آنها عدد نبودند؛ مريم اربابي، آموزگار اهل گرمه از زبان نزديكانش:
مريم: مادر، دوست، معلم
زهرا چوپانكاره
«آخرين پيامش كه از روي تخت بيمارستان براي من فرستاد اين بود كه «خواهري مواظب خودت باش كه بد دردي است. به خدا ميسپارمت.» آخرين پيامش را هنوز توي گوشيام دارم.» اين پيغام از مريم اربابي، معلم سال چهارم مدرسه شاهد ريحانه گرمه خراسان شمالي به همكار، دوست و همصحبت و به قول خودش «خواهري» رسيد كه از سال 82 به بعد در همان مدرسه همراه هم بودند. از يك معلم كلاس چهارم به يك معلم كلاس سوم. معلم 50 ساله اهل گرمه بر اثر ابتلا به كرونا، روي تخت بيمارستان درگذشت. خانواده و دوستانش ميدانند كه او يكي از همين عددهايي است كه در ميان آمار قربانيان شيوع اعلام ميشوند، اين عدد بخش مهمي از زندگي همه آنها بوده است.
شما مريم اربابي را ميشناسيد. احتمالا او را با عكس اشتباه بهجا ميآوريد اما داستان آخرين روزهاي زندگياش را شنيدهايد. او همان معلمي است كه تصويرش در حال پاسخ دادن به دانشآموزانش از زير ماسك اكسيژن و روي تخت بيمارستان رسيد. تصويري كه اول با داستان او به صورت گسترده منتشر شد البته متعلق به او نبود، بعد رسانهها با تصوير درست سعي كردند موضوع را اصلاح كنند اما اين در اصل ماجرا تفاوتي ايجاد نميكرد. داستان همان بود: «وقتي در خونه بود با وجود كسالت و بيحالي، دايم به دختر كوچكترش كه پيشش بود ميگفت بچهها و مدرسه را چه كار كنم؟ وقتي هم رفت بيمارستان، وقتي جوياي احوالش ميشديم يا ميرفتيم بيمارستان و ميديديم حالش كه كمي بهتر شده باز دارد با بچهها كار ميكند. دايم به آنها ميگفت نگران نباشيد و شما را به خدا مواظب خودتان باشيد.» رسول نرديني، داماد مريم اربابي دو سال است كه وارد اين خانواده شده و ميگويد در تمام اين مدت هرگز مريم خانم برايش نقشي جز مادر نداشته.
مادر همسرش را با « فوقالعاده مهربان و مظلوم» توصيف ميكند و «حس مسووليتش در كار و خانه.» رسول ميگويد: «يك بار هم خودش را در زندگي ما دخالت نداد. با خدا بود، يكسره ذكرش خداوصلوات و دعا براي دكتر و پرستار و مردم بود.» مريم اربابي دو دختر 25 و 28 ساله داشت و 27 سال سابقه تدريس در آموزش و پرورش.
اوايل آبان بود كه مريم خانم كمي بدحال شد، دامادش ميگويد، علايمش خيلي شبيه علايم كرونا نبود و خودش هم ميگفته كه لابد سرما خورده، با اين حال او را پيش دكتر بردهاند كه او هم گفته اين نشانههاي كرونا نيست: «بعد دو يا سه روز ديدم حالش بدتر شده، سريع رفتيم بيمارستان گفتن كرونا است و سريع هم انتقالش دادند به بجنورد. حدود دو هفته آنجا بستري بود. طي درمان و بعد از مصرف قرصها تقريبا حالش خوب شده بود كه بعد يك روز صبح ناگهان خبر فوت و شهادتش را دادند.» مريم خانم مثل بسياري از معلمها در دوران پس از كرونا، ساعتهاي شخصياش هم صرف تدريس و رفع اشكال دانشآموزان ميشد. دامادش در مورد تدريس او در زمانه شيوع ميگويد: «براي بچهها ساعت تعيين نميكرد كه مثلا در اين زمان زنگ بزنيد يا پيام بديد. بچهها هر وقت تماس ميگرفتند حتي زمان استراحتش پاسخگو بود. وقتي هم كه كرونا آمد بيشتر وقت گوشي به دست يا پشت سيستم بود. خيلي روي كار و تدريس دانشآموزانش حساس بود حتي روز تعطيلش هم مدرسه ميرفت و استراحت نميكرد. ميگفت دوست ندارم درس بچههام عقب بيفتد.»
تصوير آخرين روزهاي زندگي و كار معلم اهل گرمه آنقدر در شبكههاي اجتماعي دست به دست شد كه پس از رسيدن خبر درگذشتش همراه اين عكس وزير آموزش و پرورش هم پيام تسليت صادر كرد: «خبر درگذشت همكار گرانقدر سركار خانم «مريم اربابي» آموزگار دبستان شاهد ريحانه شهرستان گرمه؛ موجب تالم و تاثر فراوان گرديد. تصوير اين آموزگار فداكار كه با وجود بيماري سخت و در تخت بيمارستان با دغدغهاي فراوان پيگير يادگيري دانشآموزانش بود نمايانگر فداكاري انسانهاي وارستهاي است كه شكوه نام معلمي را معنا ميبخشند.» با اين حال معلمان و فعالان صنفي بسياري از آغاز شتابزده سال تحصيلي با اعلام يكباره حضوري شدن كلاسها اعلام كرده بودند كه آموزش و پرورش بدون مقدمهچينيهاي لازم سلامت معلمان، كادر مدرسه و دانشآموزان را به خطر انداخته است.
تا زنده هستند سراغ بگيريد
فاطمه توسلي، همان معلم كلاس سوم مدرسه شاهد ريحانه بود كه همين اواخر انتقالياش را گرفت و راهي سبزوار شد. بعد از نزديك به 17 سال دوستي و همكاري، رابطهشان با همان آخرين پيامي كه از روي تخت بيمارستان برايش ارسال شد به پايان رسيد: «خيلي احساس مسووليت ميكرد، خيلي دقيق بود. من دو تا دختر دارم و غير از رابطه همكاري، دو تا دخترم هم شاگرد او بودند. همه كارش را زير ذرهبين داشتم و ديدم چطور نكتهسنج بود. زنگ تفريح كه مينشستيم صبحانه بخوريم باز دفترها را با خودش ميآورد كه تكاليف را ببيند. گاهي ميگفتم مريم اينقدر سخت نگير! ميگفت من بايد دقيق باشم كه بچهها هم دقيق شوند.»
جداي از چهارديواري مدرسه هم رابطه اين دو نفر ادامه داشت، به قول او مثل خواهر بزرگترش بود: «سال پيش من پدر و مادرم را به فاصله كمتر از 20 روز از دست دادم. اگر همدرديهاي كساني مثل مريم اربابي نبود نميتوانستم تحمل كنم. در مسير مدرسه تا خانه با هم ميرفتيم، من درددل ميكردم او پا به پاي من اشك ميريخت و دلداريام ميداد.» چند بار لابهلاي حرف زدن صدايش ميلرزد، چند بار بايد عذرخواهي كرد كه در اين شرايط دارد از دوست و رفيقي كه از دست داده حرف ميزند اما ميگويد كه اين كار را براي مريم ميكند: «نهايتش يك ماه همه مريم مريم ميكنند و بعد تمام ميشود. خدا خيرتان بدهد اگر كاري كنيد كه اسم و رسمش بماند.»
ميگويد آنچه بر مريم اربابي گذشته و معلمان ديگري كه خبر فوتشان رسيد باعث نميشود كه اوي معلم از درسش و وضعيت دلسرد شود و دست بكشد اما اين را هم اضافه ميكند كه آخر چرا وقتي قرار به كلاس آنلاين هست، معلم بايد براي فيلم گرفتن و درس دادن به مدرسه برود؟ «از وقتي به سبزوار آمدهام اصلا لازم نشد حضوري بيايم و مدير هم گفت بنشين تو خانه و كار كن. من هم دارم كارم را انجام ميدهم و هيچ مشكلي هم نبوده.» فكر ميكند اتفاقي كه براي دوستش افتاده باعث شود كه رفتوآمدهاي بدون دليل به مدرسه كم شود؟ «نميدانم. تا قبل از اينكه عكس مريم در حال تدريس روي تخت بيمارستان منتشر شود، اداره ميدانست كه او بدحال در بيمارستان است. شنيدهام حتي يك نفرشان تماس نگرفته با مدرسه كه بگويد اين معلمتان حالش چطور است؟ مشكل هزينه بيمارستان ندارد؟ بيمه هست؟ روزي كه مرد همه پرچم يادبود بردند و كارهايي كردند كه ديگر به درد او نميخورد.
مادرش ميگفت كاش تا وقتي دخترم زنده بود يك بار تعريفش را ميكردند و از او قدرداني ميكردند.» اين معلم سوال بسيار دارد. حالا كه دوست نزديكش مانند بسياري از عزيزان ديگران جانش را از دست داده، ميپرسد: «اين قرنطينه زودتر نميشد؟ حال كه روزي چند صد نفر ميميرند فايده دارد؟ تاوان اينها را كي ميدهد؟»
وقتي در خونه بود با وجود كسالت و بيحالي، دايم به دختر كوچكترش كه پيشش بود ميگفت بچهها و مدرسه را چه كار كنم؟ وقتي هم رفت بيمارستان، وقتي جوياي احوالش ميشديم يا ميرفتيم بيمارستان و ميديديم حالش كه كمي بهتر شده باز دارد با بچهها كار ميكند. دايم به آنها ميگفت نگران نباشيد و شما را به خدا مواظب خودتان باشيد.