براي بيروت
نيمهاي در لبنان و نيمهاي در ايران. نمونه بارز آن سرو سبز «امام صدر» بود. زاده قم كه به بيروت رفت و طرحي نو براي همدلي و همراهي لبنانيان درافكند. امام صدر با سعه صدرش كاري كرد كارستان. به همان سان كه شيعيان دوستش داشتند، سنيان، مسيحيان، دروزيان و ارمنيان هم به او دل بسته بودند. از ياد نميبرم كه هنگام جنگ لبنان «كمال جنبلاط» رهبر دروزيان كه از تبار كردان ايراني بود و خود درويشي بود كه ماهها به هند سفر ميكرد در آن برهه آتش جنگهاي خون و آتش داخلي فرمان داد كه تحت حمايت او و سربازانش، ايرانيان به سلامت از لبنان خارج شوند. شعري كه در آغاز آوردم از «نزار قباني» براي دلداده و همسر و همدلش «بلقيس» است كه او به سال 1981 در انفجار مهيبي در بيروت جان سپرد. اكنون خوش دارم، سخن را به پايان برم و اين شعر را كه سروده «جوزف حرب» شاعر شهير لبناني است و با صداي سحرانگيز «فيروز لبناني» خوانده شده است و نشاني از ماندگاري بيروت در آن آمده است از سويداي دل به لبنانيان و همه آزادگان جهان تقديم دارم. بيگمان لبنان چون «ققنوس» از ميان خاكستر آتش برخواهد خاست و دوباره جان و جهان را روشن خواهد كرد.
«با عشق به بيروت»
به بيروت، درودي برخاسته از دلم
و بوسهاي به دريا و خانهها...
به صخرهاي كه به سيماي ملاحي كهنسال ميماند
شهري مست از نفس مردمان
شرابي از نان و از ياسمين
چگونه كامش، به آتش و دود اندوده شد
به بيروت، شكوهي از خاكستر
به بيروت، از خون كودكي كه به روي دستانش حمل ميشود
شهر من، چراغش را خاموش كرده، درش را بسته و در تنهايي و شب به انزوا فرو رفته
به بيروت، درودي برخاسته از دلم
و بوسهاي به دريا و خانهها...
به صخرهاي كه به سيماي ملاحي كهنسال ميماند
تو از آن مني، از آن مني، آه مرا در آغوش گير
تو از آن مني
تو پرچم مني، سنگ فردا و موج سفري
زخمهاي ملتم گل ميدهند
اشكهاي مادران گل ميدهند
تو بيروت مني، تو از آن مني
آه، مرا در آغوش گير.