زندگي ماري آنتوانت
مرتضي ميرحسيني
ماري آنتوانت كه سال 1755 ميلادي در چنين روزي در وين متولد شد يكي از اعضاي خانواده سلطنتي اتريش بود و زماني كه با وليعهد فرانسه ازدواج كرد 14 سال بيشتر نداشت. چنين ازدواجهايي در ميان طبقات حاكم اروپايي آن عصر رايج و مرسوم بود و اتفاقي خاص يا بيسابقه محسوب نميشد. اما عامه فرانسويها كه پادشاهي اتريش را دشمن خودشان تلقي ميكردند او را نه ملكه كشورشان و نه حتي يكي از خودشان كه «زن اتريشي» ميشناختند. خودش هم كوششي براي تغيير اين نگاه مردم نميكرد.
به زندگي پرزرق و برق و ريختوپاشهاي درباري عادت داشت و اساسا سبك ديگري از زندگي را نميشناخت. هر هفته 3 تا 4 دست لباس تازه برايش ميدوختند، مبالغ هنگفتي از خزانه را براي طراحي دكور تئاترهايي كه او در آن نقشآفريني ميكرد، هزينه ميكردند و حتي بدهيهايش از باخت در قمار را هم از صندوق دولت ميپرداختند. حتي زماني كه از زندگي روزمره خسته و دلزده ميشد و سعي ميكرد جور ديگري زندگي كند باز هم ولخرج و مُسرف بود. مثلا متاثر از خواندن نوشتههاي ژان ژاك روسو در جستوجوي اصالت زندگي دستور داد در باغهاي ورساي، دهكده كوچكي برايش ساختند و او در آن دهكده لباس زنان روستايي را ميپوشيد و به خيال خودش مثل آنان زندگي ميكرد. با دست خود شير ميدوشيد و هيزمهايي را كه البته يكي از نوكرانش برايش شكسته بود، كنار خانه ميچيد. دربار فرانسه پيش از او هم دربار عميقا فاسدي بود اما او با افراط در خوشگذراني و ولخرجي اين فساد را تشديد كرد. كساني كه به او نه نميگفتند و هوسهاي عجيبش را برآورده ميكردند در دولت و دربار به مقام و منصب ميرسيدند و جاي اندك مردان لايق وفادار به خاندان سلطنتي را ميگرفتند آن هم در فرانسهاي كه به بحران مزمن مالي گرفتار و در تامين بسياري از هزينههاي ضروري خود عاجز بود. توماس جفرسون كه آن زمان در فرانسه بود، مينويسد وجود ماري آنتوانت هر برنامه مصلحانهاي را عقيم ميكرد و ميگفت:«هميشه اعتقاد داشتهام كه اگر ملكهاي در كار نبود، انقلاب هم رخ نميداد.» البته واقعيت بياعتباري و كهنگي نظام قديم حكومتي(يعني سلطنت خودكامه) واقعيتي فراتر از ريختوپاشهاي يك ملكه بود و از اين حيث، فساد فردي ماري آنتوانت و اطرافيانش نه يكي از علل و عوامل موثر در انقلاب كه مثال بارزي از شكاف ميان حكومت و جامعه و استدلال موجهي در ضرورت دگرگوني بود كه نبايد بخش بزرگي از جامعه در فقر و سختي باشد و از حاصل دسترنج خود ماليات بپردازد و بعد اقليتي از همان جامعه به پشتوانه برخورداري از تبار سلطنتي و تعلق به طبقه اشراف و تكيه به قدرت بياعتنا به آن فقر و سختي فراگير، مالياتهاي جمعآوري شده را خرج هوسها و عياشيهاي خودشان كنند. طبيعي بود كه ماري آنتوانت با چنين خلقوخويي به مخالف و دشمن انقلاب تبديل شود. شوهرش را به مقاومت مقابل خواستههاي مردم تحريك ميكرد و حتي چند بار به برادر تاجدارش در وين اتريش نامه نوشت و از او براي سركوب انقلاب در فرانسه كمك خواست. چنانكه ميدانيد در سال پنجم انقلاب(چند ماه بعد از شوهرش لويي شانزدهم) سرش زير گيوتين رفت و بيرحمانه اعدام شد(1793). نوشتهاند كه در آخرين لحظات بسيار آرام و با وقار به نظر ميرسيد و چهرهاش نشان ميداد كه پيري بسيار زود به سراغش آمده است. هنگامي كه از سكو بالا ميرفت پاي مجري اعدام را لگد كرد و گفت:«ببخشيد موسيو».