به ياد مرد ترقي معارف
رضا دبيرينژاد
امروزه همه بر اين باورند كه يكي از علتهاي مهم مشكلات اجتماعي و حتي اقتصادي در فهم فرهنگي است و تا توسعه فرهنگي شكل نگيرد و سطح دانش جامعه بهطور كلي و در همه اقشار و سطوح بالا نرود جامعه در شكافها و چالشها ميماند؛ چالشهايي كه مانع از سعادت، آرامش و پيشرفت جامعه ايراني ميشود. اما توسعه فرهنگ و دانش موضوعي است كه با شكلگيري جنبشها و دغدغههاي اجتماعي همواره مساله جدي متفكرين و اهالي فرهنگ و دانش در ايران بوده است و هر كدام پاسخي به آن دادهاند و راهي را در پيش گرفتهاند، بسياري به نقادي پرداخته و برخي در پي آن بودهاند با در دست گرفتن حاكميت اين تحول يا اقدام را ايجاد كنند كه اقدامشان به دوره و زماني محدود شده است فارغ از اينكه چه نتيجهاي ايجاد كرده است و چه مقدار موفق بودهاند و از اين رو همواره احساس ناكامي در اين فعاليتها و افراد مشاهده ميشود. اما حاج حسين آقا ملك راهي ديگر در پيش گرفت. او كه معتقد بود پيشرفت ملت ايران را در دو چيز ديده است يكي حفظ الصحه و ديگري ترقي معارف، او براي مقصد اول بيمارستاني در مشهد ساخت و اما براي دومي كتابخانه و موزهاي در تهران كه همه آحاد ملت ايران بتوانند از آن بهره ببرند براي همين هم آن را ملي لقب داد.
كتابخانه و موزهاي كه حاصل همه عمر تلاش و كار او از روزگار جواني بود، تمام عمري كه به شوق و اشتياق يافتن نسخ خطي، كتب، آثار تاريخي، هنري و اسناد مختلف طي شد و با هر يافتن خود به گوشهاي از دانش دست يافت در آن غرقه شد و با ذرهبين دقت و علاقه دست به انتخاب زد و بر گنجينه خود افزود و به قول آخرين مصاحبهاش همه دارايي، وقت و داشتههاي خود را در اين راه نهاد تا گنجينه و سرمايهاي براي همه ايرانيان باشد، چراغي روشن كه در برابر ديدگان نسلهاي مختلف كه از آن بهره ببرند. اينگونه است كه او در دوري از مقام و منصب در قامت چندين دولت و سازمان برآمد و كاري كرد كه دولتها و سازمانها نتوانستند به اين وسعت اقدام كنند. كار سترگ حاج حسين آقا ملك اما محدود به يك دوره و زمانه نشد و چون چشمهاي جاري شد كه امتداد دارد، ميجوشد و ميرود و اثر خود را در زمانههاي مختلف به اندازههاي گوناگون ميگذارد اما خاموش نميشود. اينگونه بود كه كار ملك نيمه تمام نماند و او در حسرت ناكامي نرفت، امروز كه روز رفتن او از اين جهان فاني و پس از يك قرن و يك سال زيستن است ميتوان به حاج حسين ملك، نگرش و كارش نگريست و در قياس با تلاشهاي ديگر براي بهبود و اثرگذاري فرهنگي و اجتماعي انديشيد كه او چگونه به مسووليت اجتماعي خود پي برد و عمل كرد، او چگونه غرق در دانش شد و دانش را مايه تفاخر در دوره زيست خود و بهانه جاهطلبي نكرد و در درك بودن انساني خويش دست به بخشيدن زد تا كار نيكو از پركردن كند. مردي كه امتداد سنتهاي فرهنگي خويش بود و نه در حسرت و نگاه به دور از خويش، اما روزآمد عمل كرد و امكان پويايي را فراهم ساخت اينگونه بود كه در وقف به كتابخانه و موزه نگريست و اين دو را در كنار هم نهاد. امروزه بيش از هر زمان ديگر نيازمند به يادآوردن حاج حسين آقا ملك هستيم تا هر صاحب انديشه، مقام و تواني شايد به اندازه خويش از او الگويي بردارد و به پيشرفت فرهنگي جامعه ايراني كمك كند كه تنها فرهنگ است كه ميتواند ما را نجات دهد و ملك همچنان با ساحت فرهنگي خويش هست و ميرود. يادش گرامي