• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4784 -
  • ۱۳۹۹ يکشنبه ۱۸ آبان

چرا امريكا قادر به همكاري با گروه‌هاي ميانه‌رو در كشورهاي متخاصم نبوده است؟

سيد قاسم ذاكري

برخي در ايران بر اين تصور هستند كه امريكا صرفا با برخي اشخاص يا گروه‌هاي به زعم آنها تندرو در ايران مشكل دارد و اينكه مثلا برخي گروه‌ها يا اشخاص سياسي به اصطلاح ميانه‌رو در ايران توان همكاري با امريكا را دارند. كاندوليزا رايس در بحبوحه جنگ 33 روزه لبنان در تابستان 1385 صراحتا اعلام كرد سياست واشنگتن حمايت از ميانه‌روها و اصلاح‌طلبان از تل‌آويو تا تهران است! بدين ترتيب امريكا در ميانه جنگ سرنوشت‌ساز لبنان، تلويحا اقدام به ارايه تعريف از گروه‌هاي ميانه‌رو در كشورهاي غرب آسيا كرده و بدين ترتيب گروه‌ها و شخصيت‌هاي سياسي كه قائل به مقاومت در مقابل امريكا و اسراييل بودند را به عنوان گروه‌هاي تندرو و برعكس گروه‌ها و شخصيت‌هاي سياسي رقيب گروه‌هاي تندرو را به عنوان گروه‌هاي سياسي ميانه‌رو در غرب آسيا معرفي كرد. پرسش اصلي اين است كه به‌رغم ادعاي امريكا در حمايت از گروه‌ها و شخصيت‌هاي ميانه‌رو در غرب آسيا چرا واشنگتن هيچگاه نتوانسته است با اين گروه‌ها و شخصيت‌ها در كشورهاي مختلف در غرب آسيا  همكاري موثر داشته باشد؟
در حالي كه در بحبوحه جنگ 33 روزه لبنان، ائتلاف 14 مارس در لبنان و دولت خودگردان فلسطيني به سركردگي ابومازن در كنار رژيم‌هاي مرتجع عرب منطقه علنا در كنار امريكا و اسراييل و در جبهه مقابل حزب‌الله لبنان صف بندي كردند ولي چرا نهايتا حمايت‌هاي ظاهري امريكا از كليت جريان‌هاي عربي دشمن حزب‌الله نتوانست به همكاري موثر امريكا با اين جريان‌ها و شخصيت‌هاي ميانه‌روي عربي منتهي شود؟ سال‌ها قبل از جنگ 33 روزه لبنان يعني در ابتداي به قدرت رسيدن بشار اسد در سوريه، كاخ اليزه در فرانسه از بشار اسد به عنوان نماينده نسل جديد اصلاح‌طلب در غرب آسيا استقبال كرده حتي ژاك شيراك رييس‌جمهور وقت فرانسه اعلام كرد بشار اسد را مانند فرزند خودش دوست دارد! پس چرا بشار اسد نهايتا در مقابل اروپا و غرب قرار گرفت؟ پس از اشغال افغانستان و عراق توسط امريكا، نيروهاي اشغالگر امريكايي، حامد كرزي در افغانستان و نوري المالكي را در عراق به عنوان بهترين گزينه‌هاي همكاري موثر با امريكا در اين دو كشور اشغال‌شده در نظر گرفته و كمك كردند تا آنها به قدرت برسند ولي چرا حامد كرزي و نوري المالكي (هر دو) در زمان رياست‌جمهوري اوباما تبديل به مخالفان دخالت‌هاي امريكا در كشورهاي متبوع‌شان شده بلكه ناچار به همكاري‌هاي موثر با ايران و ديگر جريانات مخالف امريكا در منطقه شدند؟ 
سال‌ها دورتر يعني در سال‌هاي پس از فروپاشي شوروي، چرا امريكا حاضر به همكاري موثر با بوريس يلتسين به عنوان عنصر طرفدار ليبرال دموكراسي در روسيه نشد؟ چنانكه بعدا هم حاضر به همكاري با مدودف رييس‌جمهور غربگراي روسيه نيز نشد تا اينكه رهيافت سنتي تقابل با غرب در دستور كار پوتين قرار گرفت! به نظر مي‌رسد پاسخ به تمامي اين پرسش‌ها تابع الگويي ثابت در سياست خارجي و رهيافت كلي ايالات متحده امريكا نسبت به كشورهايي است كه آنها را به عنوان دشمن خود در نظر گرفته است؛ به اين صورت كه امريكا نسبت به هر يك از كشورهاي متخاصم در دنيا، سياست و رفتاري ثابت دارد بنابراين از همكاران خود در اين كشورها كه از آنها به عنوان نيروهاي ميانه‌رو ياد مي‌كند مي‌خواهد صرفا طبق سياست‌هاي امريكا و البته برخلاف منافع ملي كشورهاي متبوع خود اقدام كنند بدون اينكه كمترين امتيازي به خاطر همسويي با امريكا دريافت كنند. فرضا در لبنان همگي جنبش