در هر مساله نه ضروري است و نه لازم!‌ اما گاه كه بحثي اخلاقي مطرح مي‌شود، گاه كه مي‌دانيم كدام طرف حق است و كدام سو باطل، آيا آن زمان كه مي‌شد خاموش نباشيم، نشده با خاموش ماندن، ظلمي را در حق ديگري روا داشته‌ايم و چنين خود را توجيه كرده‌ايم كه حوزه فعاليت من نبود، ‌همسايه من نبود، دوست من نبود، هم‌كيش من نبود، ‌همشهري من نبود، پدر من نبود، پسر من نبود، خواهر و مادر من نبود... اونامونو آن روز در آمفي‌تئاتر سكوت نكرد، سخنراني او چونان سندي در تاريخ اسپانيا باقي ماند و امروز اگر با اين قيمت يورو گذرمان به سالامانكا بخورد مجسمه برنزي او را مي‌بينيم كه پابلو سرانو از بزرگ‌ترين مجسمه‌سازان معاصر ساخته است. اونامونو در تاريخ اسپانيا باقي ماند و فرانكو نمادي شد از دوراني سياه كه كمتر كسي علاقه دارد ارتباطي با آن داشته باشد... .

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون