نتيجه انتخابات امريكا چه تاثيري بر سياست خارجه واشنگتن ميگذارد؟
اينك بايدن
ساسان كريمي
دوران دونالد ترامپ، رييسجمهور ايالات متحده هم مانند بسياري از بحرانهاي تاريخ معاصر گذشت و اكنون در ميان سياستمداران ديگر كشورهاي جهان بحث بر سر برنامهريزي براي روابط با دولت پيش رو در واشنگتن است كه احتمالا به سياق آنچه بايد باشد دولتي از حرفهايها خواهد بود. دوستي يا دشمني با يك دولت البته مساله مهمي است اما حرفهاي و تكنوكراتيك بودن آن دوست، رقيب يا دشمن امري است عليحده. اما آنچه همواره اصل خدشهناپذير سياست خارجي هر كشور است تامين منافع ملي از خلل اين دوستي، رقابت، رفاقت يا دشمني است. قطعا همان طوركه آسانگيري و سادگي در روابط فيمابين با هر كشوري نوعي خسران براي منافع ملي است، پيش آوردن مستقيم يا غيرمستقيم منازعههاي نالازم و نيز استفاده نكردن از بزنگاههاي پيش آمده نيز حتما وارد آوردن خسارت به منافع ملي محسوب خواهد شد.
در مورد روابط ايران با امريكا واقعيت اين است كه اين ارتباط در تمامي دوران بعد از انقلاب اسلامي از نظر محتوايي يكنواخت نبوده است: از همكاريها و دشمنيها و رقابتهاي محرمانه موضوعي گرفته تا نقطه اوج مذاكرات علني كه پيرامون برجام رخ داد و انگار فصل جديدي را در مناسبات دوجانبه فراهم آورده بود.
اگر به اين آخري يعني مذاكرات برجام بنگريم كه از خلال آن موضوعات حاشيهاي چندي هم مرتفع شد، ميتوان اذعان كرد كه زمينه برقراري اين شيب جديد با تمام نقصانها و حفرههايي كه در آن بود بر سر كار بودن دو جريان جدي و تا حدي مشابه در ايران و امريكا بود. جريان اوباما-كري در واشنگتن كه تقريبا براي نخستين بار تاكيد و تعهد كرد كه به هيچ عنوان دنبال براندازي نظام سياسي در ايران نيست و نيز اقدامات اعتمادسازي مانند «پذيرفتن اصل غنيسازي در خاك ايران» را زمينهساز آغاز مذاكرات مستقيم كرد و برآمدن تيم روحاني- ظريف در تهران كه با توجه به مواضع قديمي و مناسبات سنتيشان با سناتورهاي امريكا توانستند موضوع را به صورت فني پيش ببرند. نقطه مشترك هر دو اين تيمها به رسميت شناختن اراده سياسي طرف مقابل براي انجام مذاكره و حل موضوع و انجام بازي با حاصل جمع مثبت بود.
نقاط ضعفي كه در مناسبات و مذاكرات برجام و نيز حفظ دستاورد آن تا پيش از به روي كار آمدن دولت ترامپ در واشنگتن وجود داشت البته متعدد است اما از مهمترين آنها ميتوان به نبود سابقه مناسبات رسمي فيمابين اشاره كرد؛ موضوعي كه خود باعث بروز ناپايداريهايي در امتداد روابط ميشود. نقطه ضعف بعدي در اين مناسبات وجود پيشفرضها و البته فضاي بياعتمادي از طرف هر دو كشور نسبت به ديگري بود كه خود اساسا به عنوان پيشبيني خودكامبخش سببساز دردسرهاي غيرضروري در پيشبرد مذاكرت و نيز حفظ نتيجه ميشود. ضمن آنكه نبود مناسبات تجاري فيمابين-كه البته انتظار زيادي براي آن دوران بود- به عنوان امر تحكيمكننده مناسبات ديپلماتيك موضوع را تا حد زيادي از تبديل شدن يك موضوع سياسي صرف به امري عمومي و تجاري كه منافع گروههاي زيادي از جامعه را در گرو داشته باشد، باز داشت. نهايتا عامل آزاردهنده و تعيينكننده افراطيون دو طرف كه به سنگاندازي در مسير ادامه ايفاي تعهدات بود كه البته در طرف امريكايي اين تندروان با به قدرت رسيدن در انتخابات ۲۰۱۶ و بروز پديده ترامپ چراغ برجام را از نظر محتوايي تا حد زيادي به سوي خاموشي متمايل كردند.
واضع است ترامپ كه يكي از استثنائات موجود در فضاي بينالمللي بود داراي مشكلات زيادي براي حفظ برجام بود: يكي از مهمترين آنها اصرار او براي تخريب هر آن چيزي بود كه از باراك اوباما به جا مانده بود. براي كساني كه علت خروج امريكا از برجام را ايرادات فني ميدانند قابل توجه است كه ترامپ از بسياري معاهدات بينالمللي كه در مواردي تاييد كنگره را هم داشتند، خارج شد بنابراين براي او اساسا تفاوتي در اين معنا نداشت كه متن مذاكرهشده و توافق به دست آمده چه بوده است. صرف به جا ماندن از دوران اوباما براي خروج او كفايت ميكرد.
ديگر عامل مهم رنج بردن او از ذهنيت جنگ سردي در روابط بينالملل بود كه هر توافقي را محلي در برد يك طرف و باخت الزامي طرف ديگر ميدانست و اتفاقا اين را صراحتا بيان ميكرد. اين نكته البته ايران را در تن ندادن به هر گونه مذاكره تكميلي يا مجدد مصرتر و مطمئنتر كرد. 12 شرط پمپئو براي ورود ايران به مذاكرات نيز خود مويد اين معنا بود.
