سياستگذاري آموزشي
در دوران كرونا و بازتوليد نابرابري
مرضيه محبي
در كوچك آهني زنگ زده در كوچهاي در كرانههاي دور مشهد باز شد و دو دختر 13 ساله و 8ساله رنگ پريده با لباني خشكيده و چشماني بيرمق رو در رويم سبز شدند. صاحبخانه مرد جوان لاغر با دستهاي پينه بسته هم سر وكلهاش پيدا شد و حق به جانب گفت، منم مثل اينا. منم با اجاره اينها زندگي ميگذرانم. الان شش ماه است كه اجاره ندادهاند.
اجاره ماهي 150 هزار تومان بود. دخترها شرمگنانه سر فرو انداختند. صاحبخانه هم رفت. پدر زندان بود براي خريد و فروش مواد مخدر. تا سال ۱۴٠۵ آزاد نميشد. پيش از آن هر وسيله بهدرد بخوري در خانه پيدا ميشد را فروخته بود. مـــثلا آنها يخچال نداشتند. اما چيزي هم براي قرار دادن در يخچال وجود نداشت. بچهها دو روز بود غذا نخورده بودند و در آن اتاقي كه خانه ناميده ميشد، مطلقا چيزي كه بتوان خورد، پيدا نميشد.
مادر كه در نانوايي سر محل براي روزي 20 هزار تومان كار ميكرد سر وكلهاش پيدا شد. به گمان آنـكه از مدرسه دنبال دخترانش آمدهايم، گفت «امسال نتوانستم ثبتنامشان كنم. نه آن صد تومان ثبت نام را داشتم، نه يك ريال براي كتاب و لباس و لوازم مدرسه.»
دختر كوچك ادامه داد: «بچهها قسمت به قسمت شدن. يك قسمت اونايي كه تبلت دارن، هم درس ميخونن هم كرونا نميگيرن. يك قسمت اونايي كه تبلت ندارن، ميرن مدرسه ولي ممكنه كرونا بگيرن. يك قسمتم ما كه نه تبلت داريم نه اينترنت، نه پول كيف و لوازم تحرير و كتاب داريم. ما از همه بدتريم. ما ديگه كلا بيسواد ميمونيم. چون ما فرق داريم.»
ساختار عريض و طويل و غول پيكر آموزش پرورش در هر زمينهاي موفق نبوده در ترسيم نقشه و تقسيم فضا و تعيين محل قرار گرفتن كودكان و تفهيم عميق تفاوتهاي آدمها به شدت موفق بوده است.
آموزش پرورش توانسته به اين كودكان بياموزد كه با ديگران تفاوت دارند و اين تفاوت ناشي از فقر است و اين تفاوت جايگاه اجتماعي آنها را تعين ميبخشد و تحكيم ميكند و به زندگي و آينده و روابط اجتماعي آنها شكل ميدهد. آموزش پرورش با افتخار موفق شده، فقر، محروميت، بيسوادي، بيكاري را در اين كودكان نهادينه و فقر و محروميت را بازتوليد كند.
همسايه هم وارد بحث شد وگفت: «ميگن دولت به بالاشهريا گفته تبلتاي بهدرد نخورتون را بدين به پايين شهريها. اما اينجا از پايين شهر، پايينتره؛ اگر هم پولدارا تبلتهاشون رو بدهند به ما نميرسد. ما از حاشيه شهر هم دورتريم. ما اينقدر دوريم كه كسي ما را نميبيند.»
اين زن جغرافياي فقر را به خوبي لمس كرده بود. او همچنان به ادراك دقيق مرزهاي طبقاتي نايل آمده و ميفهميد وقتي يك تشكيلات دولتي، تامين حق معطل مانده برخي از شهروندان را به «پولدارها» حواله ميكند تا اموال بهدرد نخورشان را به جاي دور ريختن به تهيدستان بدهند، چه اتفاقي در زيست پرمشقت آنها ميافتد.
امروز كه تعطيلي مدارس يا كاهش ساعت كاري آن منجر به پسانداز بودجه شده است، آيا ساز و كار قانوني براي اختصاص آن به هزينههاي آموزش مجازي براي دانشآموزان تهيدست وجود ندارد؟ آري، پس از آنكه فقر اين مردمان را به حاشيه رانده و از فضاهاي شهري به سكونتگاههاي غيررسمي حاشيهاي تبعيد كرد، آموزش پرورش با طبقهبندي دانشآموزان آنها را به طرد و حذفي دوباره محكوم كرده و هويت آنها به مثابه دانشآموز را به مخاطره انداخته با گسستن پيوند آنان با مدرسه به مثابه يك نهاد اجتماعي، اين كودكان را از هستي خود تهي كرده و از پيكره خود حذف ميكند. ماده يك قانون حمايت از اطفال و نوجوانان در تعريف سوءرفتار آورده: «هرگونه فعل يا ترك فعل عمدي كه سلامت جسمي، رواني، اخلاقي يا اجتماعي طفل را در معرض خطر قرار دهد. سپس بند «ح» ماده سه اين قانون، بازماندن كودكان و نوجوانان از تحصيل را در زمره وضعيتهاي مخاطرهآميز آورده و بعد از آن در تشريح تكاليف و مسووليتهاي نهادهاي مختلف، آموزش پرورش را مكلف كرده كه موارد عدم ثبت نام و مشكوك به ترك تحصيل را به دستگاههاي مسوول معرفي كند. اما امروز با تهاجم ستمگرانه كرونا به انسان، اين قانون كه بيش از يك دهه فرآيند سخت تصويب را گذراند، بيثمر و خاموش نظارهگر كودكاني است كه در تب و تاب فرودستي و در انتظار موجودي نوظهور در نظام آموزشي به نام« تبلت» به معناي واقعي دچار تحقير و آزار روحي شده و سلامت رواني آنها به خطر افتاده است. كودكاني كه نه دسترسي به اينترنت دارند و نه حتي تلويزيون و گاه حتي هزينه اندك ثبتنام و لوازم مدرسه و لباس را هم خانوادههايشان در روزگار كنوني نميتوانند تامين كنند. حسرت و حرمان و استيصال گاه آنها را به خودكشي سوق داده يا گزينه تحصيل را از سرنوشت محقرشان حذف كرده و آنان را با احساس ستمديدگي و بيپناهي ابدي همراه كرده است. اگر قانون حمايت اطفال و نوجوانان در ميانه حاكم باشد، آنچنان كه گفتيم از آن جهت كه سلامت روانيشان در معرض خطر قرار گرفته، دچار سوءرفتارند و از آن جهت كه مجال تحصيل از آنان سلب شده، در وضعيت مخاطرهآميز قرار دارند و به نظر ميرسد مسووليت اين وضعيت متوجه سياستگذاريهاي آموزشي در دوران كروناست. كرونا هر چه باشد و هر چه به روز انسان بياورد، رفتني است اما داغ سهمگين حذف و طرد و محروميت از پيكره رواني اين كودكان پاك نخواهد شد. چه كسي امروز قادر است با سلاح همين قانون داد اين كودكان بستاند؟ اصلا اين قانون براي مجازات چه كساني و براي حمايت از چه كساني وضع شده است؟ چگونه ميتوان انتظار داشت كه دستگاهها حسب مقررات اين قانون عمل كنند و چطور بايد چشم به راه حساب پس دادن آنها شد؟ آيا كرونا عمل به مسووليتها و اجراي قوانين را به تعويق انداخته و به مثابه وضعيت استثنايي سپهر جديدي را رقم زده است؟
حقوقدان و وكيل دادگستري