• ۱۴۰۳ جمعه ۲۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3116 -
  • ۱۳۹۳ سه شنبه ۴ آذر

نظم متكثر بين‌المللي

هنري كيسينجر / مترجم: منصور بيطرف

عصر روشنگري؛ تاثير فيلسوفان و حكيمان بر نظم بين‌المللي

امپراتوري مقدس روم ديگر يك نماي بيروني خارجي شده بود؛ هيچ رقيب اروپايي به عنوان مدعي براي اقتدار جهان برنخاسته بود. تقريبا تمام حاكمان اظهار داشته بودند كه آنها با حق الهي حكم مي‌رانند- ادعايي كه هيچ كدام از قدرت‌هاي اصلي آن را به چالش نكشيده بودند – اما قبول كرده بودند كه خداوند به طور مشابه به بسياري از دودمان ديگر اين قدرت را تفويض كرده بود. بنابراين جنگ‌ها براي اهداف محدود قلمرويي صورت مي‌گرفت، نه سرنگوني حكومت‌ها و نهادهاي موجود، نه تحميل سيستمي جديد از روابط ميان دولت‌ها. سنت‌ها مانع از آن مي‌شدند تا حاكمان از ميان رعيت‌هاي خود سربازگيري كنند و به‌شدت قدرت آنها را براي اخذ بيشتر ماليات مهار مي‌كردند. تاثير جنگ‌ها بر جمعيت شهرنشين به هيچ‌وجه قابل مقايسه با وحشت جنگ 30 ساله يا آنچه كه ايدئولوژي و فناوري 200 سال بعد ايجاد كرد، نبود. در قرن هيجدهم، توازن قوا به صورت تئاتري بود كه روي صحنه آن «زندگي و ارزش‌ها در ميان شكوه و جلال، دلاوري‌ها به نمايش درمي‌آيد و اعتماد به نفس مطلق را نشان مي‌دهد» نمايش داده مي‌شد. براي اعمال آن قدرت مجبور بودند سيستمي را به رسميت بشناسند كه هيچ آرزوي هژموني را تاب نمي‌آورد. نظم‌هاي بين‌المللي كه بيشترين پايداري را دارا بودند در واقع مزيت اين درك مشابه را داشتند. دولتمرداني كه نظم اروپايي قرن هيجدهم را به اجرا در مي‌آوردند، آريستوكرات‌هايي بودند كه موارد لمس‌ناپذير مانند افتخار و وظيفه را به همين ترتيب تفسير مي‌كردند و روي بنيادها توافق داشتند. آنها يك اليت جامعه را كه با يك زبان حرف مي‌زدند (فرانسه) نمايندگي مي‌كردند، به سالن‌هاي مشابه رفت و آمد و در پايتخت‌هاي يكديگر روابط رومانتيك را تعقيب مي‌كردند.

