آه جو جو !
آلبرت كوچويي
عكس و نوشته را در روزنامه فرانسوي لوفيگارو ديدم. در بيمارستان، پزشكي، بيمار سالخورده كرونايياش را در آغوش گرفته است. بيمار ميگويد، نتوانسته بود، روز شكرگزاري با همسرش بر سر يك ميز باشد و حالا در تنهايياش ميگريد. پزشك با ديدن بيمار گريانش و شنيدن ماجرا، او را بيتوجه به پروتكلهاي بهداشتي خاص كرونا در آغوش ميگيرد. فيلسوف شناخته فرانسوي دميان لوگواي بر اين عكس مينويسد: اين زماني است كه انسانيت بر موانع و ممنوعيتهاي بهداشتي غلبه ميكند و ميگويد در عصر انزوا و تنهاييهاي كرونا به انسانيت بينديشيم. اينچنين است كه بسياري چنين ميكنند. در فضاي مجازي، در صفحات اينستاگرام پرويز پرستويي، همداني همشهريام به دورترين و منزويترين روستا ميرود و بستههاي اهدايي، آدمها را به آنها ميرساند. اين بهره بردن از نام و آوازه خود به عنوان يك ستاره، آن هم به هنگامي كه سينماست و تئاتر، انسانيترين حركت است. پيشتر البته در زلزله كرمانشاه از ستارگان ديگر كه چنين همتي كرده بودند، شنيده بوديم. علي دايي از جمله آنها و تني چند ديگر... متاسفم كه بگويم ستارگان و سلبريتيهاي اهل لاكچري وطنيمان، كمتر تن به اين مددرساني ميدهند. شايد نمايش آخرين طرح مزون طراح مد و لباسهايشان، چنين فرصتي را به آنها نميدهد كه مجيز طراح ميليوني طرحهاي «مكش مرگ ماي» ايشان را بگويد. به قول ژازه طباطبايي، طرحي اجق وجقي و «من درآوردي» كه ميليونها را به جيب مبارك بزند.
يا آن ديگري ميليونها ميليون پول بدهد كه مثلافالوورهايش را ميليوني كند كه با كبكبه و دبدبه، دستورالعملهاي زيبايي به تشنه لبان سيستان و بلوچستان بدهد. از پوست مثل برگ گل براي آن سيل زده مانده در آب بگويد. خردهفرمايش بدهد. اينها در دل نميمانند. مثل حباب، چند روزي، عمر دارند و بس. اگر فردين و ملكمطيعي و جز اينها در دل ماندند نه سبب «لايكهاي ميليوني»، «پيجهاي ميليوني» بود، يا دلكش و... كه دعاي خيل يتيمان و بيوه زناني است كه تا پايان عمر به خود خواندند. يكي از خيل ورزشكاران ميشود پهلوان تختي كه وقتي زلزله بويينزهرا ميآيد، كاميوني و بعد كاميونهايي از راه آهن راه مياندازد تا به تجريش و ميليونها ميليون، دل ميخرد. برتر از تختي بودند، پهلواناني كه چند برابر تختي مدالهاي جهاني آوردند اما تختي نشدند.
عمر آنها به حبابي ميمانست كه نماند. اما تختي ماند. فروتني، خصلتهاي پهلواني، مرامهاي مرد و مردانگي از تختي، اسطورهاي ساخت كه براي هميشه تاريخ خواهد ماند. مدالآوراني ديگر، پيش و پس از تختي و با او، جايي در دل كسي نتوانستند باز كنند. چراي آن برميگردد به رفتار و منش و شخصيت و مرام كسي چون تختي كه در برابر كودك ده- دوازده ساله كه با سلام و احترام به سراغش آمده او پهلوان در برابرش، تمام قامت ميايستد.
نه آن سلبريتياي كه چون بچه ده- دوازده ساله، امضا از او ميخواهد، دست به سينهاش فشرده، او را هل ميدهد و او گيج و گنگ ميماند كه چه گلوهاي براي هوراها براي او در ورزشگاهها دريده است! آن ميماند بر دل، اين ميرود، لاي هزاران و ميليونها، پيج فضاي مجازي مثل باد هوا... .
و حالا همت بلند و عاشقانه پرويز پرستويي چنين ميكند كه در دل ميليونها آدم خواهد ماند. به راستي جاي آنكه سلبريتيها در انديشههاي خود و مد باشند، چنين همتي را نيازمندند نه فالوورهاي «پفكي» و مثلا ميليوني. يادم رفت بگويم، يكي از اين جماعت هم دلتنگ لباس زمستانه «جوجو» سگش بود كه دل آدم را كباب ميكرد. مثلا!
آه جوجو !