بچهها كتابهاي درسي را جدي ميگيرند؟
بامداد لاجوردي
در دوره دانشآموزي هرگز به جلد كتابهايم خيره نميشدم، اصلا چرا بايد در عالم بچگي كه اين همه موضوع براي كنجكاوي وجود دارد، به جلد كتاب درسي خيره ميشدم؟! فكر نميكنم هيچ دانشآموزي به اين مسائل توجه كند؛ اين چيزها سرگرمي بزرگترهاست. ولي اگر اين كتاب رياضي سوم دبستان - كه بحث برانگيز شده است - در دوره ما بود و من به آن خيره ميشدم حتما برايم سوال ميشد چرا اين درخت ميوههايش به جاي سيب و گلابي، عدد شده يا چرا نصف برگهاي درخت سبز و نصف ديگر زرد است؟ چون اين مسائل با همه تجربيات دم دستي من تضاد داشت و ميتوانست برايم سوال ايجاد كند وگرنه هيچگاه غيبت دختران پاي درخت براي بچهاي سوال نميشود، چون هيچ دانشآموزي كتاب پارسال و امسال را باهم نميخواند مگر آنكه ما بزرگترها اين مسائل را به آنها تحميل كنيم و در نهايت ميتواند اينطور پاسخ دهد كه مهمانان اين خانه صاحب فرزند دختر نبودند، لابد. مثل مهمانان طرح جلد كتاب علوم كه صاحب فرزند پسر نبودند.
اما دوست دارم به همان اندازه كه در بد بودن اين طرح جلد هم نظر هستيم در موارد ديگر مدرسه و دانشآموزي هم باهم صادق باشيم؛ گذشتهمان را مرور كنيم. بعيد ميدانم هيچكدام از كساني كه الان درباره اين طرح جلد شاكي شدهاند اصلا طرح جلد كتاب ديني دوم دبستانشان يا حرفه و فن دوم راهنمايي را اينقدر جزيي يادشان باشد. مثلا من از بين آن همه كتاب درسي فقط يادم است كه هر سال تحصيلي كه بالاتر ميرفتيم شاخه گلي به گلدان روي كتاب فارسي و يك نقطه قرمز به عطف كتاب اضافه ميشد اما از باقي جزييات طرح جلد هيچ چيزي به ياد ندارم و اطمينان دارم اگر به جاي شاخه گل روي جلد كتاب فارسي عكس ويكتور هوگو يا حداد عادل يا تولستوي يا مريم حيدرزاده را ميگذاشتند تاثيري در كيفيت انشاي كنوني من نداشت.
مثلا اگر به جاي گل، روي كتاب فارسي عكس فروغ فرخزاد يا پروين اعتصامي بود، من و دوستانم به جاي آنكه عزممان را جزم كنيم تا مثل آنها شويم احتمال زياد براي آنها شاخ ميكشيديم يا سبيل ميگذاشتيم. شايد از نظر شما ما آدمهاي بيشعوري بوديم اما واقعيت دوران كودكي بسياري همين است حتي اينقدر اين شيطنتها شايع بود كه مجبورمان ميكردند كتابها را كاغذ كادو كنيم. البته اين اعمال محدوديت نبود يكجور شخصيسازي طرح جلد كتاب بود و اشكالي نداشت چون ما براي عكسهاي مفاخر و آدمهاي عادي داخل كتاب سبيل و شاخ و دم ميكشيديم.
حقيقت ديگر اين است كه براي باقي همكلاسيهاي من هم بيشتر پشت جلد كتاب مهم بود تا روي كتاب. پشت جلد كتابها، زمان ما خيلي مهمتر از روي كتاب بود، بدين صورت كه چون كتابها بايد جلد پلاستيكي ميشدند، رفقا دو سر كتاب دروازه ميكشيدند، بعد كاغذ گرد و فشردهاي را داخل غلاف پلاستيكي ميكردند و مثلا فوتبال بازي ميكرديم به همين دليل ما بيشتر پشت جلد كتاب را ميديديدم.
حرفم اين است دنياي خودمان را به كودكان تحميل نكنيم. آنها را ديوار دفاعي مبارزه با مطالبات اجتماعي و سياسي خود نكنيم. آنها ابدا مثل ما فكر نميكنند مگر اينكه ما اين افكار را به مغزشان فرو كنيم. آنها در عالم كودكي با طرح جلد كتاب، محتواي توي كتاب، پشت جلد كتاب، اسامي شوراي تاليف اول كتاب مسخرهبازي در ميآورند و آخرين روز سال هم با همه برگهاي كتاب موشك درست ميكنند.