عصر روشنگري؛ تاثير فيلسوفان و حكيمان  بر نظم بين‌المللي

البته منافع ملي فرق مي‌كرد اما در جهاني كه يك وزير خارجه مي‌توانست به سلطنت يا مليت ديگري خدمت كند (تا سال 1820 وزيران خارجه روسي از كشورهاي ديگر استخدام مي‌شدند) يا زماني كه يك قلمرو مي‌توانست وابستگي ملي‌اش را در نتيجه يك قرارداد ازدواج يا ارث اتفاقي تغيير دهد، يك حسي فراگير از يك هدف عمومي الزامي مي‌شد. در قرن هيجدهم محاسبه قدرت عليه اين حس مشترك مشروعيت و قوانين نانوشته جريان بين‌المللي، شكل گرفت.  اين اجماع تنها يك بحث مربوط به شايستگي نبود بلكه بازتاب عقيده اخلاقي بود كه مجموعه اروپا به بيرون داشت. اروپا در دوراني كه به عنوان عصر روشنگري شناخته مي‌شود اينقدر متحدتر يا خودجوش‌تر نشده بود. شكاف‌هايي كه در سنت و ايمان اروپا ايجاد شده بود جاي خود را به توفيق‌هاي جديد در علم و فلسفه مي‌دادند. پيشرفت‌هاي آرام فكري در چند جبهه فيزيك، شيمي، ستاره‌شناسي، تاريخ، باستان‌شناسي، نقشه‌كشي و منطق، روح تازه‌يي از اشراق دنيوي دميد كه نشان داد فاش كردن تمام مكانيزم پنهان شده در طبيعت فقط مساله‌يي زماني بود. ژان لو رون دالامبر، حكيم فرانسوي كه تجسم روح زمان بود در سال 1759 نوشت، «سيستم حقيقي دنيا شناخته شده است، توسعه يافته و دقيق شده است. در كوتاه سخن، فلسفه طبيعي از زمين تا زحل، از تاريخ آسمان تا حشرات، انقلابي در همه ايجاد كرده است؛ و تقريبا در حوزه‌هاي ديگر دانش همچنين اشكال جديدي رخ داده است... كشف و كاربرد روش‌هاي جديد فلسفه‌زايي كردن، نوع احساساتي كه با اكتشاف همراه است، ارتقا ايده‌هايي كه منظره‌هاي [تازه] كيهان در ما به وجود مي‌آورد، همه اينها باعث زنده شدن افكار مي‌شود. گسترش [اين روح] در تمام جهات طبيعت مانند رودخانه‌يي خروشان است كه از سدش مي‌گذرد و هر چيزي را كه بر سر راهش قرار داشته باشد با خود مي‌برد.»اين «زنده شدن» خودش را بر مبناي روح تازه‌يي از تحليل و آزمايش كردن سخت همه پيش فرض‌ها قرار داده بود. اكتشاف و نظام‌بندي كردن تمام دانش – كه نماد آن 28 جلد دايره المعارفي بود كه دالامبر ميان سال‌هاي 1751 و 1772 در تصحيح آن همكاري داشت – نشان داد كه كيهان قابل شناخت است و ديگر اسرار آميز نيست و انسان به عنوان بازيگر اصلي و شارع آن است. يادگيري شگرف و به قول دنيس ديدرو، همكار دالامبر، همراه با «تعصب داشتن براي نفع بهترين نژاد بشري» تركيب شده بود. خرد در مقابل جهل «با اصول سفت و سختي به عنوان زيربنا به كار گرفته مي‌شد كه نقطه مقابل حقيقت را اندازه‌گيري مي‌كرد» كه به وسيله آن «ما قادر خواهيم بود تا كل سد گلي را خراب كنيم و كوه خاكي ناآگاهي را در هوا بپراكنيم» و در عوض «انسان را در مسير راست خودش قرار دهيم.»بديهي است كه اين مسير تازه تفكر و تحليل براي مفاهيم حاكميت، مشروعيت سياسي و نظم بين‌المللي هم به كار گرفته شد. مونتسكيو، فيلسوف سياسي، با شرح و توصيف مفهوم بررسي و تعادل كه بعدا در قانون اساسي امريكا نهادينه شد، اصول توازن قوا را براي مسائل داخلي به كار برد. او از اينجا هم به بررسي اين اصل در فلسفه تاريخ و مكانيزم‌هاي تغييرات اجتماعي ادامه داد. مونتسكيو با بررسي تاريخ جوامع گوناگون نتيجه گرفت كه رويدادها هرگز بر حسب تصادف رخ نمي‌دهند. هميشه يك علت اصلي وجود دارد كه خرد بايد بتواند آن را كشف كند و سپس آن را به صورت خير مشترك درآورد: «بخت بر دنيا حاكم نيست... همچنان كه علت‌هاي فيزيكي در هر دودماني كه بالا مي‌آيد، مي‌ماند و سپس سقوط مي‌كند، نقش فعال دارند، در اينجا هم يك فكر كلي وجود دارد. به نظر مي‌آيد، تمام تصادفات در معرض اين علت‌ها هستند و هر زمان كه يك نبرد تصادفي، يعني، يك علت خاص، دولتي را سرنگون كرده، يك علت كلي وجود داشته كه سبب يك جنگ و منجر به سقوط اين دولت شده است. كوتاه سخن، يك گام عمومي از چيزها وجود دارد كه تمام رويدادهاي خاص را همراه خود مي‌برد.»