كودك، هوتك، سوتك!
محمد بلوچزهي
درست در سرحدات 20 سال نخست قرن ۲۱ تصويري قرن نوزدهي را متصور شدن شايد امري دشوار باشد و غيرملموس و تداعي ساختن و مجسم كردن و بيان داشتن شرح زيست آدميان آن دوره دور نيز بود نامانوس؛ ولي ممكن است باورش سخت باشد براي آدمي در سده اخير اما اين قلم به اعتراف و صراحت بيان ميدارد شرح زير وصف حال اكنون كودكان كنج شرقيترين جغرافياي ايران زمين است؛ سيستان و بلوچستان!
كودك
كودك لخت پا، تكيده، زرد رو با جامهاي مندرس و چاك خورده از هر سو چون بيرقي بياراده رقصان به دست باد در جنگ براي چنگ زدن و به دندان جويدن تكه ناني خشك در حدودات يك مخروبه كه محل انباشت زبالههاست سرگردان و بيهدف رهاست در پي ديگر همسالان خويش يك به يك به قطار كه بدون شك بيشباهت نيستند هر كدام ايشان به ظاهر از آن يكي!
هوتك
بله اين يك تصوير واقعي از همان جايي است كه چندي است اكنون صحبت از كودكان آن به كرات و بسيار ميآيد به ميان و روايتهاي هولناك اين طفلان معصوم شده، شهره آقاق و نقل هر محافل كه چگونه عضوي از بدن آنان طعمه گاندوها شده يا كه غرق گشتهاند در اعماق رودها، رودخانهها يا اينكه گرفتار در لجنزارهاي مردابگونهاي به نام هوتك كه حال شده قاتل هر كودك! نشان به آن نشان كه اگر روزي و روزگاري نشاني از نشاني قتلگاه كودكان بلوچ از تاريخ گرفته شود، انگشت اشاره تاريخ دراز خواهد شد به سوي همين هوتكها و رودخانهها كه چگونه سلسله مرگهاي تاسفبار كودكان را در دل خويش ثبت كردهاند و ضبط و بايد آنجا كه مرگ همواره در كمين كودكي نشسته، بازگو نمايد شرح ماوقع اين درد و رنج و فاجعه بيپايان را.
سوتك
اكنون ديگر شايد چندان جاي تعجب نداشته باشد روزانه خبر مرگهاي زنجيرهاي كودكان بلوچ واگويه شود و بازگو چراكه حال اين رخداد چنان تكرار شده كه گوشها خو گرفتهاند و فضا عادي شده براي اين مرگهاي زنجيروار كودكان طي سالهاي اخير در هوتكها و رودها و بركهها و رودخانهها. حال ديگر هيچكس براي مرگهاي زنجيرهاي كودكان بلوچ در بركهها و هوتكها نه شيون سر ميدهد و زاري و نه موتكي غمين خوانده ميشود كه روزگاري در فرهنگ بلوچ براي غريبانه و مظلومانه رفتن ياران سر داده ميشد و خوانده.
باري؛ بيش از اين درنگ لازم نيست در متن، حال شايد وقت آن رسيده باشد تا در خطوط پاياني اين سياهه آنچه در پس مرگهاي زنجيرهاي كودكان بلوچ بر اثر غرق شدن در هوتكها و رودكها نهفته است را باز بگوييم و چرايي آن را كه كمتر به آن از اين زاويه ديد بيان شده، بپردازيم و به گونهاي ديگر بنگريم اين حوادث تاسفبار را.
تا همين امروز كه كلمات اين متن دارد ميگيرد جان خبري دگر آمد كه در آن سوي بلوچستان يعني در حوالي سراوان و سوران و مهرستان و فاصلهها دورتر از اين سو يعني چابهار و نيكشهر و سرباز كه مرگهاي زنجيرهاي كودكان به كرات اتفاق ميافتد در رودها؛ كودكي دگر در آب جان داد.
اگر به درستي بررسي شود، علل و دلايل اين مرگهاي زنجيرهاي سوا از مساله كمبود آب بدون شك به اين نتيجه خواهيم رسيد كه مهمترين عامل دخيل در اين رخداد تراژديك فراهم نبودن اسباب بازي و وسيله سرگرمي و تفريح براي كودكان روستايي است.
در اينجا كودكي محتاج يك سوتك است براي سرگرمي تا در گلوي خويش فشارد و از زبان سوتك واگويه نمايد، درد ديده نشدن و برآورده نساختن دنيا و روياي كودكي را؛ امري كه شايد در ساير نقاط خواستهاي پيش پا افتاده و سهل و در دسترس باشد براي كودكان آنجا كه حتي محتاج خواستههاي بزرگ و رويايي نميماند چه برسد به سوتكي و نيلبكي كه تمرين كند، اجابت آرزوها و روياهاي خويش را.
با عرض تاسف بايد اعترافي تلخ كرد و تكاندهنده كه به دليل مشكلات و مصائب بيشمار دنياي بزرگترها چون راه و آب و درمان و بهداشت ساير نيازهاي ضروري، صداي كودكان گم شده است در لابهلاي خواستهها و نيازها و مطالبههاي بيشمار ايشان.
در اكثر روستاهاي سيستان و بلوچستان خبري از ابتداييترين وسيله سرگرمي كودكان نيست و واژههايي چون پارك بازي، اماكن تفريحي و سرگرمي، كلاسهاي آموزشي براي اين كودكان بيگانه هستند بنابراين همين خلأ باعث ميشود، كودكان سرگرمي خود را در رودخانههاي عميق و پر آب، هوتكهاي باتلاقي و بركههايي بجويند كه زيستگاه گاندوها هستند و خطرناك براي رفع نياز و سرگرمي كودكان و در پايان نيز بايد عرض كرد كه مادران و پدران چنان سرگرم و غرق در مشكلات و گرفتاريهاي خويشند كه اصلا به سرگرمي كودكان نميانديشند و آن را يك اولويت و ضرورت نميدانند و چنين است و اينگونه خبر غرق شدن كودكان در رودها و هوتكها شدت گرفته و مرگهاي زنجيرهاي كودكان در هوتكان پاي ثابت اخبار روزانه روزنامهها شده و رسانهها و جرايد. خير پيش.