ضمن آنكه اساسا ترامپ و جريانهايي كه حامي او بودند به چندجانبهگرايي و توافقات چندجانبه در فضاي بينالمللي معتقد نيستند و توافق خوب را توافق تحميل شده يك طرف قوي و برنده بر طرف ضعيف و بازنده ميدانند و اين موجب ناكامي اين گروه در هر آن چيزي شد كه تلاش كردند در سياست خارجي براي خود دست و پا كنند. چراكه بايد توجه داشت با لحاظ عناصر قدرت سنتي امريكا در جهان، حاصل آوردن اين حجم از ناكامي و انزوا در فضاي بينالمللي نياز به اشتباهات اساسي دارد و كار سادهاي نيست.
در هر حال ايالات متحده امروز فارغ از بازيهاي انتخاباتي و پسا انتخاباتياش خود را در آستانه بازگشت به دوراني ميبيند كه بعد از ناكاميهاي دوران جورج بوش پسر تا حدي قائل به چندجانبهنگري و كوتاه آمدن نسبي از توهم تكقطبي در فضاي بينالمللي بود. اين معنا البته حساسيتهاي پسا ترامپ را هم با خود حمل ميكند كه محل توجه است.
ايران نيز كه يكي از بزرگترين هزينهها را به واسطه حضور اين پديده استثنايي در كاخ سفيد پرداخته و البته براي خود پرستيژي معنادار تهيه كرده اينك در بزنگاه مهمي قرار دارد كه اگر مهرههاي خود را به درستي بر صفحه شطرنج بچيند، ميتواند هم دستاوردهاي قبلي خود را بازپس گيرد و هم از نقطه ضعفهاي به جا مانده از دوران ترامپ به سود منافع ملي خود بهرهبرداري كند. عقل حكم ميكند كه ايران از هزينهاي كه در اين 4 سال پرداخته به خوبي به سود منافع ملي خود استفاده كند و موضع خود را صرفا با مجال به تندروي پايين نياورد.
براي مثال از مهمترين مواضعي كه در خلال انتخابات ايالات متحده شنيده شد، اظهارات مقامات فرانسوي و آلماني بود كه هر دو تصريح كردند كه امريكا ديگر به اين سادگي به روابط قبلي خود با اروپا و جايگاهش در جامعه جهاني به سبك و سياقي كه بود باز نخواهد گشت. اين خود نشان از تمايل اروپا براي استفاده از موضع تدافعي ايالات متحده است كه ارثيه دولت ترامپ براي بايدن است و اتفاقا اين رهگذر مهمترين نقطهاي است كه ايران ميتواند با موضعگيري مناسب و فعاليت كادر كارشناسي سياست خارجي خود از آن طرف ببندد. قطعا براي حل مسائل كشور لازم است نگاه به درون باشد و با اتكا به توان دروني و كادر كارشناسي كشور راهحل پيدا شود. ولي بايد توجه داشت كه اتفاقا يكي از راهبرديترين منابع نيروي انساني كه در كشور موجود است توان كارشناسي در حوزه روابط خارجي است.
بازي درست در فضاي بينالمللي ميتواند موضع به دست آمده ايران را در صحنه بينالمللي تثبيت كند. اينكه ايران به رغم تمام فشارها در مقابل ترامپ از موضع خود عقب ننشسته اين كشور را امروز براي مناسبات پيش رو در موضع خوبي قرار ميدهد. چراكه دولتهاي مختلف در سراسر جهان از جمله دولت بعدي ايالات متحده در ذهن دارند كه بيشترين فشار هم نتوانسته اين كشور را وادار به ناخواستههايش كند بنابراين، اين مسير بسته است. از طرف ديگر با خرج اين همه هزينه دليلي ندارد كه ما امروز صرفا به مناسبت رقابتهاي سطحي داخلي از بزنگاه پيشآمده در فضاي بينالمللي براي تحكيم و تثبيت مواضع خود استفاده نكنيم. ايران امروز با ادبيات مناسبتر بايدن و تيم او خواهد توانست ضمن حفظ پرستيژ به دست آمده از موضع قدرت وارد ميدان شده و سهم خود را از منافع طلب كند. در اين مسير ضمن حفظ اقتدار و غرور لازم در فضاي بينالمللي بايد از انداختن موضوع در مسير تنش و تقابل كه احتمالا تا حد زيادي نيازي هم به آن نيست، پرهيز كرد و با آرامش بر مواضع اصولي خود تاكيد كرد. چراكه حضور افرادي با ظاهري پسنديدهتر در واشنگتن شمشير دولبه است: همانطوركه ممكن است بتوان با بازي درست آنها را در مسيري انداخت كه به علل مختلف- از جمله رقابت شان با ترامپ و نئوكانها از يك سو و انفعال بازمانده از دولت قبل در فضاي بينالمللي- براي منافع خود هم كه شده بازي عقلايي با ايران را پيش گيرند، تيم اشتباه يا بازي اشتباه ميتواند اطراف مختلفي را كه هيچگاه با ترامپ همسو نشدند به سادگي با بايدن متحد كرده و خود را به مسير انزوا بكشاند كه البته اين شرط عقل و خدمت به منافع ملي نيست.
دانشآموخته دكتراي فلسفه سياسي
از دانشگاه تهران