زخم مهاجرت
عمادالدين باقي
از اخبار فراوان خودكشيهاي ناشي از فقر، غرق شدن مظلومانه مهاجرين جوياي كار، اردوگاههاي تحـقيـرآمــيز پناهجويان كه فقط تئاتر «مانوس» (به كارگرداني نازنين سهاميزاده و نويسندگي ليلا حكمت و كيوان سررشته) را در اين موضوع ديدهام و از عرق شرم پدران فراواني نزد خانوادهشان و تنفروشيهاي ناشي از فقر و...؛ ميگذريم. در كشوري كه تا همين چند دهه پيش هزار، هزار از كشورهاي غربي و عربي و آسيايي براي كار كردن به آن مهاجرت ميكردند در روزهاي گذشته دو مشاهده مستقيم داشتم كه هر آدمي را جريحهدار ميكند. سه جواني را ديدم كه فارغالتحصيل رشتههاي پزشكي و آماده جلاي وطن بودند. استدلال يكي از آنها اين بود كه دوست همدورهاي من كه فارغالتحصيل داروسازي است به افغانستان مهاجرت كرده و ماهي ۷ هزار و ۵۰۰ دلار حقوق ميگيرد. در مشاهده دوم كارگران يك واحد ساختماني با مهاجرت به عراق چند روز فعاليت آنجا را به تعطيلي كشاندند به دليل اينكه در عراق روزي ۶۰ دلار حقوق ميگيرند. اين ارقام در آن كشورها رقم قابل توجهي نيستند اما براي كشوري كه ارزش پول ملياش به اين حد سقوط كرده است رقم بالايي است. مهاجرت از همه گروهها، معناي عميقي دارد اگر مسوولان كشور درك كنند. مشاهده مواردي كه احتمالا بسياري از مردم ديگر هم نمونههاي ديگري را سراغ دارند فقط درهم شكستن غرور ملي نيست بلكه صداي درهم شكستن كرامت و انسانيت يك ملت هم هست. مردمي كه در سرزمين خودشان كه يكي از ثروتمندترين كشورهاي دنياست آنقدر دچار تنگي معيشت و فشار بيكاري و نااميدي به آينده هستند كه ناگزير از چنين انتخابهايي ميشوند. با داشتن چنين جامعهاي، داشتن عظيمترين موشكهاي قارهپيما ديگر چه سودي دارد؟ بدون شك براي يك استراتژي دفاعي در دنياي قدرتهاي زورگو مجهز بودن به ابزار دفاعي واجب است اما بدون داشتن مردمي شاد، آزاد و مرفه چه تضميني وجود خواهد داشت؟ به جاي هماورديهايي كه چنين پيامدهايي دارد به فكر توسعه و رفاه مردم باشيم كه نيازمند راهبردهايي منطقيتر است. اقتصاد، علم است، سياست علم و هنر است، جامعهشناسي علم است، مديريت علم و تجربه است، كشور را بايد با علم اداره كرد نه با شعار كه جز فقر و محنت نميآورد.