بردپيت سياه
اسدالله امرايي
«بردپيت سياه» نخستين رمان شراره شريعتزاده است كه انتشارات سنگ منتشر كرده. راوي رمان زني تنهاست، با تجربه و در آستانه چهل سالگي، اما گويي در دوران كودكي باقي مانده است. كلهشق و تخس است آدمي ضد جريان مسلط مردسالار، همه چيزش خلاف عرف رايج است، از نحوه لباس پوشيدن گرفته تا حرفزدن. زني كه انگار ميخواهد داستان تلخ زندگي خودش را روايت كند. زني كه زندگياش را از نو تعريف ميكند، مردي را كه دوست دارد رها ميكند، كارش را كه روزنامهنگاري است، ترك ميكند. نويسنده داستانش را از يك روز معمولي شروع ميكند با اميد تولد نوزاد كه پاقدم خوبي هم ندارد: «آدمي چشمش كه به دنيا باز ميشود، نرخ ندارد. جيغش پادرهواست، اتيكتي به دستش ميبندند كه نام مادر، تاريخ و ساعت ورودش روي آن حك شده. هر چه قد ميكشد تازه عيار پيدا ميكند. عيار بالا خريدني نيست، اما گاهي مجبور ميشود به خودش چوب حراج بزند.» آدمهاي داستان او هر كدام اسمي دارند. رمان سيزده فصل دارد. شايد به نيت نشان دادن نحسي سيزده. « چارهاي نمانده، بايد بروم. محضر با دهان باز و گرسنه ايستاده تا زندگيام را ببلعد. انگار پلههاي سرگردان قدمهايم را حس كردهاند كه توي هم پيچيدهاند. هشت ماه پيش بود، از پلههايي شبيه به همين پشت سر مجسمه پايين آمدم و امروز دوباره بالا ميروم.» سير منطقي داستان به همين روال پيش ميرود و خواننده شاهد صحنههايي است كه در سراسر شهر همه روزه شاهد آن است. از جنگ و دعواي گربهها سر پس مانده غذايي در پيادهرو گرفته تا آكواريومهايي كه روزگاري صحنه آشناي اغلب خانههاي آپارتماني و ويلايي مردم بود، هر چند حالا ديگر آن رونق گذشته را ندارد. همراه با راوي آرامآرام به خلوت او راه مييابيم. هيچ كس از گذشته او خبر ندارد. با گسترش داستان خواننده به ذهنياتي پي ميبرد كه پيشتر از آن خبر نداشت.