شجاعت انديشيدن
محسن آزموده
مشهور است كه ما بعد از ملاصدرا و حكمت متعاليه او، فلسفه جديدي ارايه نكردهايم و آنچه به عنوان حكمت يا فلسفه عرضه شده عمدتا شرح و بسط كتابها يا رسالههاي گذشتگاني چون فارابي و ابن سينا و شيخ اشراق و خود ملاصدراست. در روزگار معاصر و در نتيجه مواجهه با انديشه جديد غربي نيز در نهايت مترجمان خوبي پرورش دادهايم و اداي سهمي به تفكر نكردهايم. درباره همين چند خط ميتوان رسالهها و كتابها نوشت چنانكه نوشتهاند و مثلا به اين پرداخت كه آيا آنچه صدرا، اشراق و بوعلي نوشتهاند، فلسفه است؟ آيا شرح و بسط ايدههاي گذشتگان خود شكلي از فلسفهورزي نيست؟ آيا اصلا در شرق و عالم اسلام فلسفه داشتهايم؟ آيا در دوران جديد گزير و گريزي جز ترجمه هست؟ اصلا چه نيازي به فكر فلسفي هست؟ و... روشن است كه مجال كوتاه كنوني، فرصت پرداختن به اين سوالهاي اساسي نيست حتي اگر بضاعت مزجات نگارنده را در نظر نياوريم.
در اين مختصر اما ميخواهم ناظر به كتاب كوچك و خواندني «پرتابهاي فلسفه» نوشته محمدمهدي اردبيلي به شجاعت به عنوان شرط ضروري تفكر فلسفي اشاره كنم. نويسنده اين «كتاب» كوچك اما خواندني براي علاقهمندان به فلسفه به عنوان يك مدرس، مترجم و شارح فلسفه به ويژه فلسفه آلماني و هگل شناخته شده است. او آثار زيادي از هگل و فلسفه غربي ترجمه و تاليف كرده است. اما در اين كتاب كه در آستانه 40 سالگي او(38سالگي) منتشر شده، حرفهاي خودش را مطرح ميكند و ايدهها و انديشههاي خود را به سوي مخاطب پرتاب ميكند. كتاب به صورت «پاره نوشتههايي» كوتاه با يك مقدمه درباره ايده پرتاب در 4 بخش عرضه شده است. نويسنده در اين مقدمه البته به وامداري خود به فيلسوفان پيشين به ويژه هگل اشاره و آن را تلاشي براي فراروي از آن معرفي ميكند.
با نظر به نكتهاي كه در آغاز سخن به آن اشاره شد اينكه با ايدههاي طرح شده در كتاب موافق باشيم و آنها را مستدل بيابيم يا خير، بسيار اهميت دارد اما مهمتر از آن، شجاعت بيان آنها در مقام قسمي انديشيدن است. اينكه متعاطيان فلسفه در روزگار ما پاي در وادي پر مخاطره تفكر بگذارند و نگران داوريها و قضاوتهاي تنگنظرانه و غيرفلسفي و نامستدل نباشند و افكار خود را بيان كنند. اين نكتهاي است كه متاسفانه نظام آموزشي ما نه فقط از كودكي تا بالاترين سطوح دانشگاهي نميآموزد، بلكه همواره ما را در برابر طرح هر فكري كه به خود منسوب داريم به نحوي از انحا منكوب ميكند. خواه با گفتن اينكه اين حرفها را پيش از تو ديگران گفتهاند يا با بيان اينكه آنها را سطحي و مبتذل بشمارد و... نكته مهم به عقيده نگارنده، شجاعت انديشيدن و به تعبير آن فيلسوف بزرگ، خروج از نابالغي خودخواسته است، كاري كه نگارنده پرتابهاي فلسفه كرده و در نتيجه از اين منظر هم كارش شايسته توجه و بازخواني است.