تاريك خانه
آلبرت كوچويي
آرزوهاي نسل ما كودكان و نوجوانان دهه 30 با معيارهاي امروز، بسيار كوچك اما براي آن هنگام، دست نيافتني بودند. عكس از آن جمله بود. راه يافتن به عكاسي و عكسهاي استوديويي بسيار گران بود. جز آن عكسهاي مشهور به پرسنلي 6 در 4 و فوري كه آن هم فقط براي پرونده مدرسه و درس و مشق بود. از بخت بلند من، پيدا شدن دوستي هم سن و سال خود- البته ۱-۲ سال بزرگتر، در آبادان بود كه عكاسي را در استوديوي عكاسي از صفر شروع كرده و خود به همه فنون آن دست يافت. مثل چاپ و ظهور عكس و روتوش عكس همان كاري كه امروز در فتوشاپ مثل برق انجام ميشود اما در آن روزگار، ساعتها نشستن پشت جعبه جادويي و مداد روتوش به دست، فني دشوار و گاه دست نيافتني بود.
بايد مينشستيد پشت جعبه سياه، نگاتيو عكس شيشهاي را ميگذاشتيد جلوي لامپ چند ولت و با مداد روتوش عكس را اصلاح ميكرديد: جوشها پاك ميشد. جاي چاله چولههاي آبله پر ميشد. خال برداشته ميشد، خال كاشته ميشد. زير ابرو برداشته ميشد. ابروها پر ميشد و سرانجام در عكس، پس از چاپ، صورتي نصيب صاحب عكس ميشد كه به خواب نديده بود. اين دوست دوران كودكي ما ميشل در عكاسي نگاه در آبادان بدون استاد و شاگردي، شد از عكاسان نامآور آبادان كه چون به تهران آمد، عكاسيهاي مشهور آن هنگام «پر» و بعد «سايه» براي به كار گرفتناش، سر ميشكستند. البته اين سر شكستنها براي قاپيدن ميشل به دهه 40 و 50 ميرسد. به هنگامي كه او ديگر كارگر چاپ و ظهور عكس و ساعتها، عرق ريختن در تاريكخانه عكاسي نبود. براي خودش عكاسي شد كه پرترههاي درجه يك آن هنگام را در استوديو ميگرفت. در عكاسي «پر» كه آن هنگام در خيابان جمهوري امروز تهران بود و بعد به خيابان كريمخان رفت و هنوز هم هست به خاطر پرترههايش شهره آفاق بود. عكاسي «سايه» در خيابان تخت طاووس آن هنگام و مطهري امروز، رقيب سرسخت «پر» بود. آنچه از همان كودكي ميشل آموخت و من از او آموختم، زاويه ديد عكاس به چهره يا موضوع بود. از كدام زاويه نگاه كنند و البته فنهاي ديگر مثل مربع طلايي در عكس و جز اينها. اما اين عكاسان استوديويي، عكاسان تامل و درنگ و دقت و صبراند. تحمل و صبرشان بسيار. از اين رو سخت به عكاسي بيرون- مقصود خبري است- رو ميآورند. شتاب و سرعت در كار آنها، معنايي ندارد و همه درد دوست شدن با آنها همين است. ميشل، پس از راهيابي به عكاسي «پر» و شهرهور شدن با صاحب آن هنگام مرحوم مشتعل، خود صاحب عكاسي كوچكي در كنار سينما چارلي در همان خيابان جمهوري بود. با ماژستيك شدن نام سينما چارلي، عكاسي او هم شد ماژستيك. همه چيز، نام عوض كردند حتي مغازههاي ساندويچي و جيگركي و مبل و جز اينها.
ميشل عيوض در دهه 50 راهي شيكاگو و بعد هاليوود لسآنجلس شد. به خاطر همان روتوش و سايه-روشنهايش بر شيشه عكس، اقامت گرفت و جذب عكاسي در هاليوود و چهره نامي در حد خود شد. به لطف همين حضور در چندين فيلم، البته نقشهاي كوچك بازي كرد. بازي كردن در هاليوود حتي در سياهي لشگر هزينه دارد. 3 هزار دلار حق عضويت آن است. ميشل عيوض چنان بخت بلند خود را در عكاسي مرهون نام ماژستيك ميدانست كه نام خانوادگياش را به ماژستيك تغيير داد. البته پيش از آن هم به اين نام مشهور بود: ميشل ماژستيك.