مائده غدير
حجتاله صيدي
از فرازهاي دلفروز مثنوي ماندگار جلالالدين بلخي، حكايت نامدار دفتر اول است در خدو انداختن خصم در روي امــيرالمـومـنين علي، كرمالله وجهه كه بسياري از فارسيزبانان و فارسيخوانان ابياتي از آن را در خانه دل گرامي ميدارند. اين بنده كوچك نيز كه نه مثنويدانم و نه مثنويپژوه و نه حتي به جد مثنويخوان، از علي آموز اخلاص عمل را از اوان نوجواني بر دل و زبان ميراندم و گرچه تمام حكايت را ميخواندم اما سالها همان بيتهاي فاخر مشهور را بيشتر زمزمه ميكردم كه از آن جملهاند:
او خدو انداخت بر رويي كه ماه
سجده آرد پيش او در سجدهگاه
و بعد
در شجاعت شير ربانيستي
در مروت خود كه داند كيستي
و شتابان خط داستاني آن را دنبال ميكردم تا برسم به آن كه:
اي علي كه جمله عقل و ديدهاي
شمهاي واگو از آنچه ديدهاي
راز بگشا اي علي مرتضي
اي پس از سوءالقضا حسنالقضا
كه تمام ارادت خالق مثنوي را به شخصيت معنوي اميرالمومنين به زيبايي نشان ميدهد و البته از آن روي كه محور اصلي حكايت و به تعبير امروزي آن درونمايه يا تم داستان مهمتر بود و شاهكار شاعر در آفريدن ابياتي كه ذكر آن رفت، مهمتر جلوه ميكرد، ساير ابيات حكايت را در حكم نوعي ادات وصل و ربط تلقي ميكردم كه بايد از آن گذر كرد و به ستودن مستقيم حضرت موليالموحدين پرداخت. غافل از آنكه يكي از رازهاي محكم ماندگاري مثنوي، چندلايه بودن حكايات و تعاليم و حكمتهاي نهفته در آن است كه البته در نگاه اول و دوم براي همچون بندهاي هيچگاه رخ نمينمايد. از بركات ايام ذوالحجه اين سال، حال نيكويي بود كه برادر شاعر، پژوهشگر و اهل فضلم حضرت استاد ساعد باقري، عيدي قربان و غديرم هديه داد. سر خم باز كرد و سرّ غدير خم در ساغر ريخت. او كه از نكتهدانان عشق است حكايت را باز شكافت و نوري بر ابيات مغفول مانده در تاريكخانه ذهن اين بنده افكند كه هنوز خيره در آنم و حيرتزده كه چيست راز اصلي دلنشيني اين فراز مثنوي. بيگمان، كمتر ذوق سليمي ميتواند اين حكايت را با مداقه بخواند و بر سر تلميح موسي كه رسيد، نداند كه بين درونمايه داستان با مائده مشهور و خوان و نان بيشبيه آن ارتباط متقني برقرار است:
در مروت ابر موسايي بتيه / كآمد از وي خوان و نان بيشبيه / ابرها گندم دهد كان را بجهد / پخته و شيرين كند مردم چو شهد / ابر موسي پر رحمت بر گشاد / پخته و شيرين بي زحمت بداد / از براي پختهخواران كرم / رحمتش افراخت در عالم علم / تا چهل سال آن وظيفه و آن عطا / كم نشد يك روز زان اهل رجا / تا هم ايشان از خسيسي خاستند / گندنا و تره و خس خواستند / امت احمد كه هستيد از كرام / تا قيامت هست باقي آن طعام / چون ابيت عند ربي فاش شد / يطعم و يسقي كنايت زاش شد / هيچ بيتاويل اين را در پذير / تا در آيد در گلو چون شهد و شير
و شگفتتر آنكه چون بيشتر پيش رود سطور نانوشته ديگري خواند و انگشت حيرت گزد كه پرّ رحمت آيه ارجمند اكمال كه به گواهي اسناد و نقلهاي معتبر در حوالي غدير خم باريدن گرفته، بخشي از همان سوره آسماني مائده در مصحف شريف است و عيد غديرخم را چه شادباشي بيشتر از اين رازها و رمزها و پيوند مبارك حكايت اخلاص عمل حضرت امير با مائده موساي كليم و فراز سوره جليل مائده: اليوم اكملت لكم دينكم و انعمت عليكم نعمتي. از اين روي است كه گرانترين سهم اين كمترين از شادباش غديرخم، فهم اين نكته گرانسنگ از ادبيات كهن فارسي است كه در سراسر آثار مولوي، پس از وجود ذيجود حضرت مصطفي كه درود خدا بر او و خاندانش باد، هيچ بندهاي جايگاه رفيع علي مرتضي را ندارد و اين تنها از ارادتي ميتواند سرچشمه بگيرد كه آميزهاي از عقل و عشق است در اوج خود و اگر ياد كردن از مولاي غديرخم با كنيه مرتضي كه نشانه بارز تحبيب است، حاصل بيتابي در اوج عاشقي نباشد، چيست؟ يا باز به گفته برادرم ساعد كه تمام اين نوشته را از او آموختم، وقتي در قصه آن زن كه طفل او بر سر ناودان غيژيد و از حكايات دلنواز دفتر چهارم است، از قول آن زن حضرت مرتضي را به ياري ميطلبد كه:
از براي حق شماييداي مهان
دستگير اين جهان و آن جهان
و باز از اين دست است ابيات درخشان دفتر ششم كه صراحت را به غايت رسانده است:
زين سبب پيغمبر با اجتهاد
نام خود و آن علي مولا نهاد
گفت هر كاو را منم مولا و دوست
ابن عم من علي مولاي اوست
كيست مولا آنكه آزادت كند
بند رقيت ز پايت بر كند
چگونه ميتوان ارادت آميخته با اعتقاد شاعر را فهم نكرد به كسي كه به تعبير جرج جرداق، صداي عدالت انساني است. عدالتي كه جامعه بشري امروز، بيش از هر زمان ديگري نيازمند آن است. باشد كه عيد فرخنده غدير خم يكهزار و چهارصد و چهل و يك هجري را با گروه مومنان به شادي نشست و چونان سرو و سوسن آزادي كرد.