به بهانه حواشي بيشمار فيلم «رستاخيز»
رنجهاي بيشمار كار نيكو كردن
چرا بايد چنين فيلمهايي بدون بررسي دقيق، در فضايي پرتب و تاب و ملتهب، آثاري موهن يا ضد ديني تلقي شوند
عزيزالله حاجي مشهدي
راستش را بخواهيد، براي نگارنده اين نوشتار، همواره نقد وبررسي يك فيلم سينمايي يا مستند وهمچنين بررسي يك مجموعه تلويزيوني، بسيار دلپسندتر از نوشتن درباره حاشيههاي به وجود آمده درمورد چنين آثاري است.گاهي احساس ميكنم كه پرداختن به اين مباحث پشت صحنه و ماجراهاي فرا توليدي هيچ ربطي به كار يك منتقد فيلم ندارد. اما از آنجايي كه پرداختن به اين مباحث از ديدگاه كارشناسي و با نگاهي بيطرفانه شايد بتواند در ريشهيابي برخي از اين دشواريها موثر باشد، ناگزير، گاه دركنار نقد و بررسي آثار سينمايي و تلويزيوني، كوشيدهام تا به برخي نارساييهاي موجود درفضاي توليد فيلم و راههاي برون رفت از اين دشواري نيز اشارههايي اجمالي داشته باشم. در واقع به عنوان منتقدي كه در كنار دلمشغوليهاي ديگري چون سرودن شعر و پرداختن به پژوهشهاي زبان شناختي و فرهنگي- ادبي، نزديك پنج دهه از زندگياش را درباره هنر- صنعت سينما قلم زده است، نميتوانم، از شرايط اسفباري كه براي فيلم «رستاخيز» و دهها اثر ديگر، پيش از ساخته شدن چنين فيلمي پيش آمده است، بيتفاوت باشم.
از آنجا كه با گروه توليد اين فيلم - با واسطه يا بيواسطه - هيچ گونه همكاري يا ارتباط كاري نيز نداشتهام، بيتفاوت نبودن من درباره مشكلاتي كه براي اين فيلم يا ديگر فيلمهاي سينمايي پيش آمده است، تنها به عنوان اظهارنظر كارشناسي و دلسوزيهاي حرفهاي، معناي روشنتري پيدا ميكند. به ويژه اينكه در تمام سالهايي كه قلم زدهام، همواره كوشيدهام تا در نوشتههايم هرگز از مدار اعتدال و نگاه منصفانه خارج نشوم و به شرافت قلم وفادار بمانم.
اين يادداشت را ميتوان گلايهاي خيرخواهانه از همه مشكلآفرينان چند دهه اخيرسينماي ايران دانست كه نه تنها براي فيلم رستاخيز (ساخته احمدرضا درويش) بلكه پيش از آن نيز براي برخي ازفيلمها (از جمله: « خط قرمز »، «آدم برفي»، «مارمولك»، «گزارش يك جشن»، «خواب تلخ»، «خانه پدري» و...) و فيلمسازان مجرب دردسرهاي جدي به وجود آوردهاند و سينما را از مسير حركت و رشد طبيعي و سالم خود خارج كردهاند.
ريشه بسياري از اين دشواريها را بايد دربرخي سوءتفاهمها و برداشتهاي نادرست جستوجو كرد كه به جاي برشمردن كمداشتها يا ايرادهاي مضموني و محتوايي يك فيلم، زبان به اعتراض ميگشايند و گاه تنها با تكيه برشنيدهها و اقوال ديگران با نمايش يك فيلم مخالفت ميكنند.
برخي فيلمها هرگزفرصت راهيابي به سينماها را پيدا نميكنند و درمواردي نيز تعداد كمشماري از فيلمها با انجام اصلاحات و تدوين مجدد، با تاخير چندساله به نمايش درآمده و شماري نيز تنها دربرنامه نمايش گروه سينماي «هنر و تجربه» جاي گرفتهاند.
