مسوولان شومن شدهاند
عليرضا فلاحتكار
در موضوع زباله در ايران عمده مطالبي كه منتشر ميشود، بحثهاي چالشي و زير سوال بردن اقدامات انجام شده است. از اين رو بهتر است به بحثهاي چالشي در اين موضوع كمتر ورود پيدا كنيم زيرا هر مديري ديگري را متهم ميكند و دست آخر هم نتيجهاي حاصل نميشود.
اگر در ايران توليد زباله توسط هر فرد را 600 گرم تا يك كيلو در نظر بگيريم به ميانگين 800 گرم براي هر فرد خواهيم رسيد كه با توجه به نتايج آخرين سرشماري انجام شده در سال 1395 هر روز رقمي معادل 64 ميليون كيلوگرم زباله در كشور توليد ميشود. از اين ميزان 44 ميليون كيلوگرم زباله تر است كه 20 درصد آن توليد شيرابه ميكند. به اين ترتيب روزانه ما با 9 ميليون كيلو شيرابه مواجهيم كه هر يك گرم آن 6 مترمكعب را آلوده ميكند. در كنار آن ما رتبه اول فرونشست در دنيا را داريم كه 140 برابر استاندارد جهاني است. 309 دشت از 609 دشت تامينكننده آب كشور هم خشك شده و كاربري خود را از دست دادهاند كه 55 درصد منابع آبي ما را شامل ميشود.
چنين آمار و ارقامي به ما نشان ميدهد به چه ميزان مديريت زباله براي ما حياتي است تا بتوانيم منابع آبي خود را حفظ كنيم. در موضوع مديريت زباله يكي از راهحلهايي كه شهرداريها امتحان كردهاند، كمك گرفتن از شركتهاي خصوصي است. آنها با عنوان اينكه ماشينهاي لازم را براي تفكيك زباله خشك و تر در اختيار دارند، پيشنهادهاي خود را ارايه ميدهند. با اين حال در اغلب موارد عملياتهاي صورت گرفته ناموفق است. در خط پردازش اين شركتها معمولا انواع مواد پلاستيكي، كارتن، پت، فلزات، آلومينيوم و... جمعآوري ميشود ولي زبالههاي ديگري مانند انواع نايلونها، شيشهها، باتري و... وارد خط پردازش ميشوند و در نهايت كود توليد شده فاقد يا داراي مرغوبيت اندك است.
چنين نتايجي نشان ميدهد، تفكيك از مبدا با بهرهگيري از شيوههاي آگاهيرساني و ترويجي اولين گام در مديريت زباله است. من در سال 97 پويش ملي به نام «من از زباله تر خاك ميسازم» را راهاندازي كردم با اين ديدگاه كه به جاي تمركز بر مسوولان به درگير كردن مردم در فرآيند مديريت زباله نگاه كنيم. بايد به مردم نشان دهيم كه اگر آنها مراقب تميزي خانه و ماشينشان هستند بايد از طبيعت هم مراقبت كنند زيرا تبعات آن زندگي و سلامتشان را درگير ميكند.
به اين منظور به عنوان عضوي از شوراي شهر تنكابن به 206 مدرسه با 24 هزار دانشآموز و 195 روستا با 66 هزار نفر آموزش دادهام. نتيجه اين فعاليتها در كنار ساير اقدامات اين است كه سايت زبالهاي كه 200 تن زباله داشته ميانگين كنوني ورود زباله به آن به 100 تن رسيده است. در مكاتباتي كه با استاندار مازندران هم داشتهام به راهكارهايي براي كاهش زباله استان مازندران اشاره كردهام. اين استان داراي 3 هزار روستا، 58 شهر و بيست و اندي مركز دفن زباله است. ما در استان 3 هزار و 200 تن زباله داريم كه 43 درصد آن از روستاها به اين مراكز ارسال ميشود. اين در حالي است كه در روستا ما حداقل 100 متر زمين داريم براي هر خانه. علاوه بر آن 30 درصد جمعيت در اين استان هم ساكن شهرروستا و باغشهر هستند. به اين ترتيب ميتوان نتيجه گرفت كه 70 درصد جمعيت در استان در مناطقي ساكن هستند كه امكان تهيه كمپوست را دارند. پيشنهاد من به استاندار اين بود كه به فرمانداريها اعلام كند زبالههاي روستاها به سايتهاي دفن زباله ارسال نشوند. در عوض هر كسي در روستا موظف باشد زباله تر خود را مديريت كرده و زباله خشك خود را بفروشد.
ما براي مديريت زباله در كشور به ويژه در شمال نيازمند راهكار پيچيدهاي نيستيم. مشكل اين است كه ما نميتوانيم با مردم حرف بزنيم، مسوولان شومن شدهاند آنها درباره زباله سخنرانيهاي زيادي ميكنند اما براي حل اين چالش بايد پاي آن بايستند. متاسفانه راهكاري كه من دادم تاكنون مورد قبول واقع نشده است. پرسش اين است كه چه كسي قرار است پاسخگوي بحران زباله باشد؟ چه كسي مسوول بيماريهايي است كه از طريق اين مراكز آلوده به شهروندان منتقل ميشود؟ چه كسي قرار است آب آلوده را مديريت كند؟ آيا تستي روي محصولات شمال نظير برنج و پرتقال يا ماهيهاي درياي كاسپين انجام شده؟
ما داريم چرخه اكولوژيك را از بين ميبريم و همچنان سراغ راهكاري نميرويم. اگر در گام اول بتوانيم زبالههاي روستاها، باغشهر و شهرروستاها را در كشور مديريت كنيم و همه آموزش توليد كمپوست ببينند توانستهايم يك چهارم زبالهها را مديريت كنيم. يعني دو ميليون شيرابه را حذف كردهايم. براي حل مشكل زباله در شمال و ساير مناطقكشور، ما نيازمند مسوولاني با دغدغه واقعي حل مشكل زباله هستيم اما هنوز چنين امري محقق نشده است.