روز شصتونهم
شرمين نادري
گاهي باران شهر را ميبلعد، مثل شهرهاي جنوب كه باران تندوتيز هميشگيشان يكباره ديوانه شده و دهان بازكرده و خانههايشان را بلعيده است.گاهي هم باران بيتمام ميريزد، مثل اين روزهاي تهران كه بهرغم ديوانگي باران هنوز هم آلوده و غمگين است.گاهي هم لابد آدم از غم شهرش ميزند به كوچه، مثل من كه نميدانم چطور با يورش اينهمه دلتنگي بجنگم و ميدوم توي كوچهها و خيابانها شايد غمهايم مثل گل قاصدك با باران و باد آخر پاييز بروند و تنهايم بگذارند.بعد اما در پسكوچههاي ده ونك وقتي دارم به برگهاي زرد و روشن درخت گردويي نگاه ميكنم كه ريخته كف خيابان و به آسمان خاكستري آن پشت و گوش ميكنم به صداي بازي چند بچه كه در زمين نيمه ساخته مجتمع مسكوني راهآهن بازي ميكنند، يكدفعه از پشت سرم صداي تند موتوري غريبه ميشنوم. راستش كسي براي گرفتن حس امنيت كسي، نياز ندارد كه مثل گرگ بخندد و چشمش برق بزند آنجور كه چشم و دندان شيپورچي برق ميزد.كسي براي آزار كسي لزومي ندارد كه حملهاي كند يا چيزي پرت كند، وقتي زني باشي كه تنها در حال قدم زدني، ديگر هر غريبهاي، هر آدمي كه خيال ميكند كارهايش بامزه است و بعدا ميتواند براي رفقايش تعريف كند كه چقدر تو را ترسانده، ميتواند دلت را زخم بزند.پس ميدوم به سمت كوچه باريكي به خيال ديدن مغازه كوچكي همان نزديكي و صداي موتور از كنار گوشم رد ميشود و من نفسزنان خودم را مياندازم توي مغازه.صاحب مغازه دارد چيزي را حسابكتاب ميكند و سربالا ميكند كه چيزي بپرسد از من و جا ميخورد. بعد ميپرسد: چيزي گفت؟ميگويم: لازم نبود چيزي بگويد.صاحب مغازه بيهيچ حرفي از پشت دخل بيرون ميرود و زير باران ميايستد و به انتهاي كوچه يكجوري نگاه ميكند كه اصلا دلم نميخواهد جاي آنكسي باشم كه گريخته.بعد هم برميگردد توي مغازه و ميگويد: صبر كنيد.اين را كه ميگويد انگار باران براي ريختن صبر ميكند، باد براي وزيدن صبر ميكند، درختها براي تكاندن خودشان از برگها صبر ميكنند و خيال من يكدفعه راحت ميشود.آن وقت يك شيشه آب ميگيرم و به صاحب مغازه ميگويم: خيلي ممنون و از در مغازه بيرون ميآيم و توي باران سركي ميكشم به سمت ته كوچه و باز راه ميروم. كوچه كمي شلوغتر شده، چند نفر با ماسك و كلاه و چتر ميگذرند و توي خيابان اصلي ماشينها پشت چراغ قرمزي ايستادهاند.
من زير باران ميروم، نه خيلي تند آنجور كه ديوانهتر از باران باشم و نه خيلي آهسته، جوري كه باران جرات كند و ببردم.