آب و هوا
سروش صحت
مردي كه جلوي تاكسي نشسته بود، گفت:«چقدر هوا سرد شده. من گرما را بيشتر از سرما دوست دارم.» راننده گفت:«تابستان هم گرما را بيشتر از سرما دوست داريد؟» مرد خنديد و گفت:«نه. تابستانها دلم براي زمستان تنگ ميشه.» راننده گفت:«من هم مثل شمام. تابستان دلم ميخواد زمستان باشه. زمستان دلم ميخواد تابستان باشه.» بعد از مرد پيري كه عقب تاكسي نشسته بود، پرسيد:«شما چي؟» مرد پير گفت:«من تابستان از خودم پرسيدم يعني پاييز را ميبينم؟ الان به خودم ميگم يعني زمستان امسال را هم ميبينم؟ عيد را چي؟ بهار و تابستان كه خيلي دوره.»