در گراميداشت دكتر فرزان سجودي
براي مردي كه گشوده به هستي است
امين عظيمي
درهايي هست كه براي رسيدن به سرزمينهاي تازه بايد رمز عبور از آنها را بداني. دالانهايي گاه تاريك و پر پيچ و خم كه چراغي و نورِ راهي لازم است تا بتواني قدمهايي استوار و ايمن به سوي حقيقت بگذاري. آنچه نياز است تنها تلالو دانش نيست، بلكه معرفتي بالاتر و حقيقتي نابتر است تا بتواني آن دانش را به درستي درك كني و به كار ببندي. فرزان سجودي براي من و بسياري ديگر از شاگردانش، تجلي آن نور و معرفتي بوده و هست كه در جهل و تاريكي، در كوران ِ مريد و مرشد بازيهاي نخنما شده، در بخل، غرور و رندي حاكم بر فضاي بيشتر كلاسهاي درسي كه در دانشكدههاي هنر داشتيم، همچون فرج بعد از شدت بود. روحي پاك و پاكيزه با شوري بيانتها كه همواره بيهيچ چشمداشتي آنچه ميدانست را سخاوتمندانه به ما ميبخشيد. مساله اين نبود كه قرار است چه چيزي را از او بياموزيم: نشانهشناسي، نظريه ادبي، نقد تئاتر يا حتي نقدِ نقدِ تئاتر؛ ما در برابر خودمان دري گشوده ميديديم كه شورمندانه از چيزي سخن ميگفت كه آن را به درستي و عميقا درك كرده بود و همچون راوياي توانا، پيچيدهترين مفاهيم را به درستترين شكل ممكن برايمان قابل فهم و دسترسي ميكرد و تمام اينها آميخته به فروتنياي بي انتها و شور و هيجاني سرخوشانه بود.
فرزان سجودي هميشه لبخند و اميد بر لب داشته است. در سختترين مراحل زندگياش، در تمام روزهايي كه به خاطر دفاع از حقيقت و آزادي از دانشگاه كنارش گذاشتند يا تمام دقايقي كه با غولهاي بدكار بيماري دست به گريبان بوده، هيچگاه از اينكه بزرگمنش و دانشمندي سخاوتمند باشد، غفلت نكرده است. او همواره مردي تمامقد ايستاده بوده است، متعهد، اخلاقي و سختكوش: سه گوهر كميابي كه براي دانشجويان يك معلم سعادتي بيانتها را فراهم ميآورد.
سجودي هميشه سخت كوشيده است، در ترجمهها و تاليفاتش، در مقالات و سخنرانيها و كلاسهايش. من و تمامي شاگردانش شهادت ميدهيم كه چگونه اين مرد دوستداشتني در برابر سختيهاي مهلك روزگار گردن برافراشت و دم نزد و ساخت و آفريد و تربيت كرد.... كاش بشود واژگاني را كه در اين يادداشت با وسواس بسيار انتخاب ميكنم تا حقيقت تجربه روبهرو شدنم با اين مرد را توصيف كنم كنار بگذارم و با زباني ساده بگويم: فرزان سجودي واقعي است، طناز و نكتهسنج و البته بسيار مهربان . هنگامي كه با هيجان از موضوعي سخن ميگويد انگار كودك درونش زنده ميشود و با جست و خيز در اين سو و آن سوي اتاقي كه حضور دارد، شور و خوشي و لذت بيانتهاي ياد گرفتن را به مخاطبانش منتقل ميكند. ويژگياي غبطه برانگيز كه من هم همچون هر معلمي كوشيدهام در كلاسهايم، شاگرد خوب فرزان سجودي باشم و انرژي و عشق را آميخته به يكديگر، به شاگردانم انتقال دهم. شايد فرزان سجودي خودش اين را نداند كه مهمترين درسي كه به من/ما داده است نه در زمينه نشانهشناسي، نقد يا نظريه ادبي بلكه اين حقيقت بوده است كه چگونه در برابر جهاني كه در مقابل تو سد كشيده است، چگونه در مقابل بخل و حسد و تنگنظريهايي كه كارت را
كم قدر ميكند، چگونه در برابر حوادث رنج بار زندگي شخصيات و بيماريهايي كه به خاطر قلب مهربانت دچارش ميشوي و... صبور باشي و همچنان گشاده، سرخوش و پر اميد به هستي و زندگي بماني و نويدبخش حركت و پويايي باشي. فرزان سجودي براي من و خيل دانشجويانش كسي بوده و خواهد بود كه با متانت و مومنانه، از بستر پر رنج زيستن، ميوههايي شيرين و گوارا بيرون كشيده است و بايد افتخار شاگردياش را داشته باشي تا بداني وقتي از گشودگي به هستي حرف ميزنيم از چه حرف ميزنيم.
برايش هميشه سلامتي و بهترينها را آرزو ميكنم و كاش كه نظام دانشگاهي و فرهنگي ايران زمين قدرش را بيشتر و بيشتر بداند.