• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4701 -
  • ۱۳۹۹ شنبه ۴ مرداد

بازنگري در چند فرهنگ‌گرايي-4

تفاوت جامعه چند فرهنگي و چند‌فرهنگ‌گرا

بيخو پارخ ترجمه: منيرسادات مادرشاهي

به‌كارگيري اين تعريف محدود از چند فرهنگي و چند فرهنگ‌گرايي( كه مطابق آنچه قبلا ذكر شد شامل سه نوع خرده‌فرهنگي، ديدگاهي و اشتراكي يا لااقل سومي بشود)، سابقه تاريخي هم دارد و جنبش‌هاي مربوط به آن اولين بار در كشورهايي به وجود آمدند كه خود را در مواجهه با گروه‌هاي فرهنگي متمايز ديدند. اين كشورها براي مدت‌هاي مديدي تصور مي‌كردند كه يك فرهنگ واحد ملي دارند و همه شهروندان بايد در آن جذب شوند. حالا متوجه شدند كه كشورشان داراي گروه‌هاي قديمي يا تازه‌رسيده‌هاست كه نمي‌خواهند يا نمي‌توانند جذب فرهنگ عمومي بشوند. امريكا به عنوان ملتي از مهاجران، مدت مديدي اصرار بر جذب سريع بيگانگان در زبان و فرهنگي كرده كه به قول تئودور روزولت از موسسان اين جمهوري به دست‌شان رسيده است. امريكا تحت لواي ايده هويت و فرهنگ واحد امريكايي كه هسته امريكانيسم يا كيش امريكايي است، توانست يك پناهگاه بزرگ براي مردمان متنوع فراهم كند ولي هميشه پناهگاه خوبي براي فرهنگ‌هاي مختلف نبوده است و در نهايت اين فرهنگ‌ها نسبت به جريان اصلي فرهنگ در حاشيه نگه داشته شده‌اند. مبارزه سياهان امريكا در دهه شصت يك بازگشت فرهنگي بود و بسياري رهبران آن براي ابقا و به رسميت شناخته شدن فرهنگ سياهپوستي اصرار داشتند. بخشي از اين جنبش بازگشت، بر هويت قومي متمايز سياهان تاكيد مي‌كرد. بخش ديگري به اين اميد بود كه با پديده تحصيلات ناموفق و خود كم‌باوري فرزندان‌شان مقابله بشود و بالاخره اينكه مي‌خواستند پايه‌هاي سياسي و ايدئولوژيكي براي مبارزه خود عليه نژادپرستي سفيد بنا كنند. پورتوريكن‌ها، مكزيكي امريكايي‌ها، مردمان بومي، برخي بخش‌هاي مهاجران غير اروپايي و ديگران هم با سياهان همراهي كردند و همگي بر به رسميت‌شناسي هويت فرهنگي خود اصرار داشتند و مي‌خواستند امريكا را چند فرهنگي اعلام كنند و از جنبش چند فرهنگ‌گرايي دفاع مي‌كردند. 

