چه كسي براي شام ميآيد
مرتضي ميرحسيني
موضوع فيلم «حدس بزن چه كسي براي شام ميآيد» كه اكران آن سال 1967 در چنين روزي در يكي از سينماهاي نيويورك آغاز شد، روابط نژادي آن هم از نوع عاشقانهاش در جامعه امريكاست؛ از اندك فيلمهايي بود كه در آن دوره روي چنين مساله حساسي انگشت ميگذاشت و موضوعي را كه بخش بزرگي از جامعه امريكا از آن ميگريختند به بحث ميكشيد. آن سالها ازدواج ميان سفيدپوستها و سياهان نه در همه امريكا كه در 17 ايالت اين كشور ممنوع بود و تازه در آن مقطع نخستين قدمها براي لغو اين قانون برداشته ميشد. اما داستان فيلم «حدس بزن چه كسي براي شام ميآيد» با نامزدي دختري جوان متعلق به خانوادهاي روشنفكر و ليبرال و سفيدپوست و پزشكي سياهپوست آغاز ميشود و در نمايش چگونگي مواجهه پدر و مادر دختر با اين رابطه نامتعارف ادامه مييابد. بهت مادر(با بازي كاترين هپبورن) و سكوت طولاني او و بعد هم لكنت زبانش، هنگامي كه براي اولين بار با نامزد سياهپوست دخترش مواجه ميشود از بهترين صحنههاي فيلم است هر چند واكنش متفاوت پدر(با بازي اسپنسر تريسي) هم به همين اندازه جالب و پرمعني است. هر دو آنها به فرهيختهترين قشر جامعه خودشان تعلق دارند اما در اولين برخورد با اين نامزدي- به نظرشان- عجيب واكنشي شبيه به عامه مردم نشان ميدهند و پذيرش اتفاقي را كه افتاده است، دشوار ميبينند. نامزد دخترشان(با بازي سيدني پوآتيه) حدود 15 سال از او بزرگتر است و قبلا يك بار ازدواج كرده اما آنچه پدر و مادر دختر را آزار ميدهد نه اين مسائل كه رنگ پوست اوست. ابتدا تصميم و انتخاب دخترشان را باور نميكنند سپس با آن كنار نميآيند هر چند درنهايت وقار و برتري اخلاقي دكتر است كه پيروز ميشود. «حدس بزن چه كسي براي شام ميآيد» آن سال نامزد دريافت 10 جايزه اسكار بود اما فقط 2 جايزه به آن داده شد. تحليلگران بازار فيلم ميگفتند چون اغلب ساكنان ايالتهاي جنوبي از داستاني با محوريت يك سياهپوست استقبال نميكنند، اكران گسترده اين فيلم در آن نواحي توجيه اقتصادي ندارد. اما فيلم در سراسر امريكا اكران شد، پيشفرضهايشان را باطل كرد و نادرستي تحليلشان را نشان داد. مهمترين نقد منتقدان به فيلم، بينقصي شخصيت جان بود؛ پزشك آراسته و بيعيبي كه با سازمان بهداشت جهاني همكاري ميكند، بينهايت آرام و باادب است، به احساسات همه اطرافيانش توجه دارد و در نهايت هم با همين مزيتهايش به ماجرا خاتمه ميدهد. آن زمان نوشتند كه اگر اين شخصيت را واقعيتر تصوير ميكردند، گرههاي داستان هم محكمتر ميشد و درام قويتري شكل ميگرفت. به تصوير كشيدن موضوع روابط و تنشهاي نژادي در جامعه امريكا آن زمان كاري جسورانه(و نه بيسابقه) بود اما امروزه يكي از سوژههاي نسبتا پرطرفدار و حتي پرتكرار در صنعت فيلمسازي اين كشور است و تاكنون دهها فيلم عالي در اين باره ساختهاند. از سايهها(1959) و كشمش زير آفتاب(1961) گرفته تا سلما(2014) و سياه يا سفيد(2014) همگي در اين دستهبندي جاي ميگيرند. اما به نظرم فيلم ديترويت(2017) كه روايتي مستندگونه از شورش سال 1967 اين شهر است بيشتر از آثار ديگر جنس و جزييات زندگي آميخته به تبعيض و خشونت سياهان امريكا را نشان ميدهد.