رييس كميسيون معماري و شهرسازي شوراي شهر تهران:
پروژههاي محلهاي، به معناي حل كامل مشكلات نيست
ميگويد همين نردهها را بگير و برو بالا، كوچه قاليشويان هنوز پاتوق معتادان محله است. هنوز قدمي برنداشته ساكنان گذشته را كه بوستان زندگي را روي خرابههاي خانههايشان بنا كردهاند ميبينيم، چند قدم آن طرفتر كلانتري است. زندگي در اين محله با بوستان زندگي و بيبوستان شكل هميشگي است. با «محمد سالاري» رييس كميسيون معماري و شهرسازي درخصوص تاثير پروژههايي مشابه زندگي در زندگي ساكنان اين» محلات گفتوگو كردهايم كه ميخوانيد.
بوستان زندگي روي خانههايي ساخته شده كه پيش از اين محل معتادان بيخانمانها بوده، چقدر ساخت اينگونه فضاها ميتواند در بازآفريني اين محلات موثر باشد، بخشي از پارك بهرهبرداري شده و بخش ديگر نه، بخشي كه درهايش به روي مردم باز است از ساعتي محل تردد جيببرها و معتادان ميشود. ساكنان قديم و كوچ داده شده اين محله چندان دور نيستند و در بوستانهاي ديگر نزديك به شوش جمع شدهاند و براي آنكه اين تغييرات كالبدي منجر به بهبود سطح زندگي ساكنان شود چه بايد كرد. خانههاي محله فرسوده و ساكنانشان بيشتر مهاجر هستند گمان ميكنيد اين بوستان و چند مجتمع تجاري و ساير پروژههاي تعريف شده براي اين محله چند سال بعد بر اين محله كه پر از خانههاي كوچك فرسوده هستند تاثير خواهد گذاشت.
ما در زمينه ارتقاي كيفيت زندگي و كاهش مجموعه آسيبها (هم در حوزه كالبدي و هم در حوزه فرهنگي، اجتماعي و ترافيكي) بايد يك نگاه جامعگرايانه داشته باشيم. قطعا ايجاد و تعريف مجموعهاي از پروژهها آن هم صرفا كالبدي يا عمراني (ازجمله بوستان زندگي كه در محله هرندي و دروازهغار ايجاد شده) نميتواند به تنهايي موجب آن حد از بازآفريني كامل و جامع شود كه «ارتقاي كيفيت زندگي» به مفهوم واقعي را پديد آورد، ولي قطعا اين را هم ميشود گفت كه ايجاد پروژههاي محرك توسعه و سرانههاي خدماتي (به خصوص فضاهاي عمومي، بوستانها، مناسبسازي فضاها و تبديل فضاهاي متروكه و بيدفاع به عرصههاي عمومي قابل بهرهبرداري توسط شهروندان) عامل بسيار مهمي در راستاي بازآفريني كامل و جامع خواهد بود. البته اين شرط لازم است ولي شرط كافي نيست. امروز در مناطق جنوبي و مركزي شهر تهران، ما شاهد آسيبهاي اجتماعي و فرهنگي بسيار جدي هستيم و تعريف برخي پروژههاي محلهاي، به معناي حل كامل مشكلات نيست اما بخشي از اين وظايف و ماموريتها برعهده نهادهاي عمومي مثل شهرداريها است. قطعا بقيه سازمانها و نهادها هم در اين حوزه وظيفه و مسووليت دارند. موضوعاتي چون اعتياد، زنان سرپرست خانوار، كودكان كار، خريد و فروش موادمخدر، طلاق و... موضوعاتي هستند كه امروزه مهمترين چالش شهرهاي كشورمان به شمار ميروند و براي حل اين مشكلات و چالشها بايد تمام حاكميت، دولت، سازمانها و نهادهاي مرتبط ذيل يك برنامه جامع به پيشبرد اين اقدامات كمك كنند. انصافا شهرداري تهران حتي فراتر از مسووليتهاي قانوني خود، ماموريتهايي را كه بايد در اين خصوص انجام ميداده، انجام داده يا دارد انجام ميدهد. به عنوان مثال در يك منطقه مركزي و متراكم شهر كه در آنجا زمين خيلي كم وجود دارد، شهرداري چندين هكتار زمين را تبديل به يك بوستان بسيار زيبا همراه با مناسبسازي كرده كه اين كار بسيار ارزشمندي است. اخيرا ما با محوريت فرمانداري تهران و يكسري از سازمانها و نهادهاي امنيتي، فرهنگي، اجتماعي و خدماتي جلساتي را در اين خصوص داشتيم. نقطهنظر من خطاب به دوستان اين بود كه مهمترين مشكل ما در كشور در پيشبرد برخي رويكردها، عدم الگوسازي است. اگر ما بتوانيم در شهر تهران به عنوان پايتخت (به فرض در محله دروازهغار و محله هرندي كه شاهد آسيبهاي اجتماعي بسيار جدي و عميقي در اين مناطق هستيم) بتوانيم موضوع بازآفريني و مبارزه با آسيبهاي اجتماعي را