استراليا رسما خود را چند فرهنگ‌گرا معرفي كرد. يعني در اوايل دهه هفتاد قرن بيست، به خاطر آسيايي شدن روزافزون و حضور انواع فرهنگ غيرقابل انطباق، خود را متعهد به چندفرهنگ‌گرايي كرد. اين موضوع تا حدود زيادي مساله كانادا هم بود. اسراييل در اواخر دهه شصت شروع كرد خودش را چند فرهنگ‌گرا محسوب كند زيرا يهوديان شرقي و سياه درخواست تجديدنظر در تعريف مسلط قديمي از خود و فرهنگ ملي خودشان داشتند. شعار كجاست افتخار سفاردي‌ها؟ يكي از شعارهاي معروف گروهي مبارز به نام بلاك پانترز در اسراييل بود. حضور عظيم مردمان اهل آسياي غربي و آفريقايي- كارائبي‌ها در دهه شصت ميلادي در بريتانيا و عدم موافقت آنها به خصوص گروه دوم در انطباق با فرهنگ مسلط، چند فرهنگ‌گرايي را در برنامه ملي قرار داد. در آلمان چند فرهنگ‌گرايي با ورود گروه‌هاي بزرگي از مهاجران از تركيه و سرزمين‌هاي ديگر كه حاضر نبودند انطباق را تا آنجا ادامه بدهند كه هويت فرهنگي خود را از دست بدهند، در برنامه ملي قرار گرفت. در همه اين جوامع چند فرهنگ‌گرايي به خاطر مخالفت با تقاضاي انطباق كه از جانب جامعه بزرگ‌تر مطرح مي‌شد به جنبش سياسي و ايدئولوژيكي مهمي تبديل شد.
بنابراين يك جامعه چند فرهنگي، جامعه‌اي است كه شامل دو يا چند جامعه فرهنگي باشد. چنين جامعه‌اي مي‌تواند به دو روش كلي با تنوع فرهنگي خودش برخورد كند كه هر يك از اين دو روش مي‌تواند اشكال مختلف به خود بگيرد. جامعه مي‌تواند اين پديده را مبارك و گرامي بدارد و آن را محور خودشناسي قرار داده و خواسته‌هاي فرهنگي جماعات فرهنگي خودش را محترم بشمارد يا اينكه به عكس ممكن است به دنبال راهي براي انطباق كلي يا جزيي اين جماعات با فرهنگ اصلي جامعه باشد. برخورد نوع اول مبين برخورد چند فرهنگ‌گرا و برخورد نوع دوم جهت‌گيري و فضاي تك‌فرهنگي را دنبال مي‌كند. در واقعيت هردو جامعه چند فرهنگي هستند اما فقط اولي چند فرهنگ‌گراست. واژه چند فرهنگي به جامعه‌اي كه داراي فرهنگ‌هاي متنوع باشد، اطلاق مي‌شود ولي واژه چند فرهنگ‌گرا به پاسخ اصولي آن جامعه به حقيقت وجود چند فرهنگي اطلاق مي‌شود. 
شكست در تشخيص ميان جامعه چند فرهنگي و چند فرهنگ‌گرا معمولا به بحث سازمان‌يافته اما بسيار غيرضروري درباره چگونگي تعريف جامعه مي‌انجامند. در بريتانيا اقليت‌هاي قومي، چندين اجتماع متمايز فرهنگي ايجاد كرده‌اند كه فقط بيش از شش درصد جمعيت را تشكيل مي‌دهند. اگرچه كشور مشخصا چند فرهنگي است، عقيده محافظه كار به‌طور سيستماتيك در برابر اين تعريف مقاومت مي‌كند. در اين ديدگاه، بريتانيا فرهنگ متمايزي را در طول قرون متمادي بسط داده است كه با هويت ملي آن درآميخته است و بايد موقعيت ممتازي نسبت به ساير فرهنگ‌ها داشته باشد. در صورتي كه كشور را چند فرهنگ‌گرا بخوانيم به معني اين است كه اولا فرهنگ سنتي آن ديگر نبايد افتخار سرزمين باشد. ثانيا، فرهنگ‌هاي اقليت نيز به همان اندازه براي هويت ملي محوري بوده و محترم شمرده شوند و حتي به جاي تشويق به زوال در طول زمان، استقبال هم بشوند. علاوه بر آن معنايش اين است كه با اقليت‌هاي قومي به عنوان افراد برخورد نشود بلكه به عنوان جماعات سازمان‌يافته محسوب شوند تا بتوانند تقاضاهاي خود را به‌صورت جمعي مطرح كنند، چون محافظه‌كاران همه اينها را رد مي‌كنند، نمي‌توانند بريتانيا را چند فرهنگ‌گرا بنامند. بالعكس، بسياري از ليبرال‌هاي بريتانيا كه بسياري از اين موارد را قبول دارند، ابايي از اينكه بريتانيا را چند فرهنگ‌گرا بدانند، ندارند.
فرانسه تقريبا همان درصد از جمعيت اقليت‌هاي قومي را با تركيبي بسيار شبيه بريتانيا در خود جاي داده است. در آنجا علاوه بر محافظه‌كاران، ليبرال‌ها هم مخالف اين هستند كه جامعه چندفرهنگ‌گرا ناميده شود.
دنباله دارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون