انكار موجوديت فلسطين توسط اسراييل
مقدمه نسلكشي است
پروفسور ايلان پاپه
ترجمه: ليدا ماموريان، سيد هادي برهاني
اشاره: اين مقاله در سال 2013 توسط پروفسور ايلان پاپه، استاد تاريخ و مدير مركز اروپايي مطالعات فلسطين در دانشگاه اگزتر(انگلستان) نوشته شده و در الكترونيك انتفاضه به چاپ رسيده است. روزنامه اعتماد تاكنون در چند شماره مقالههاي اين پروفسور را منتشر كرده است.
شيمون پرز، رييسجمهور(وقت) اسراييل در مصاحبهاي شاهانه با مطبوعات اسراييل در آستانه جشنهاي «روز استقلال» چنين گفت: من به ياد دارم چگونه همه اينها آغاز شد. تمامي كشور اسراييل يك ميليمتر از مساحت خاورميانه است. يك اشتباه آماري است. زميني نااميدكننده و بيثمر كه مركب از باتلاقهايي در شمال و بيابانهايي در جنوب بود و دو درياچه كه يكي از آنها مرده و يك رودخانه كه كمتر از آن چيزي است كه گفتهاند. جايي كه منابع طبيعي جز مالاريا نداشت. اينجا هيچ چيز نبود. و ما اكنون(در اين سرزمين) بهترين كشاورزي جهان را داريم؟ اين يك معجزه است: سرزميني كه مردم [يهودي] آن را ساختند. (معاريو ۱۴ آوريل ۲۰۱۳)
اين روايت ساختگي كه توسط شهروند درجه اول اسراييل و سخنگوي آن مطرح ميشود، نشان ميدهد اين روايت تاريخي تا چه اندازه بخشي از واقعيت امروز است. اين مصونيت رياستجمهوري است كه واقعيتهاي(فلسطين) را در آستانه ۶۵ امين سالگرد نكبه، پاكسازي نژادي فلسطين به اين صورت خلاصه ميكند. واقعيت آزاردهنده، ۶۵ سال پس از آن واقعه اين نيست كه رييس آنچه كشوري يهودي ناميده ميشود و تقريبا همه كساني كه در دولت جديد و مجلس(اسراييل) حضور دارند چنين ديدگاهي دارند. واقعيت نگرانكننده و چالشبرانگيز امنيت جهاني چنين مصونيتي است.
انكار وجود بوميان فلسطيني توسط پرز و(تلاش او براي) فروش دوباره افسانه مردم بيسرزمين در سال ۲۰۱۳ پرده از ناهنجاري شناختي برميدارد كه او بدان مبتلاست:(با اين كار) او وجود تقريبا ۱۲ ميليون نفر را، كه در كشور مادري خود يا در مجاورت آن زندگي ميكنند، انكار ميكند. تاريخ نشان ميدهد، انكار موجوديت يك ملت(ملتي كه وجود دارد) توسط قدرتمنداني كه در راس تشكيلات پرقدرتي مانند يك كشور مدرن هستند، عواقب انساني وحشتناك و فاجعهآميزي به دنبال دارد. اين انكار در ابتداي حركت صهيونيسم وجود داشت و موجب پاكسازي نژادي سال ۱۹۴۸ شد و امروز هم همچنان وجود دارد و اگر فورا متوقف نشود، ميتواند به فجايع مشابهي در آينده منجر شود.
ناهنجاري شناختي
مرتكبان فاجعه پاكسازي نژادي ۱۹۴۸ شهركنشينان صهيونيستي مانند شيمون پرز(كه در لهستان متولد شده) بودند كه پيش از جنگ جهاني دوم به فلسطين آمدند. آنها وجود مردم بومي را كه ميديدند، مردمي كه در آن مكان براي حداقل صدها سال يا بيشتر زندگي كرده بودند، انكار كردند. صهيونيستها در آن زمان توان رفع و رجوع اين ناهنجاري شناختي را كه در حال تجربه آن بودند، نداشتند: اعتقاد راسخ به خالي بودن زمين از جمعيت به رغم حضور جمعيت زيادي از بوميان(فلسطيني). آنها اين ناهنجاري را در سال ۱۹۴۸ تقريبا به طور كامل حل كردند. زماني كه تا ميتوانستند، جمعيت فلسطيني را از آنجا اخراج كردند. پس از آن تنها اقليت كوچكي از فلسطينيها در داخل كشور يهودي باقي ماندند.
ولي حرص صهيونيستها براي زمين بيشتر و اعتقاد ايدئولوژيك آنها به اين ايده كه فلسطين بيشتري براي ساختن يك كشور يهودي قابل دوام مورد نياز است، باعث دغدغه دايمي و نهايتا عملياتهايي براي توسعه ارضي كشور شد. پس از خلق «اسراييل بزرگتر» كه بر اثر تصرف كرانه باختري و غزه در ۱۹۶۷ به وجود آمد، آن ناهنجاري دوباره پديدار شد. اما اين بار درمان اين مشكل از طريق پاكسازي نژادي آسان نبود. تعداد فلسطينيها اين بار بيشتر بود، اين بار اعتماد به نفس و جنبش آزاديبخش آنها در صحنه حضور فعال داشت و حتي خودخواهترين طرفداران سنتي اسراييل در صحنه بينالمللي نيز نميتوانستند، وجود و حضور آنها را ناديده بگيرند لذا اين ناهنجاري به شكل ديگري حل و فصل شد. براساس اين راهحل، سرزمين بدون ملت در اسراييل بزرگتر تعريف مشخصي يافت و شامل هر بخشي از اسراييل ۱۹۴۸ بود كه حكومت ميخواست آن را يهودي كند يا هر بخشي از مناطق اشغالي ۱۹۶۷ كه حكومت مايل بود، ضميمه خاك خود كند. با اين تعريف، سرزمين با ملت تنها به نوار غزه، مناطق محصور و محدودي در كرانه باختري همچنين اسراييل محدود ميشد. به اين ترتيب آن سرزمين بدون ملت در مسير گسترشي تدريجي قرار داده شد و نتيجه مستقيم آن غصب سرزميني كاهش تعداد مردمان آن بود.
پاكسازي نژادي تدريجي
تشخيص پاكسازي نژادي تدريجي بدون توجه به روند و مراحل تاريخي آن دشوار است. تلاش اصيل افراد و گروههاي آگاهتر و نجيبتر در غرب همچنين در داخل اسراييل براي تمركز بر زمان حاضر و مكان حاضر- وقتي موضوع سياستهاي اسراييل در ميان است- با قراين(غيرتاريخي) معاصر محكوم به شكست است اما اين قراين نميتوانند براي يك نگاه تاريخي چنين سرنوشتي را رقم بزنند. مقايسه فلسطين با ساير مناطق هميشه مشكلساز بوده است. اما اينك به دليل واقعيتهاي بيرحمانه در سوريه، عراق و جاهاي ديگر حتي به چالش جديتري بدل شده است. آخرين منع رفت و آمد، آخرين بازداشت سياسي، آخرين تجاوز، آخرين قتل يك جوان(در اسراييل) همه و همه جنايتهاي وحشتناكي هستند اما در مقايسه با قساوتهاي عظيمي كه در مناطق دور يا نزديك صورت ميگيرد، رنگ ميبازند.
