مرگ والت ديزني
مرتضي ميرحسيني
متولد شيكاگو بود و چهارمين فرزند ميان 5 فرزند خانوادهاش. پدرش مدام از شغلي به شغل ديگر و از ايالتي به ايالت ديگر ميرفت و از اينرو سالهاي كودكي و نوجوانياش در جابهجايي دايم گذشت. در 17 سالگي، زماني كه بار ديگر به شيكاگو برگشته بود مدرسه را رها كرد و براي حضور در جنگ اول جهاني به صليب سرخ پيوست. البته چون به سن قانوني نرسيده بود مدارك هويتياش را دستكاري كرد تا مجوز نامنويسي براي خدمت را دريافت كند. اوايل 1918 به فرانسه اعزام شد و مدتي راننده آمبولانس بود و بعد از پايان جنگ هم به عنوان راننده يكي از مقامات صليب سرخ در فرانسه ماند
تا اينكه سال 1919 از خدمت مرخص شد و به امريكا برگشت. به كنزاس رفت و به عنوان كارتونيست در جستوجوي شغلي در يكي از روزنامههاي آنجا برآمد. به آنچه ميخواست نرسيد، اما در بخش تبليغات يكي از مجلهها مشغول به كار شد و با چند سالن نمايش فيلم نيز همكاري كرد. در همين دوره از زندگياش به انيميشن علاقهمند شد و مدتي بعد، اوايل سال 1922 دفتر فيلمسازي خودش را تاسيس كرد. در اين كار شكست خورد و براي شروع دوباره، همراه برادر بزرگترش روي به هاليوود رفت و آنجا استوديو برادران ديزني را راه انداخت. نخستين قدمهاي حرفهاي را با ساخت چند انيميشن كوتاه برداشت و سپس شخصيت اسوالد، خرگوش خوششانس را خلق كرد. به نظر ميرسيد كه در مسير موفقيت قرار گرفته باشد، اما سال بعد اوضاع بههم ريخت و شماري از بهترين همكارانش را به نفع استوديوهاي رقيب از دست داد. اما ميكي ماوس را كه طراحي و عرضه كرد، دوباره اوضاع روبهراه شد و دوره كاميابي از راه رسيد. در يكي از همين انيميشنهاي اوليه بود كه ميكي ماوس زبان باز كرد و در حد يك جمله حرف زد: «هات داگ! هات داگ!» اما صداي گوينده روي اين شخصيت و البته به دل برادران ديزني ننشست. از اينرو والت ديزني خودش صداي ميكي ماوس شد و اين كار را تا سال 1947 بيوقفه ادامه داد. تا مدتي از دخالت در مسائل سياسي اكراه داشت، اما در سالهاي جنگ دوم جهاني به كمك دولت امريكا رفت و به قول خودش «متاثر از حس ميهنپرستي» با دستگاه تبليغات جنگي ايالاتمتحده همكاري كرد. فيلمهاي تبليغاتي براي تشويق مردم به پرداخت بهموقع ماليات ساخت، شهروندان امريكايي را به حمايت از كوششهاي جنگي اين كشور تحريك كرد و هزاران نشان رايگان به سربازان هديه داد. در تبليغات ضدنازيسم و فاشيسم هم شريك شد و چند انيميشن با محوريت شخصيت دونالد داك درباره اين موضوع توليد كرد. نوشتهاند در عمرش 59 بار، بيشتر از هر كس ديگري نامزد دريافت جايزه اسكار شد و 22 بار هم اين جايزه را برد. با افراط در كشيدن سيگار، ريههاي خود را نابود كرد و سال 1966 در چنين روزي، در بيمارستان باربنك كاليفرنيا از دنيا رفت. بعدها اين افسانه دربارهاش شايع شد كه جسد او را منجمد كردهاند تا اگر روزي دانش بشر به حد احياي مردگان رسيد، او را دوباره به زندگي بازگردانند، اما واقعيت اين است كه والت ديزني را چند روز بعد از مرگش سوزاندند و خاكسترش را هم در يكي از قبرستانهاي كاليفرنيا گذاشتند. به قطار عشق ميورزيد. حتي در آن مقطع بحراني كه يك قدم تا ورشكستگي فاصله داشت، سوار قطار شد و از نيويورك تا لسآنجلس رفت و همانجا هم بود كه ايده خلق ميكي ماوس به ذهنش رسيد. در كودكي و نوجواني در ايستگاه قطار روزنامه و خوراكي ميفروخت و در بزرگسالي براي رهايي از تنشها و اضطرابهاي زندگي و كار، اوقات فراغتش را به بازي با قطارهاي اسباببازي ميگذراند. عشق او به ريل و قطار در طراحي ديزني لند هم ديده ميشود.