حزب‌الله را به عنوان آزادكننده سرزمين‌هاي اشغالي جنوب لبنان و عامل بازدارنده در مقابل تجاوزات نظامي اسراييل عليه لبنان مي‌شناسند در حالي كه جريان 14 مارس بدون اعطاي هيچ امتيازي به مردم لبنان صرفا در پي خلع سلاح حزب‌الله است تا بدين ترتيب امنيت اسراييل يعني دشمن شماره يك لبنان تامين شود! در فلسطين ابومازن از پيگيري مذاكرات با امريكا و اسراييل هيچ چيزي به دست نياورد درحالي‌كه جنبش حماس درست مانند حزب‌الله لبنان موفق به ايجاد بازدارندگي و موازنه وحشت با اسراييل در نوار غزه شده است. در مصر محمد حسني مبارك هم نتوانست در شرايط بحراني ژانويه 2011 از كمك‌هاي كاخ سفيد براي ابقاي در قدرت بهره‌مند شود و امريكا به راحتي با واگذاري قدرت به اخوان‌المسلمين يعني دشمن اصلي مبارك موافقت كرد. اينك نيز كاخ سفيد برخلاف مفاد موافقتنامه همكاري‌هاي راهبردي امريكا با افغانستان كه توسط اشرف غني امضا شد و بدون آنكه سرنوشت حكومت اشرف غني در افغانستان برايش اهميت داشته باشد مي‌خواهد از افغانستان خارج شود! زلمي خليل زاد نماينده امريكا هم صراحتا مي‌گويد امريكا دلش خواست به افغانستان آمد حالا هم دلش مي‌خواهد از افغانستان خارج شود و اين به هيچ كسي مربوط نيست!  در ايران از ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي، امريكا نتوانسته است روي هيچ شخصيت يا گروه سياسي در ايران به عنوان شريك قابل اعتماد امريكا حساب باز كند. ميانه‌رو‌ترين گروه سياسي در ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي، نهضت آزادي بود كه خود واكنشي عليه دخالت امريكا در كودتاي 28 مرداد تلقي مي‌شد و پس از آبان 58 نيز خيلي سريع به حاشيه رانده شد. پس از حمله به سفارت امريكا در آبان 58 طبيعتا امريكا ديگر هرگز نمي‌توانست با گروه‌ها و شخصيت‌هاي طرفدار اين حمله همكاري كند. طي دهه 60 ه.ش رسانه‌هاي امريكايي اقدام به تقسيم‌بندي مسوولان ايراني به دو گروه تندرو و واقع‌بين (ميانه‌رو) كردند اما وقتي پس از رحلت حضرت امام خميني(ره) نيروها و شخصيت‌هاي سياسي به تعبير امريكايي‌ها واقع‌بين در سراسر دهه‌هاي 70 و 80 ه.ش مهم‌ترين اركان حكومتي در ايران را به دست گرفتند باز امريكا هيچگاه نتوانست با آنها همكاري كند. سياست و رهيافت ثابت امريكا نسبت به ايران نهايتا از پس پرده رفتار ترامپ نسبت به توافق هسته‌اي برجام بيرون افتاد. بر همين مبنا بسيار محتمل است حتي اگر هيلاري كلينتون به جاي ترامپ رييس‌جمهور امريكا مي‌شد فشارها بر ايران در قالب ساز و كارهاي برجام و البته در هماهنگي با اروپا بر كشورمان اعمال مي‌شد. در زمان رياست‌جمهوري كلينتون برخي شنيده‌ها در امريكا حاكي از اين بود كه واشنگتن پس از تجزيه يوگسلاوي سابق به فكر تكرار همين سناريو در ايران افتاده است. انتشار برخي تحليل‌ها و نقشه‌هاي تغييرات جغرافياي سياسي در غرب آسيا كه قبل از حمله امريكا به افغانستان و عراق منتشر مي‌شد مويد همين نظريه بود تا اينكه ريچارد پرل از مشاوران بوش پسر در موسسه راند صراحتا از سياست امريكا براي تكرار تجربه يوگسلاوي سابق براي ايران خبر داد بنابراين وقتي كاخ سفيد همچنان به فكر تغيير رژيم در ايران بلكه نابودي ايران باشد همچنين حاضر به اعطاي كمترين امتيازي به شركاي سياسي خود در منطقه نباشد در نتيجه هرگونه امكان همكاري موثر امريكا با مسوولان و نظام‌هاي سياسي در اين منطقه غيرممكن خواهد بود مگر اينكه امريكا بتواند هرگونه  خواسته  خود را به  حاكماني بدون پشتوانه  مردمي در كشورهاي  مرتجع  عربي تحميل كند. 
كارشناس  روابط  بين‌الملل

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون