• ۱۴۰۳ جمعه ۲۵ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4706 -
  • ۱۳۹۹ پنج شنبه ۹ مرداد

سينما چارلي

آلبرت كوچويي

در دهه چهل، در خيابان جمهوري امروز، سينما چارلي بود، اسمي مناسب و درخور، اما با فيلم‌هاي اكران تكراري كه البته آن نام را هم زير سوال مي‌برد. چارلي و اين همه فيلم كيلويي؟ البته از چنين سالن سينماها، در تهران بسيار بود. و صد البته در لاله‌زار پيشين هم. خاطرم هست، سينماهايي بودند كه فقط يك گونه فيلم سينمايي، به نمايش درمي‌آوردند. مثل سينما فلور يا ناتالي، در حوالي مخصوص و اميريه آن هنگام، كه فقط خاص فيلم‌هاي هندي بودند. حالا، سينماهاي وسترن و به قول آن زمان‌ها، بزن بزن يا تاريخي و... جاي خود داشتند. باري، سينماي چارلي بعد از مدتي شد سينما ماژستيك.
اما باز اكران‌هايش، تكراري ماندند. اگر چه بر سالن، رنگ و لعابي زدند، اما باز نشد، آنچه بايد بشود. چنين سينماهايي، مشتريان خود را هم داشتند. آن‌هم فراوان. مثل آن شهرستاني‌ها و روستايي‌هايي كه بسياري از فيلم‌ها را نديده، يا حتي به ولايت‌شان نرسيده بود. مي‌آمدند براي تماشاي اكران‌هاي تكراري. ما آباداني‌ها، يعني بهتر بگويم، شركت نفتي‌ها، از بركت وجود شركت نفت، بخت بلندتري داشتيم، فيلم‌هاي همزمان با اكران اروپا و امريكا را به زبان اصلي تماشا مي‌كرديم. اين را كه در سفرهاي تابستاني به بچه‌هاي تهراني مي‌گفتيم، آن را لاف مي‌پنداشتند. مثل همه ادعاهاي ديگري كه داشتيم كه حقيقت بود، اما به تصور غير آباداني‌ها، لاف بودند.
در سينماهاي شركت نفت، چه كارمندي، چه كارگري، اكران‌ها، همزمان با اروپا و امريكا بود. البته، با يكي، دوسال بعد همين فيلم‌ها، دوبله شده مي‌آمدند و در سينماهاي غير شركت نفتي، به نمايش در مي‌آمدند. در سينما‌هاي ركس، خورشيد، شيرين و... كه بيشتر در مركز آبادان، يعني بازار بودند. البته اين‌ها سينماهاي تابستاني و زمستاني بودند. تابستان‌ها، روباز و زمستان‌ها، چادر كشيده، سرپوشيده مي‌شدند. در سينما تاج آن هنگام آبادان، فيلم‌هاي دوبله، يا فارسي، فقط سه‌شنبه‌ها، نمايش داده مي‌شدند. سانس‌هاي صبح جمعه هم خاص فيلم‌هاي كمدي و البته بيشتر، لورل وهاردي و چارلي چاپليني بودند. براي 5 ريال،10 ريال ورود به اين سانس‌ها، چه بهانه‌هايي
سرهم مي‌كرديم.
در تهران هم، سينماها، تقسيم بندي‌هاي خودشان را داشتند، در برخي از آنها، مثل شهر فرنگ يا شهر قصه، يا راديوسيتي، فيلم‌هاي ايراني، جاي نداشتند. سينما، در كنار راديو، در شهرهايي كه هنوز تلويزيون به آنجا راه نيافتاده بود، همه روياهاي نسل ما، نسل جوان دهه سي و چهل سينما بود. با اين فيلم‌ها، اسپارتاكوس مي‌شديم، البته با شمشيرهاي چوبي، كرك داگلاس مي‌شديم و به جنگ با «غلو» و «اكو» سياه مي‌رفتيم و آنها را در خيال خود، از پا در مي‌آورديم. با بن هور، ويكتور ماتيور، ارابه ران مي‌شديم و سامسون مي‌شديم. و البته، كه لورل و هاردي و چارلي چاپلين هم.
همه دارايي ما، «فريم»هاي اين فيلم‌ها بود، كه به قيمت كلان - در حد خودمان- خريد و فروش مي‌شدند. آن وقت فريم‌ها را در جعبه‌هاي جادويي مقوايي و يك لامپ، توي اتاق تاريك، يا حياط چادر شب كشيده، با مشقت تماشا مي‌كرديم. گاه چند صد فريم را جمع مي‌كرديم و در يك اكران مثلا خصوصي، با دوستان، به تماشا مي‌نشستيم. چه فريم‌هاي تماشايي! و شب‌ها را تا صبح با روياي آن قهرمان به صبح‌هاي آبادان وصل مي‌كرديم!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون