نسلي كه قرباني ميداد
رضا مختاري اصفهاني
آذربايجان از دوره سلطنت صفويه جان ايران بود. اين وضعيت در دوره قاجار هم وجود داشت و تشديد شد. تبريز نه تنها وليعهدنشين كه مركز ثقل تحولات و اصلاحات ايران بود. اگر مقاومت تبريز درهم ميشكست؛ گويي ايران به زانو درآمده است. به پايمردي اهالي تبريز بود كه مشروطه به ايران بازگشت. نمايندگان آذربايجان چنين مردمان و ايالتي را نمايندگي ميكردند. شيخ محمد خياباني اگرچه در مجلس اول در عداد نمايندگان آذربايجان نبود، اما در تبريز مشق سياست ميكرد. در مجلس دوم اگرچه نمايندهاي جوان، اما پرشور بود. هنگامي كه اولتيماتوم روسيه و بريتانيا مبني بر اخراج مورگان شوستر امريكايي، مستشار ماليه، دررسيد، خياباني در هيجان بيش از ديگران مينمود. گويي جوان معممي كه در جلو مجلس از تا پاي جان ايستادن در مقابل روسيه و بريتانيا گفت، او بوده. مجلس اما تعطيل شد و چند سالي طول كشيد مجلس سوم برقرار شود. آذربايجان در اين مدت مصيبت فراوان ديد. بسياري از آزاديخواهان تبريز از جمله ثقهالاسلام تبريزي توسط روسها كشته شدند. گويي روسها انتقام از مشروطهخواهان آذربايجاني ميستاندند. تا آنجا كه چوبههاي دارشان حتي به حرمت عاشورا تعطيل نشد. شيخ محمد خياباني ناظر اين وقايع بود و بيعملي تهران را به چشم ميديد. جنگ جهاني اول و قرارداد 1915 ميان روسيه و بريتانيا كه بر مالكيت اين دو كشور بر مناطق تحت نفوذشان در قرارداد 1907 صحه ميگذاشت، چونان تير خلاصي بود بر پيكر آذربايجان و ايران. انقلاب بلشويكي روسيه اما در حكم معجزهاي بود در آن وانفسا. يكي از مدعيان (روسيه تزاري) از ميدان خارج شد. به قول ملكالشعرا بهار، يكي از آن دو تن كه طناب بر گلوي ايران ميكشيد، طناب مرگ را رها ساخت. رهايي از روسيه اما به معناي خلاصي از همه مصايب نبود. قرارداد 1919 چونان دشنهاي بر جان ايرانيان نشست. تلخي ماجرا آنجا بود كه عاقد قرارداد حسن وثوقالدوله بود كه كساني چون سيدحسن مدرس براي تشكيل دولت مقتدر بدو دل بسته بودند. اعتراضات به قرارداد سراسري شد. حزب دموكرات در حمايت و مخالفت با وثوق دو پاره شد. شيخ محمد خياباني در مخالفت با قرارداد گامي بيش از همحزبيهايش در تهران برداشت. از تهران بريد و نام آزاديستان بر آذربايجان نهاد. اقداماتش به زعم برخي ياران سابقش، بوي جداسري از ايران ميداد. خياباني اما معتقد بود آزادي از آذربايجان به كل ايران سرايت ميكند. گويي نام آزاديستان را بدين معنا براي ايالت آذربايجان برگزيده بود و نظر به حوادث پس از به توپ بستن مجلس توسط محمدعلي شاه داشت. تغيير نام آذربايجان اما خوشايند بسيار كسان نبود. بعضي به بهانه و بعضي به علاقه اين كار را خارج از حدود دانستند. مقاومت خياباني در مقابل حكومت مركزي كه ديگر نه وثوق رييسالوزرايش كه حسن مشيرالدوله به جايش بود، كار را به تقابل كشاند. حاكم اعزامي تهران هم مهديقلي هدايت (مخبرالسلطنه) بود. فرجام كار خونين شد. شيخ محمد خياباني كه روزگاري شعار مرگ يا استقلال داده بود، نه در مقابل بيگانگان كه به تيغ هموطنانش كشته شد. نسلي كه به مشروطه دل بسته بود، يكي يكي قرباني ميداد. در اين آوردگاه همگان سهمي در اين فرجام شوم داشتند.