زنجيره احوال خوب و بد
نيوشا طبيبي
در يادداشت پيشين به عرض رساندم كه مهرباني بركت ميآورد و شايد بخشي از گرفتاريهاي امروز ما، ريشه در خشونتهاي آشكار و پنهاني دارد كه به هم روا ميداريم. از شيوه رانندگي در خيابانها گرفته تا برخوردهاي روزمره، رفته رفته تبديل به آدمهاي خشن و بي نزاكتي شدهايم. اگر از ما بپرسند كه «چرا نامهرباني ميكنيد، جواب سلام نميدهيد، با خشونت و تندي و بي رحمي اتومبيل ميرانيد؟» يك پاسخ آماده داريم: «گرفتاري». ميگوييم گرفتاري و تنگي و مضيقه چنان امان ما را بريده كه به اين امور نميرسيم. شرايط به گونهاي شده كه بسياري از ما، در دادن جواب سلام هم بخل ميورزيم و خشكي ميكنيم!
حتما تجربه داريد كه به دكاني وارد شدهايد يا به كارمندي مراجعه كردهايد يا سوار تاكسي شدهايد و در پاسخ سلام بلند بالايي كه عرضه كردهايد، فقط سكوت گرفتهايد.
در بعضي از ادارههاي حكومتي و انتظامي، بنا بر خشونت كلامي و سردي و خشكي رفتار است! اگر كسي از كاركنان اين ادارات با نرمخويي و ادب پاسخ دهد، خلاف رويه عمومي و بنا بر ادب شخصي و تربيت خانوادگي خودش عمل كرده. انگار بخشنامهاي صادر شده كه «كاركنان بايد عبوس و خشك باشند و هر كه بر در اين سراي درآمد، گناهكار است مگر خلافش ثابت شود!»
سختي و تندي و بي ادبي با مهرباني و ادبورزي و مدارا و رواداري حداقل در يك چيز مشترك هستند، آن هم خاصيت مسري بودنشان است. صبحي را كه با ادب و مهرباني آغاز ميكنيم، مهر ببينيم و ادب بورزيم، غالبا سرآغاز زنجيرهاي از احوال خوب ميشود كه به ديگران منتقل ميكنيم. اين سلسله حال خوب ما را هم در بر ميگيرد. عكس آن را همه ما تجربه كردهايم.
سختي و تنگي و كرونا و مضايق مال همه ما مردم عادي است. البته كساني هستند كه چنان از مواهب قدرت و رانت برخوردارند كه گويي در سيارهاي ديگر زندگي ميكنند، كاري به آنها نداريم. آنها صدها و هزاران ميليارد برايشان ارقامي پيش پا افتاده و مرگ و گرفتاري هموطنان برايشان تيتر خبر تلگرامي و اينستاگرامي است. آنها برداشتن سهم خودشان و فرزندان و نوادگانشان از سفره ميهن و انقلاب را حق مسلم و روشن و واضح خود ميدانند. ما را با آنها كاري نيست، يعني كاري از دست ما برنميآيد. ما بايد هواي خودمان، مردمي كه هر روز چشممان در چشم همديگر است را داشته باشيم. ما نبايد با هم دشمني كنيم، نبايد نامهرباني كنيم.
بعضي از ملل به خشكي رفتار و نامهرباني و سردي و بي اعتنايي پيش مردمان ديگر معروف شدهاند. خود ما ايرانيان غالبا از رفتارهاي بيگانگان در بياعتنايي به رنج و درد هموطنانشان اظهار تعجب ميكنيم. شنيدهايد كه ميگويند مثلا «در فلان كشور، كسي كنار خيابان در حال احتضار بود و عابران، بياعتنا از كنارش ميگذشتند…». اگر چنين صحنههايي اتفاق ميافتد، حاصل دگرديسي تدريجي آدمهاي آن جامعه است. ميخواهم عرض كنم، آنها هم يك باره سنگدل و بياعتنا نشدهاند، رفته رفته بدون آنكه بدانند در طول چند نسل لابد به اينجا رسيدهاند كه از كنار مرد يا زني محتضر بي اعتنا بگذرند. تغييرات بدون آنكه متوجه بشويم رفته رفته شكل ميگيرند و حاصل كوچكترين كنشها و واكنشهاي ما در زندگي روزمره هستند. مهرورزي و مداراجويي پيشه كنيم تا آيندهاي آسانتر و شيرينتر براي خود و نسلهاي بعدي بسازيم.