زني كه براي «رفع حصر رجل سياسي» جنگيد
يغما فشخامي
هشتم آبان است؛ سالروز درگذشت زني بزرگ كه براي من مصداق بارز «رجل سياسي» بود. قلبش براي همه مردم ميتپيد، حتي براي آن خبرنگار روزنامهاي كه پس از اقدامش به ثبتنام براي انتخابات رياستجمهوري در يادداشتي او را «پيرزن» و «عجوزه» ناميده بود. از سر شب تا اذان صبح در دفترش مشغول به كار بود. با واكر وارد دفتر ميشد، با «صادق»اش، كه همه زندگياش بود و نگران بعدهايي كه اگر نباشد. دو شب پيش از بستري شدنش در بيمارستان براي صحبت درباره نشريه «پيام ابراهيم» به دفترش رفته بودم. طبق معمول از خبرهايي كه احتمالا از آنها جا مانده بود، سوال ميكرد و بعد از اتمام هر خبري به دقت آن را يادداشت ميكرد كه دربارهاش بيشتر بخواند. نگران خودش نبود. يعني هيچوقت نگران خودش نبود. همه درد دلش براي مردم بود و سرنوشت آنهايي كه به قول خودش محتاج يك لقمه نان بودند و روزي حلال. گاهي با خودم فكر ميكنم كه اگر «حاج خانم» اين روزها بود و به چشم ميديد اوضاع امروز را، چقدر غصه ميخورد از دست همين مسوولاني كه طي چند سال گذشته اگر با او نامهربان نبودند، مهرباني هم نثارش نكردند. اگر او را ميشناختند، راه كج ميكردند تا «حاج خانم» براي مردم كاري از آنها طلب نكند. از «پدر طالقاني» كه ميگفت، چشمانش برق ميزد و هميشه در پاسخ به اين سوال كه «اگر پدر بود»، جملهاي ثابت داشت، «اوضاع اين نميشد كه شد.» از حمايت «پدر» از حق زنان كه ميگفت فقط پدرش نبود، از رسولي صحبت ميكرد كه آمده بود تا براي حق زنان تلاش كند. همان جملهايي كه سالها پيش و در روزگار حيات «پدر»، تيتر كيهان شده بود اما... تا همان دو شب قبل از بستري شدنش، دنبال مكتب پدر بود و نوشتن و آموختن. در بدترين شرايط روحيهاش را حفظ و سعي ميكرد به روي خودش نياورد كه چه زجري ميكشد براي آمدن به دفتر و كار كردن تا خود صبح! براي اثبات اينكه زنان هم ميتوانند «رجل سياسي» باشند. همان واژهاي كه گويي بعد از رحلتش ديگر مساله شوراي نگهبان نيست و به گفته سخنگويش «زنان هم ميتوانند براي انتخابات رياستجمهوري نامزد شوند»؛ تو گويي مشكل بزرگشان «اعظم» بود و وقتي كه رفت، «رجل سياسي» هم رفع حصر شد، هر چند همه ميدانند مساله هرگز ثبتنام زنان نبود، مساله تفسيري بود كه برمبناي آن زنان را براي ورود به ميدان رقابت تاييد نميكردند؛ تاييدي كه بعيد است در اين دوره هم شامل زنان شود. حالا يك سالي ميشود كه نيست. صادق بود. به شهادت دشمنانش، حتي به گواه آن كارشناسي كه وقتي اتهام «اجتماع» و «تباني» را مطرح ميكرد، نيك ميدانست كه «اعظم طالقاني» جز براي حق زنان، براي زندانيهاي سياسي، براي بسط دادن كارگاه خياطي كه براي زنان بيسرپرست داير كرده بود، جز براي نوشتن آنچه از پدر آموخته بود و انتقال آن به نسلهاي بعدش، با هيچكس تباني نكرده بود. روزنامهنگار