ايمانوئل كانت، فيلسوف آلماني كه به احتمال بزرگ‌ترين فيلسوف دوره روشنگري است، با بسط مفهوم صلح دايمي نظم جهاني از مونتسكيو هم جلوتر رفت. كانت از شهر كونيگزبرگ، پايتخت سابق پروس، دنيا را بررسي كرد و سنجيد؛ او نگاهش را بر دوره جنگ‌هاي هفت ساله، جنگ انقلابي امريكا و انقلاب فرانسه دوخت و در كل اين جرات را داشت كه شروع كم‌نور تحولات جديد و آرامبخش‌تر نظم بين‌المللي را ببيند. كانت دليل آورد كه بشريت با يك تمايز «قابليت اجتماعي غيراجتماع» مشخص مي‌شود: «تمايل به اين دارد كه در جامعه دور هم جمع شوند، كنار هم باشند، هر چند كه با اين مقاومت دايما تهديد مي‌شوند كه اين اجتماع از هم بپاشد روبه‌رو هستند.» مساله نظم، به ويژه نظم بين‌المللي «مشكل‌ترين و آخرين مساله‌يي بود كه توسط نژاد بشري حل شد.» انسان‌ها براي محدود كردن مصايب و رنج خود، دولت‌ها را شكل دادند اما درست مانند افراد در حالت طبيعي، هر دولت دنبال آزادي مطلق خود است حتي به بهاي «يك دولت بي‌قانون بي‌رحم.» اما «خرابي‌ها، تحولات و حتي تخليه كامل دروني قدرت‌شان» كه از برخوردهاي درون دولتي برمي‌خيزد، انسان‌ها را متعهد مي‌سازد تا به فكر يك آلترناتيو باشند. بشريت هم با آرامش «قبرستان وسيع نژاد بشري» روبه‌رو مي‌شود و هم آرامشي كه طراحي خرد مي‌آورد. جوابي كه كانت داشت اين بود كه فدراسيوني از جمهوري‌هاي داوطلب درست شود تا التزامي به دشمني نداشته باشند و ملزم به شفافيت داخلي و جريان بين‌المللي باشند. شهروندان اين جمهوري صلح را ترويج مي‌دهند زيرا آنها برخلاف حاكمان مستبد، زماني كه دشمني‌ها را مي‌بينند عامدانه «خودشان را در خصوص تمامي بدبختي‌هاي جنگ توبيخ» مي‌كنند. جذابيت اين پيمان در طول زمان ظاهر خواهد شد و راه را به سمت بسط تدريجي آن در جهت يك نظم آرام جهاني باز خواهد كرد. اين هدف طبيعت است كه بشريت در نهايت منطقش را «به سمت سيستمي از قدرت متحد و در نتيجه در جهت يك سيستم جهاني از امنيت كلي سياسي» ببرد و «يك اتحاديه دقيق مدني از نوع بشر» درست كند. اعتماد به قدرت خرد، در گونه‌يي كه يوناني‌ها آن را خود برتري مي‌نامند – نوعي خودخواهي روحي كه بذر تخريبش در درون خود رشد مي‌كند - بازتاب مي‌يابد. فيلسوفان عصر روشنگري يك مورد كليدي را ناديده گرفتند: آيا نظم‌هاي حكومتي مي‌توانند از تلنگري كه متفكران روشنفكر مي‌زنند، ابداع شود يا آيا طيف انتخاب به واقعيت‌هاي برجسته ارگانيك و فرهنگي محدود مي‌شود؟ آيا يك مفهوم مجرد يا يك مكانيسمي وجود دارد كه منطقا تمام چيزها را به طريقي متحد كند كه بتواند كشف و استخراج كند (آن طوري كه دالامبر و مونتسكيو بحثش را طرح كردند) يا آيا آنقدر دنيا پيچيده و بشريت متنوع است كه براي پاسخ به اين سوالات از طريق منطق نزديك شود كه نيازمند نوعي از شهود و عنصري رازگونه از سياستمداري باشند؟در كل فيلسوفان عصر روشنگري در قاره به جاي آنكه نگاه ارگانيك به تكامل سياسي اتخاذ كنند، منطق‌گرا بودند. در اين فرآيند، آنها- برخلاف نيت‌شان كه سهوي بود- در تحولي سهيم شدند كه اروپا را براي دهه‌ها پاره كرد كه تاثير آنها تا به امروز باقي ماند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون