روزنامهنگاري در زمانه عسرت
محسن آزموده
چند روز پيش از سر تفنن و سرگرمي، به تعبير قدما سر در جيب مراقبت فرو برده بودم و در بحر مكاشفت مستغرق شده و به روز و روزگار خود، دوستان و همكارانم فكر ميكردم. در كمال تعجب دريافتم در تحريريه، تنها 5 نفر متاهل هستند (كه دو نفر از آنها زن و شوهر هستند)، بقيه يا مجردند يا مجرد شدهاند. از ميان متاهلان هم، شايد تنها يكي فرزند داشته باشد، اين درحالي است كه ميانگين سني افراد تحريريه، دستكم سي سال است، اگر سي و پنج نباشد. با يكي، دو تا از دوستان اين موضوع را در ميان گذاشتم، تعجبي نكردند و گفتند در بعضي تحريريههاي ديگر هم وضع بر همين منوال است. يكي از دوستان اين پديده را در ميان طبقات متوسط رو به بالاي شهري، امري رايج خواند و گفت در فاميل ما وضع بر همين منوال است و اين موضوع عجيبي نيست. مشاهداتم اين ادعاي او را تاييد ميكند، اما فكر ميكنم، موضوع تاحدي به شغل و حرفه هم باز ميگردد. در همين روزنامه به بخش فني يعني حروفچيني و تصحيح و صفحهبندي ميرويم، تعداد متاهلين و به اصطلاح بچهدارها بيشتر ميشود، در قسمت اداري كه تقريبا ميتوان گفت هيچ مجردي نيست و همه دستكم يك فرزند را دارند.
از اين آمار و مشاهدات دمدستي و قطعا نادقيق، يك نتيجه ميتوانم بگيرم؛ اوضاع روزنامهنگاري در ايران خوب نيست. قطعا هزار و يك دليل و علت ميتوان رديف كرد براي اينكه روزنامهنگاران و خبرنگاران، مثل بسياري از اقشار طبقه متوسط ديگر از تشكيل زندگي مشترك يا فرزندآوري سر باز ميزنند يا خيلي زود از يكديگر جدا ميشوند. اما قطعا يكي از علل و عوامل اصلي، ناپايداري و بيثباتي كار مطبوعات و نامساعد بودن اقتصادي آن است. امري كه سبب ميشود بسياري از جواناني كه با شور و اشتياقي زائدالوصف وارد اين كار ميشوند، خيلي زود از آن دلزده شوند و به مشاغل و حرفههاي ديگر روي آورند و درنهايت كساني در اين حوزه باقي ميمانند كه چندان دغدغه معيشت و ثبات ندارند.
روزنامهنگاري و خبرنگاري در ايران، قطعا سختترين مشاغل نيست. درست است كه مدتهاست قراردادهاي كاري خود را به عنوان «كارگر» امضا ميكنم، اما ترديدي ندارم كه ميان اين «كارگر» اسمي با كسي كه در اين ايام گرم و سوزان تابستاني، روزانه 25 تن كيسه 50 كيلويي سيمان داغ را تخليه ميكند، يا آنكه در اين شرايط ناگوار كرونايي، در غسالخانه پيكر عزيزان مردم را ميشويد، تفاوت بسيار است. از اين نمونهها كم نيست، دور هم نيست. شغل من با كار رانندهاي كه در اين روزهاي بلند و گرم و همهگيري، از بام تا شام در خيابانها ترمز و كلاچ ميگيرد و دنده عوض ميكند، قابل مقايسه نيست. البته در همه جاي دنيا، خبرنگاري و روزنامهنگاري، از مشاغل دشوار و پرخطر محسوب ميشود و در بعضي جاهاي ديگر، اين بيمها و تهديدها از حرف و كلام فراتر ميرود و با داغ و درفش و حتي خطر مرگ همراه ميشود، مصاديقش كم نيست.
اما واقعيت اين است كه در جامعه ما روزنامهنگاري و خبرنگاري، شغل و حرفه پر ارج و قربي هم نيست. مرادم در زبان و گفتار نيست. روزنامهنگاران هم مثل كارگران و پرستاران و پزشكان و... روز دارند و پاي حرف كه به ميان آيد، همه از اهميت و ضرورت روزنامهنگاري سخن ميگويند. منظورم حتي صرفا از حيث اقتصادي هم نيست، اگرچه همه ميدانند كه يك روزنامهنگار مستاجر اگر بخواهد يك جا كار كند، به سختي بتواند از پس كرايه خانهاش هم برآيد. حتي به فشارها و تهديدها و مصيبتهايي كه روزنامهنگاران مستقل و آنها كه براي رسانههاي غيردولتي و غيروابسته به قدرت رسمي كار ميكنند، اشاره نميكنم. بالاخره روزنامهنگاران در ايران با همه اين مشكلات و مصيبتها آشنا هستند. مساله بيش از هر چيز ناپايداري و عدم ثبات است، عنصري كه براي شكل دادن به يك زندگي مشترك و مهمتر از آن فرزندآوري ضرورت و اهميت دارد. روزنامهنگاران در ايران براي خودشان آينده روشني متصور نيستند، آنها نميدانند كه همين جايي كه در آن كار ميكنند، تا يك ماه ديگر دوام ميآورد يا خير، بنابراين جرات نميكنند كه زندگي مشترك تشكيل دهند يا بچهدار شوند. آنها هم كه از بد حادثه يا در پي رانههاي طبيعي به حكم غريزه ميل به بقا و يا فشارهاي اجتماعي ناشي از اطرافيان دست به تشكيل خانواده ميزنند، خيلي زود به اين نتيجه ميرسند كه بايد عطاي روزنامهنگاري و آرمانهاي والاي آن را به لقايش ببخشند و الزامات يك زندگي مشترك خانوادگي را در شغل و حرفه ديگري بجويند. جاهاي ديگر را نميدانم، اما تحريريه ما كه رو به پيري است و ديگر آن شور و هيجان جواني را نيز احساس نميكنم كه مثل 20 سال پيش عدهاي براي روزنامهنگاري سر و دست بشكنند. آن عدهاي كه ماندهاند، عمدتا يا از سر ناچاري است و كار ديگري بلد نيستند، آنهم در آستانه ميانسالي يا هنوز دنكيشوتوار به آرمانهاي مذكور باور دارند يا اميدوارند كه شرايط بهتر ميشود. در هر صورت اما مساله خيلي مهم نيست، چون چند سال ديگر خواه ناخواه پير ميشوند و بازنشسته. خدا آخر و عاقبت همه را ختم بهخير كند.