عبرتهاي كرونا
محسن آزموده
«دنيا زشتي كم ندارد، زشتيهاي دنيا بيشتر بود، اگر آدمي بر آنها ديده بسته بود. اما آدمي چارهساز است.» (از گفتار فيلم خانه سياه است ساخته فروغ فرخزاد، 1341)
خبر ساخت چند واكسن كرونا در ينگه دنيا و ساير ممالك راقيه، موجي از اميدواري و اطمينان خاطر در ميان همه ابناي بشر پديد آورده، اگرچه هيچ كس نميداند كه كي و چگونه قرار است اين واكسن، توزيع و تزريق شود، همچنان كه مردم در بسياري از مناطق فقيرنشين و در حال توسعه ديگر دنيا نيز با وجود پيامهاي دلگرمكننده رهبران سياسي و تصميمگيرندگان بينالمللي، خوشبين نيستند كه بهزودي به اين واكسن دست يابند و كماكان ناگزيرند كه كژدار و مريز با هيولاي پاندمي دست و پنجه نرم كنند و تا اطلاع ثانوي به رعايت سفت و سخت پروتكلهاي بهداشتي ادامه دهند. فعلا آنچه با قطعيت ميتوان گفت، اين است كه نسل بشريت به علت كوويد19 منقرض نخواهد شد و راهي براي چيرگي بر آن يافته است. البته اين مقدار اطمينان، به هيچوجه نافي اين نيست كه هر آينه يك ويروس ديگر يا همين كروناي جهش يافته، از كتم عدم به عرصه هستي پا بگذارد و تومار زندگي سپنجي انسان بر كره خاكي را در هم بپيچد، همچنان كه هزاران هزار خطر ديگر هم به همين ميزان و بلكه بيشتر، حيات ناپايدار او را تهديد ميكند. به عبارت دقيقتر، درك عميق اين ناپايداري و عدم قطعيت از فردا، نخستين و مهمترين درس عبرتي است كه انسان مغرور و خود بزرگبين سده بيست و يكمي، در اين قريب به يك سال شيوع كرونا گرفت. تا پيش از آن كسي باور نميكرد كه خاطره طاعونها و وباها و حصبهها و تيفوسهاي گذشته زنده شود، يادهايي كه معمولا آنها را در كتابهاي تاريخي و رمانهاي قديمي خوانده و شنيده بوديم و تصور غالب اين بود كه ديگر زمانه آن بيماريهاي واگيردار كشنده به سر آمده و در عصر پيشرفتهاي چشمگير و خيرهكننده، خطري جدي زندگي كليت انسان را تهديد نميكند. در چنين حال و هواي غرورآميزي بهسر ميبرديم و متبختر و نخوتآميز بر زمين قدم ميزديم و دياري را بنده نبوديم كه ناگهان طبيعت و هستي جلوهاي بسيار ناچيز و كوچك از قدرت و هيبت نامتناهي خودش را بر ما آشكار كرد و نشان داد كه با ذراتي بينهايت ريز، ميتواند همه كاسه كوزه ما را بههم بريزد و همه سحر و جادوهايمان را نقش بر آب كند. در برابر اين تهديد خودساخته كه عمدتا ناشي از بيمسووليتي ما در قبال هستي و طبيعت بود، مهمترين پيشنهاد، بازگشت به سادهترين توصيههاي بهداشتي بود؛ نظافت عمومي را رعايت كنيم، دستهايمان را بشوييم، فاصله اجتماعي را با ديگران حفظ كنيم و...
انتظار درس و عبرت اخلاقي از كرونا كه البته بعيد است زيرا در صورت غلبه بر بيماري، خاطره آن در ذهن انسان فراموش كار چندان نميپايد. اما در هر صورت كرونا ضرورت پذيرش تعهد اخلاقي نسبت به ديگران و هستي و طبيعت به طور كلي و مسوولانه زيستن را به ما خاطرنشان كرد. اينكه به قول ژان پل سارتر، فيلسوف فرانسوي در انتهاي كتاب مشهور «واژهها»، تمامي يك انسان، از تمامي انسانها ساخته شده و برابر كل آنها ارزش دارد و ارزش هر يك از آن همه با او برابر است. عبرت كرونا حتي از اين تعبير فراتر ميرود و ميتوان آن را به صورت مسووليت هر يك از انسانها در قبال كليت هستي و تمام موجودات بازخواني كرد. در كنار اين موارد، كرونا، چند درس ديگر در عرصه سياسي و اجتماعي به ما آموخت؛ نخست آنكه نهيبي زد به همه طرفداران كوچك شدن و كاسته شدن از نقش «ملت-دولت»ها و تاكيد بيرويهشان بر بازار آزاد و برداشتن مرزها. فراگيري كرونا، اتفاقا نشان داد كه در شرايطي كه خير عمومي و منفعت همگاني به خطر ميافتد، همچنان اين دولتها هستند كه ميتوانند با برنامهريزيهاي كلان، جلوي منفعتطلبي فردي و شخصي افراد را بگيرند و با ايجاد محدوديتها و تصميمگيريهاي بزرگ، جلوي رواج و كنترل بيماري را بگيرند. اگرچه همچنان مشخص شد كه اين امر به معناي فراموش كردن ضرورت مشاركت همگاني ميان همه انسانها و در اينجا در سطح دولتها، نيست. هيچ ملت-دولتي نميتواند تا ابد درهاي مرز محصور خود را به روي همه بشريت ببندد و براي مقابله با اين بيماري موذي و مرموز، نيازمند مشاركت و تشريك مساعي در سطح بينالمللي هستيم.
كرونا، همچنين آشكار كرد كه در سطح داخلي كشورها، دولتها نميتوانند با پنهانكاري و مخدوش كردن آمارها و فريبكاري كاري از پيش ببرند. مساله جديتر از آن است كه آمارها را دستكاري كنيم و خودمان و شهروندان را بفريبيم. دروغگويي و فقدان شفافيت، شايد در كوتاهمدتي در حد چند روز و چند هفته، بتواند اين خيال خام را در برخي پديد آورد كه ما در مقابله با كرونا موفق شدهايم و كارنامهاي درخشان در مقايسه با ساير جاها داريم، اما بحران خطرناكتر از آن است كه بتوان با شعارهاي پوپوليستي و عوام فريب و ضدعلم و دانش و آگاهي، مشكل را حل كرد. سه رهبر سياسي پوپوليست و ضدعلم و فرهنگ در جهان در امريكا و انگليس و برزيل، خود از قربانيان كرونا بودند. اين ويروس نشان داد كه با هيچكس ولو در بالاترين مناصب سياسي و اجتماعي، شوخي ندارد و تصميمگيرندگان اگر بخواهند با پشت گوش اندازي و مردمفريبي شانه از زير بار مسووليت خالي كنند، نه فقط خودشان گرفتار بيماري ميشوند كه جان عزيز شمار زيادي از شهروندان خود را هم به خطر مياندازند، مسالهاي كه هيچكس آن را خرد درنظر نميگيرد. از تاثير سياستهاي غلط ترامپ در مواجهه با كرونا در شكست او در انتخابات اخير امريكا نبايد غفلت كرد.
عبرت تلخ و ناراحتكننده ديگر كرونا يادآوري شكاف ميان فقير و غني در سطح بينالمللي است. در روزها و هفتهها و ماههاي اوليه شيوع كرونا اين تصور رايج بود كه كرونا ويروسي دموكراتيك است و همه را فارغ از جايگاه اقتصادي و سياسي و اجتماعي به يكسان درگير ميكند و به رنگ پوست و مذهب و جنسيت و قوميت و توانايي مالي افراد كاري ندارد. واقعيت هم اين است كه همه كرونا ميگيرند، از ثروتمندترين و قدرتمندترين رهبران سياسي و سلبريتيها و ورزشكاران تا ناتوانترين انسانها. اما مشكل آنجاست كه مرور زمان نشان داد كه ميزان توانمنديهاي افراد و برخورداري آنها از سرمايههاي سياسي و اقتصادي و اجتماعي و نمادين در موفقيت يا شكستشان در مبارزه با كرونا اثر جدي دارد. داراها و برخورداران، موفقيت چشمگيرتري در مقابله با اين بيماري كسب ميكنند تا فقرا و اقشار فرودست. كرونا نه فقط خط بطلاني بر مرزبنديهاي واقعي و عيني ميان فقرا و اغنيا نكشيد، بلكه آنها را پررنگتر كرد و بر اهميت و ضرورت يافتن راهي براي كاهش اين فاصله دردناك تاكيد گذاشت.
درنهايت آنكه بحران كرونا، به ما نشان داد كه اگرچه پديد آمدن و رواج بيسابقه اين بيماري، معلول شكل زندگي و رويكرد نوين انسان به جهان و هستي است، اما اين به معناي رويگرداني از پيشرفت و تجدد و پناه بردن به گذشته و ارتجاع و نفي دستاوردهاي ارزنده بشر در طول سدههاي نو نيست. در طول اين ماهها، چنان كه انتظار ميرفت، بسياري بار ديگر به تحقير علم و فرهنگ بشري پرداختند و به خرافات و بازگشت به روشهايي كهنه و مندرس و غيرعلمي فراخواندند. اما تجربه بار ديگر نشان داد كه ضدروشهاي عوامفريبانه و شعبدهبازيهاي دروغين، راه به جايي نميبرد و براي غلبه بر دشواري، بار ديگر بايد به كوششهاي بيشائبه و صادقانه عالمان و دانشمندان چشم داشت و به جاي پشت كردن و بلكه تحقير علم و دانش، بار ديگر بايد راه نجات و رهايي را در همين تلاشها بازجست به عنوان اصليترين كاري كه از دست بشر بر ميآيد. به تعبير فردريش هولدرلين، شاعر آلماني، «اما هر جا خطر هست، نيروي رهاييبخش همانجا رشد ميكند.»