گاهي از سوي كساني كه در مقام مشاوراني دلسوز و خيرخواه، براي مديران مسوول، تصميمسازي ميكنند، شبهاتي ايجاد ميشود كه متاسفانه بسياري از مديران نيز به جاي ريشهيابي دشواريها، با استفاده از راه ميانبر، صورت مساله را پاك ميكنند و براي حفظ موقعيت شغلي و پست و مقام خود، با برخوردهايي انفعالي، با آنان همدل و همنظر ميشوند. بيآنكه كسي تا امروز به يك آسيبشناسي جدي دست زده باشد كه چرا دراين چرخه معيوب و اين روند نادرست، تا امروز، چه بسيارهنرمندان شايستهاي، به كنج عزلت خزيدهاند و دوستدارانشان را از خلاقيتها و آفرينش هنري خود بينصيب گذاشتهاند؟
بسياري از فيلمهايي كه در يك برهه زماني با ممنوعيت نمايش رو به رو شدهاند، گاه در مدتي كمتر از سه يا چهارسال، به سادگي، به سينماها راه يافته و مشكلي هم به وجود نيامد. يعني، به دليل برخي سوءتفاهمها و در مواردي كژفهميهاي ناشي از نگاه ونظر فردي و بياعتنايي به «خردجمعي»، بسياري از كارهاي درخور اعتنا با بهانههايي كوچك، در محاق تعليق، توقيف و بلاتكليفي قرار گرفتهاند و مخاطبان خود را از خلاقيتهاي هنري سازندگان چنين آثاري بيبهره گذاشتهاند. شايد اصليترين دلايل بروز اين نارساييها را بايد در نبود عنصر قانونمداري و عدم شفافيت و اعمال سليقههاي فردي در غياب «خردجمعي» دانست. صد البته برخي فشارهاي خارج از سازمان رسمي و شناخته شده تصميمگيري درباره آثار فرهنگي - هنري را هم نبايد ناديده گرفت. اين فشارها، فراتر از شوراهاي صدور مجوز توليد و نمايش فيلم، در عمل، نتيجه كار برخي از اين شوراها را بياثر ميكند.اين در حالي است كه همواره عمل به قانون و ضوابط و مقررات مصوب به خوبي ميتواند از همه تنشهاي بيپايه و جنجالآفرينيهاي كاذب، پيشگيري كند. اين يادداشت اگرچه به بهانه مشكلاتي كه براي فيلم متفاوت و قابل اعتناي رستاخيز پيش آمده، نوشته شده است، با اين همه ميتواند براي ساير موارد مشابه نيزمصداق داشته باشد چرا كه به دليل برخي سوء مديريتها، اعمال سليقههاي فردي وعدم پايبندي به قانونمداري و با توجه به جزيرهاي عمل كردن بسياري از بخشها و سازمانهاي فرهنگي و هنري كشور، تنها به مصايب مربوط به احمدرضا درويش نويسنده و كارگردان فيلم رستاخيز مربوط نميشود. پايين كشيده شدن يك فيلم از پرده سينما و جلوگيري از نمايش و پخش آن، با وجود صدور پروانه نمايش و مجوز قانوني از رسميترين نهاد متولي چنين كاري يعني وزارت فرهنگ وارشاد اسلامي، پيش از آنكه به تهيهكننده يا كارگردان يك فيلم لطمه بزند، اعتبار وشأنيت شوراي صدور پروانه نمايش و سازمان سينمايي را خدشهدار ميكند. روشن است تا روزي كه «قانونگرايي» و «قانونمداري» در اين سازمان نهادينه نشود، همه اين دشواريها، بيگمان در آينده نيز تكرار خواهد شد.
در جامعه پذيراي نقد و گفتمان سازنده، اكثريت خاموش نيز ميتوانند در برابر اقليتي كه به سادگي امكان اعتراض دارند، فرصت بحث و ابراز نظر داشته باشند و ابراز نظر آدمهاي كم اطلاع و غير متخصص نبايد تعيينكننده باشد.
نوشتن درباره كيفيت فني و هنري، رستاخيز را با همه قوتها و ضعفهايش، به زمان نمايش آنلاين وهمگاني فيلم موكول ميكنيم. به نظر ميرسد كه رستاخيز، در مجموع، قرباني برخي سوء برداشتها و سوءتفاهمها شده است. بسيار كسان، درجريان نمايشهاي خصوصي، از فيلم رستاخيز تعريف و تمجيد كردهاند، اما در پي برخي مخالفتها، ترجيح دادهاند كه سكوت كنند! كاش چنين آثاري تنها به خاطر برخي مخالفان نمايش همگاني آن، به بهانه عبور از خط قرمزهايي مثل نمايش چهره حضرت ابوالفضل(ع) يا چرايي محوريت شخصيتي چون «بكير ابن حر رياحي» (به عنوان راوي حاضر در متن رخدادهاي فيلم) نزديك به يك دهه گرفتار چنين دشواريهايي نميشد. از يك فيلم سينمايي با تكيه برداستانپردازي، نميتوان انتظار داشت كه تنها، برگرداني ساده از مقتلنويسيهاي قديمي را به تصوير بكشد و ديگر هيچ! سينماگر ميتواند ضمن وفاداري به اصل واقعه تاريخي، بيآنكه متن اصلي واقعه را تحريف كند، ازعنصر تخيل و جنبههاي خلاقانه كار هنري نيز به خوبي سودجويد. واقعيت اين است كه حتي از يك فيلم تاريخي هم نبايد انتظار داشت كه بتواند تمام جزييات يك رخداد تاريخي را در دل يك كار 120 دقيقهاي جاي دهد. براي پرداختن به برخي جزييات، گاه بايد به ساخت مجموعههاي تلويزيوني يا فيلمهاي سينمايي چندبخشي ودنبالهدار روي آورد. حتي شايد مستندسازي و طرح برخي جزييات در يك فيلم مستند تاريخي يا واقعهنگار راه بهتري باشد.با اين همه، ساخت فيلم سينمايي قواعد خودش را دارد.
به نظر ميرسد كه بسياري از مخالفان اينگونه فيلمها، يادشان رفته است كه در اين سرزمين، به عنوان يك كشور مسلمان، در كهنترين نمونههاي نمايشي درايران، يعني در هنر ارزشمند «تعزيه» يا «شبيهخواني»، از بسياري نمادها و نشانههاي قراردادي و پذيرفته شده، همچون تنپوشهايي با رنگهاي سبز و سرخ كه گروه «اصفيا» را ازگروه «اشقيا» جدا ميكند يا اينكه چگونه از ابزار و آلات نبرد تن به تن مثل خنجر و سپر و كلاهخود و تير وسنان با همه سادگي و بيپيرايگي، بهره بردهاند كه در فيلم رستاخيز نيز با تكرار همان فضاها، در ابعادي گستردهتر و چشمگيرتر روبهرو ميشويم كه درپي سدههاي بيشماري، همچنان مورد توجه و علاقه همه كساني است كه به فرهنگ عاشورايي و پيام عاشورا - يعني ستم ستيزي و عدالتخواهي و حقطلبي- عشق ميورزند... . و اكنون، خاطره همان نمايشهاي ساده و دلنشين شبيهخوانيهاي ديروز كه زير نفوذ پردامنه رسانههاي گوناگون و ازجمله جذابيتهاي كاذب بسياري از فضاهاي مجازي، هر روز كم رنگتر ميشود، دلمان خوش است كه بعد ازتنها فيلم قابل اعتناي مربوط به واقعه عاشورا يعني «روز واقعه» (ساخته شهرام اسدي) با فيلمنامه بيهمتاي«روز واقعه» (بهرام بيضايي) و يكي، دوكار انگشت شمار ديگرازجمله فيلم: «روز دهم» (مجتبي راعي) و نيز مستند - داستاني ارزنده «كربلا، جغرافياي يك تاريخ» (ساخته داريوش ياري) حالا بار ديگر كارگردان بيحاشيه، سالم وصاحب انديشهاي چون احمد رضا درويش (با سابقه ساخت چند كار قابل اعتنا همچون: كيميا، سرزمين خورشيد، دوئل و...) در يك فيلم حماسي جاندارتر و جذابتر، كاري شايسته را به نمايش ميگذارد كه با استفاده از برخي عوامل فني- هنري بينالمللي در زمينههايي چون: تدوين (استيون واريك - بريتانيايي) وموسيقي متن (طارق انور- هندي بريتانيايي) ميكوشد تا با فضاسازيهاي متفاوت، دوستداران فرهنگ عاشورايي رابه تماشاي اثري جذابتر، تماشاييتر و تاملبرانگيزتر دعوت كند. اثري كه به دليل استفاده از رسانه پرنفوذ و بسيار تاثيرگذاري چون سينما و زبان تصوير، ميتواند فراتر از مرزهاي جغرافيايي يك كشور يا يك ملت و يك دين و آيين، براي مخاطبان جهاني نيز به دليل همان محتواي عدالتخواهانه وحقطلبانهاش، قابل اعتنا باشد.