به صورت عميق، زيربنايي، اساسي و همهجانبه با مشاركت همه دستگاهها و نهادها به نتيجه برسانيم، ما خواهيم توانست يك الگو داشته باشيم و آن را به بقيه مناطق و شهرهاي كشور تعميم و تسري بدهيم. متاسفانه ما در اين زمينه شاهد يكسري پراكندگيكاريها و موازيكاريهاي جدي هستيم كه نبود مديريت يكپارچه را يادآوري ميكند. همانطوركه در حوزه فرهنگي مجموعهاي از سازمانها و نهادها و دستگاهها به موضوع فرهنگ ميپردازند و بهرغم بودجهها و اعتبارات قابلتوجهي كه صرف ميشود، در اين خصوص يك كارنامه قابلقبول نداريم؛ در حوزه مسائل اجتماعي هم متاسفانه همين اتفاق رخ داده است. ما يك متولي واحد كه بتواند يك مديريت يكپارچه را در اين خصوص اعمال كند و همه ذينفعان هم همه ظرفيتها را تجميع و احيا كنند و نوعي همافزايي رخ دهد، نداريم. با اين اوصاف، من فكر ميكنم شهرداريها و شهرداري تهران در پرداختن به اين موضوعات پيشگام بودند. مراكز بهاراني كه الان ايجاد شده و گرمخانههايي كه اين شبها در اين هواي سرد و فضاي كرونايي، پناهگاه خيليها شده است، مجموعه اقدامات كالبدي است كه در اين محلات صورت گرفته است.
درست است كه شهرداري در اين حوزه پيشگام بوده اما آغاز يك كار بدون هماهنگي ساير بخشها سبب نامتوازني نميشود؟ ساكنان فعلي محل بيشتر مهاجر هستند كه به دليل ارزان بودن محله به آنجا كوچ كردهاند و كمتر اهالي قديم در محله ماندهاند و به نظر ميرسيد اين پروژهها براي ساكنان فعلي نباشد و بيشتر نگاه به كساني دارد كه در آينده قرار است به اين محله بيايند؟
من اين را قبول ندارم؛ از اين نظر كه يك منطقه مثل دروازهغاز به هر حال داراي خانههاي بسيار كوچك، فرسوده، ناپايدار و از منظرهاي مختلف بهشدت داراي آسيب هستند. از نظر معيشتي مردماني كه در آنجا زندگي ميكنند در پايينترين سطح ممكن قرار دارند. از نظر ادامه تحصيل، از نظر آموزش، از نظر كار و فعاليت مجموعه مشكلات زيادي دارند. شهرداري آمده در آن منطقه يك بوستاني را به نام بوستان زندگي احداث كرده يا مجموعهاي از اقدامات بازآفريني را انجام داده است. حالا اينكه ما بگوييم اين پاركها و اين اتفاقات براي آيندگان است، غلط است. اينها در اصل لازم است. مردم آنجا هم نياز به اين فضاي عمومي دارند. نياز به اين مناسبسازي دارند. اين ضربالمثل معروفي است كه ميگويد وقتي فقر به خانه ميآيد، دين و ايمان از اين خانه ميرود. وقتي مشكل امروز، مشكل يك وعده غذايي است، قاعدتا ايجاد يك بوستان مثل بوستان زندگي يا مجموعه تحولاتي كه در آنجا انجام شده از منظر برخيها خيلي اهميت ندارد. اتفاقا شهرداري آن ماموريتي را كه به عنوان يك نهاد پيشگام به عهده داشته، انجام داده است و حالا به دنبال آن بايد همه دستگاهها و نهادهايي كه در حوزه فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي متولي حل آسيبهاي اجتماعي هستند بيايند و به مشكلات واقعي مردم توجه بكنند. اين نيست كه ما بگوييم چون در آنجا مهاجران زندگي ميكنند ما نبايد از اين جنس كارهاي بازآفريني داشته باشيم و اين يك استراتژي غلط است! بايد بپذيريم كه شهرداري تهران از اين نظر، پيشگام بوده كه توانسته مبتني بر تحقق عدالت اجتماعي و توزيع امكانات، در فقيرترين مناطق كه مشكل كار و معيشت زياد است و به اعتبار بيشتري نياز دارد، كار بكند. حالا به يكباره شاهد اين هستيم كه اين مشكلات درشتنمايي شده و همه دريافتهاند كه مشكلات مهمتري هم در اين خانوادهها هست. اما آيا اگر شهرداري اين ورود را نداشت، امروز آن مشكلات قبلي حل شده بود؟ اتفاقا رسالت جامعه مدني و رسانهاي اين است كه كاري كند تا بقيه دستگاهها و نهادها هم به حل آسيبهاي اجتماعي ورود كنند. البته من باز اعتقاد دارم كه مجموعه ظرفيتها بايد همافزا شوند. همان مديريت يكپارچه بايد وجود داشته باشد كه متاسفانه وجود ندارد.