كرونا كه آمد...
وجيهه قنبري
كرونا كه آمد كسي نميدانست چقدر ميماند و چگونه دنيايمان را تغيير ميدهد. چقدر جان ميگيرد و چهره تازهاي از ترس برايمان ميسازد كه در ميانهاي از احتياط و بيخيالي دست و پا بزنيم. شايد در دوره شيوه آنفلوآنزاي اسپانيايي و ديگر اپيدميها مرگهاي بيشتري تجربه كرديم اما باور نميكرديم در سال 2020 از چنين ويروسي و ابتلا به بيماري كوويد19 بيش از يك ميليون نفر تاكنون در جهان جان خود را از دست بدهند. كرونا كه آمد زندگيمان يك جورهايي زير و رو شد. تنهاييهاي بيشتر و معاشرتهاي كمتر. صورتهاي ماسكدار بيلبخند و فاصلههايي كه روزبهروز دستها و دلهايمان را بيشتر از هم دور ميكرد و ميكند. حالا براي سرد شدن رابطههايمان دليل داريم:«سال سخت جانگير كرونا، جايي براي گرم ماندن احساسات و اشتياق با هم شدن و ماندن نميگذارد.» ديگر لازم نبود براي سطحي بودن علايقمان، كم بودنها يا نبودنهايمان نگران باشيم. حالا در خلوتمان كرونا ميتوانست قانعمان كند.كرونا كه آمد بعضيهايمان در خانه مانديم و بعضي ديگر نه اما بيشترمان چه در خانه و چه بيرون از آن با خودمان مانديم. با خودمان مانديم از بس كه چاره نداشتيم. اين با خود بودن و ماندن براي همه يكسان نبود و نيست. بعضيهايمان بيكساني شديم كه اميد در ما جايي براي نفس كشيدن نداشت و هنوز هم ندارد. زندههاي بيجاني كه روز و شب را فقط شمارش ميكنند. بعضيهايمان را اما به صلح دروني با آنچه بوديم، رساند تا قول تغيير و تحول خويشتن را به ذهن و روانمان بدهيم و براي حال و بعد از سالهاي كرونا قلبهايمان جاي بهتري براي دوست داشتن ديگران باشد.