در فيلم «رستاخيز»، آگاهانه از نمايش چهره امام معصوم(ع) پرهيز ميشود و در مورد ديگر شخصيتهاي برجسته عاشورايي نيزكه چهره آنها با فشردهترين شكل به نمايش درميآيد، به نظر ميرسد كه با هدف تاثيريگذاري بيشتر در استفاده از ظرفيتهاي زبان تصوير و زبان سينماست كه ميكوشد تا چشمهاي مخاطبان را به تماشا و ديدن چهرههايي پرجاذبه دعوت كند وبرميزان اثرگذاري مضمون ومحتواي فيلم بيفزايد. در حالي كه در بسياري از كارهاي كليشهاي و تكراري، استفاده از هاله نور و تصاويرمحو و پوشيده در نقابي نوراني، از تاثيرگذاري لازم برخوردار نبوده است. وقتي در فيلم معروف «الرساله» (محمد رسولالله) ساخته «مصطفي عقاد» بازيگر پرتواني چون: «آنتوني كويين» در نقش «حمزه» عموي پيامبر اكرم (ص) ظاهر ميشود، براي كسي اين شبهه ايجاد نميشود كه آيا اين بازيگر در زندگي عادي خود نيز ميتواند در فضاي فكري و معنوي فيلم مورد اشاره و درجايگاه شخصيت «حمزه» حضور و ظهوري جدي داشته باشد؟ هنر بازيگر تئاتر يا سينما در اين است كه با پذيرش هر نقش، بتواند درقالب همان شخصيت به گونهاي ايفاي نقش كند كه براي مخاطبانش باورپذير باشد.اگر جز اين باشد، هيچ بازيگري نبايد و نميتواند در آثاري از اين دست حضور و ظهوري هنرمندانه داشته باشد و به جاي ساخت فيلم بايد به تنظيم و تدوين نمايشنامههاي راديويي بسنده كرد يا راه سادهتر اين است كه آدمهاي دلسوخته و معتقدي چون احمد رضا درويش را بايد خانهنشين كرد و به اميد روزي نشست كه از كارخانه روياپردازي هاليوود نسخه بدلهايي جعلي ومخدوش از واقعه عاشورا بسازند!
چرا بايد چنين فيلمهايي بدون بررسي دقيق، در فضايي پرتب و تاب و ملتهب، آثاري موهن يا ضد ديني تلقي شوند، در حالي كه در دينداري و تعهد نويسنده وكارگردان فيلم با پشتوانه كارنامه قابل اعتنايش و نيز تهيهكننده و توليدكنندگان چنين اثري هرگز نميشود ترديد داشت. گاهي ممكن است يك فيلم با درونمايهاي به اصطلاح «ضد جنگ»، تاثيري منفي در پي داشته باشد، پرسش اين است كه «رستاخيز» در كدام صحنه يا حتي در كدام نماهاي مشخص، در واقعه عاشورا خدشهاي واردآورده يا دين و آيين ما را زير سوال برده است؟ آيا به راستي، ساخته شدن چنين اثري با استفاده از جذابيتهاي قابل اعتناي فني و ساختاري، نميتواند حتي در راستاي تقريب مذاهب نيز كاركردي مثبت داشته باشد؟ آيا محرم امسال، زمان مناسبي براي نمايش و پخش اين كار حماسي و ارزنده نيست؟
به نظر ميرسد كه بسياري از مخالفان اينگونه فيلمها، يادشان رفته است كه در اين سرزمين، به عنوان يك كشور مسلمان، در كهنترين نمونههاي نمايشي درايران، يعني در هنر ارزشمند «تعزيه» يا «شبيهخواني»، از بسياري نمادها و نشانههاي قراردادي و پذيرفته شده، همچون تنپوشهايي با رنگهاي سبز و سرخ كه گروه «اصفيا» را ازگروه «اشقيا» جدا ميكند يا اينكه چگونه از ابزار و آلات نبرد تن به تن مثل خنجر و سپر و كلاهخود و تير وسنان با همه سادگي و بيپيرايگي، بهره بردهاند كه در فيلم رستاخيز نيز با تكرار همان فضاها، در ابعادي گستردهتر و چشمگيرتر روبهرو ميشويم
چرا بايد چنين فيلمهايي بدون بررسي دقيق، در فضايي پرتب و تاب و ملتهب، آثاري موهن يا ضد ديني تلقي شوند، در حالي كه در دينداري و تعهد نويسنده وكارگردان فيلم با پشتوانه كارنامه قابل اعتنايش و نيز تهيهكننده و توليدكنندگان چنين اثري هرگز نميشود ترديد داشت. گاهي ممكن است يك فيلم با درونمايهاي به اصطلاح «ضد جنگ»، تاثيري منفي در پي داشته باشد، پرسش اين است كه «رستاخيز» در كدام صحنه يا حتي در كدام نماهاي مشخص، در واقعه عاشورا خدشهاي واردآورده يا دين و آيين ما را زير سوال برده است؟