از مرگ برگشته
اميد توشه
راننده تاكسي صداي راديو را زياد كرده بود تا ميوهاي دردناك بچه گربه را نشنود. دختر روي صندلي عقب با لحني محبتآميز تلاش ميكرد تا گربه را وادار به سكوت كند. نگهبان شركت دو ساعت پيش صدايش كرده بود «خانم مهندس اين بچه گربه رفت زير موتور.» ميدانست كه به گربهها غذا ميدهد. رفته بود بالاي سرش. از گوشه دهنش خون ميآمد و دستش شكسته بود. لنگان خودش را كشيده بود زير شمشادها. كارتني خالي پيدا كرد و گذاشتش گوشه حياط. سياه و سفيد بود. شكل گربه خودش كه يك روز از پنجره پريده بود پرندهاي را در آسمان بگيرد و از 7 طبقه افتاده بود پايين. هيچوقت خودش را نبخشيده بود. اگر پنجره را باز نگذاشته بود اين اتفاق نميافتاد. حالا يك گربه ديگر با همان آب و رنگ را داشت ميبرد پيش دامپزشك. با خودش فكر كرد اين بايد زنده بماند.
بالاخره رسيدند. كارتن را بغل كرد و رفت تو. تا نوبتش شود حيوان بيتابتر ناله كرد. دكتر نگاهي كرد. فرستاد برود عكس بگيرد. چيزي از حقوقش نمانده بود اما فداي سرش. عكس راديولوژي نشان ميداد دست، فك، چند دندان و جمجمهاش شكسته. دكتر عكسها را نگاه كرد:«باقي چيزها مشكلي نيست اما جمجمه شكسته. اگر خونريزي مغزي نداشته باشه هم به احتمال زياد زير عمل دووم نمياره.» بعد دستش را كشيده بود توي ريشش و پيشنهاد داده بود حيوان را به اصطلاح بخوابانند. منظورش آمپولي بود كه در اين مواقع به حيوانات نااميد از درمان ميزنند تا ديگر درد نكشند و راحت بميرند.
دختر برآشفته شده بود. دوست نداشت اين چيزها را بشنود:«احتمال موفقيت عمل چقدره؟»
روپوش دكتر تصاوير كارتوني از سگها و گربههاي خوشحال بود. حرفهاي اميدوار كننده نزده بود اما دختر ميخواست همه تلاشش را كرده باشد. پول عمل زياد بود. پسانداز روز مبادايش را از آن كارت فراموش شده ريخت به حساب كلينيك.
آخرين بار توي كارتن را نگاه كرد. حيوان نشئه از آرامبخشي كه به او زده بودند ريز ناله ميكرد. حالا كاري جز انتظار نداشت تا جراحي تمام شود. از دستش در رفت در حياط كلينيك چند سيگار كشيد تا صدايش كردند. دكتر لبخندزنان گفت:«بايد اسمش رو بذاري از مرگ برگشته. مثل لئوناردو ديكاپريو تو اون فيلمه. دستش را هم گچ كردم. داروها رو منظم بده.»
تا نزديك صبح بالاي سرش مانده بود تا سرم تمام شود. حيوان كه به هوش آمده بود تقلا ميكرد راه برود. اما در كارتن را سفت كرده بود بيرون نيايد تا خودش هم يكي، دو ساعتي بخوابد.
آشفته از خواب پريد. داشت ديرش ميشد. رفت سراغ كارتن. در را باز كرد. حيوان يك وري خوابيده بود و پانسمان سرش از رد خونابه قرمز و صورتي بود. حيوان نفس نميكشيد. زد زير گريه.