روايت جنايت آميز
اما هنگامي كه(به موضوع) از چشمانداز تاريخي نگاه ميكنيم، نتيجه مقايسه بسيار متفاوت است. از اين چشمانداز ميتوان جنايتآميز بودن روايت پرز را درك كرد. روايتي كه به اندازه اشغالگري هولناك و بالقوه بسيار بدتر از آن است. براي رييسجمهور اسراييل، كه برنده جايزه صلح نوبل نيز ميباشد، فلسطينيها هيچگاه پيش از سال ۱۹۹۳ زماني كه او فرآيند اسلو را آغاز كرد، وجود نداشتند و در اين زمان و از اين چشمانداز، آنها كساني بودند كه در مناطق كوچكي از كرانه باختري و نوار غزه زندگي ميكردند. در گفتمان او پيشاپيش بسياري از فلسطينيها حذف شده بودند. اگر شما هنگامي كه پرز به فلسطين آمد، وجود نداشتيد حتما در سال ۲۰۱۳ هنگامي كه او رييسجمهور است هم وجود نداريد. اين حذف همان جايي است كه پاكسازي نژادي تبديل به نسلكشي ميشود. هنگامي كه شما از كتابهاي تاريخ و گفتمان سياستمداران ارشد حذف شديد اين خطر هميشه وجود دارد كه گام بعدي حذف فيزيكي شما باشد و اين اتفاق قبلا افتاده است. صهيونيستهاي اوليه، از جمله رييسجمهور پرز، مدتها پيش از اخراج عملي فلسطينيها در ۱۹۴۸ درباره ايده انتقال آنها صحبت ميكردند. اين نگاه به فلسطين عربزدايي شده در دفتر خاطرات، مجلات و گفتوگوهاي درونگروهي همه صهيونيستهاي اوايل قرن بيستم ديده ميشود. اگر كسي درباره وجود نداشتن در زماني كه تعداد زيادي وجود دارند، صحبت كند اين ميتواند نوعي ناداني خودخواسته باشد. اما اگر كسي از عدم موجوديت به عنوان يك چشمانداز يا يك واقعيت غيرقابل انكار صحبت ميكند، تبديل اين چشمانداز به يك واقعيت تنها در انتظار قدرت و فرصت است.
انكار ادامه دارد
مصاحبه پرز در آستانه ۶۵ امين سالگرد نكبه ترسناك است نه به اين خاطر كه او اقدامات خشونتآميز عليه فلسطينيها(در نكبه) را ناديده ميگيرد بلكه به اين دليل كه فلسطينيها در ستايش خودخواهانه و تهنيتآميز او از دستاوردهاي صهيونيسم در فلسطين به طور كامل حذف شدهاند. انكار وجود فلسطينيها در سال ۱۸۸۲ از سوي صهيونيستهاي اوليه، هنگامي كه آنها براي اولين بار به اين سرزمين آمدند، بهتآور است. اما انكار وجود آنها به جز در محدوده گتوهاي پراكنده(در كرانه باختري) در سال ۲۰۱۳ بهت و حيرت بيشتري برميانگيزد. در گذشته انكار، مقدمه ارتكاب جنايت بود، جنايتي كه فقط تا حدي موفق بود و مرتكبان آن هيچگاه پاي ميز محاكمه آورده نشدند. احتمالا به همين دليل است كه انكار همچنان ادامه دارد. اما اين بار موضوع محدود به صدها هزار فلسطيني نيست بلكه شامل(تقريبا) ۶ ميليون فلسطيني است كه در داخل فلسطين تاريخي زندگي ميكنند و 5/5 ميليون نفر ديگري كه خارج از فلسطين هستند.
شايد كسي فكر كند فقط يك ديوانه ميتواند ميليونها ميليون نفري را كه بسياري از آنها تحت حكومت نظامي يا حكومت آپارتايد او هستند و بقيه به دليل سياست فعالانه و ظالمانه او اجازه بازگشت به خانه و كاشانهشان را ندارند، ناديده بگيرد. اما زماني كه اين ديوانه بهترين سلاحها را از ايالات متحده دريافت ميكند، از اسلو جايزه صلح نوبل ميگيرد و اتحاديه اروپا او را بر ديگران مقدم ميدارد چرا ما بايد حرفهاي غربيها در مورد رهبران ايران و كره شمالي، به عنوان رهبراني خطرناك، را بپذيريم؟ به نظر ميرسد اين روزها ديوانگي با دسترسي كشورهاي غيرغربي به سلاحهاي اتمي تعريف ميشود. بسيار خب حتي با چنين تعريفي، يك ديوانه مشخص در خاورميانه قابل تشخيص است. چه كسي ميداند شايد در سال ۲۰۱۴ نه ناهنجاري شناختي اسراييلي بلكه ناهنجاري شناختي غرب است كه بايد درمان شود: چگونه ميتوان جايگاه حقوق بشر و حقوق مدني(در اروپا) را با نگاه مثبتي كه غرب به اسراييل به طور كلي و به شيمون پرز به طور خاص دارد، حفظ و توجيه كرد؟