آموزش مجازي و «مرگ مدرسه»؛ فرصتها و تهديدها
مجيد عليپور
مدرسه را ميتوان مقياس كوچك يا مدلي از جامعه دانست؛ همانگونه كه جامعه شامل طبقات، اقشار و طيفهاي متنوعي از مردم است كه با يكديگر و در تعامل با هم زندگي ميكنند و ساختاري (حكومت) بر آن نظارت و آن را هدايت ميكند؛ مدرسه نيز جامعهاي است با ساختاري بروكراتيك كه برخلاف ظاهر، كاركردش بيش از آنكه توزيع علم و آماده كردن نسل آيندهساز براي حضور موفق در جامعه باشد، وظيفه «جامعهپذيري» و آشنا كردن هر چه بيشتر كودكان و نوجوانان با ارزشهاي مطلوب جامعه را برعهده دارد. نقش «معلم» در مدرسه، صرفا آموزگاري و ياددهنده علم و هنر و ... نيست بلكه نقش «الگويي» او واجد اهميت بسياري است. فرض بر آن است كه معلم يا مربي ميتواند و بايد بر دانشآموزان خود آثار تربيتي گذاشته، به گفتار و كردار و با اعطاي پاداش يا اعمال مجازات، آنها را هر چه بيشتر با ارزشهاي مطلوب جامعه و نظام سياسي مستقر آشنا كند.
در حكومتهاي ايدئولوژيك، خروجي مطلوب نهاد مدرسه از اين هم خاصتر و محدودتر ميشود و هدف اصلي، تربيت (ساختن) انسانهايي مطيع و وفادار به ارزشهاي مطلوب نظام سياسي است.
محدود و مشخص كردن منابع كسب آگاهي، نظارت دقيق و وسواس شديد نسبت به محتواي آموزشي ارايه شده، دخالت در شيوه پوشش، آرايش و... جهت دادن به مباحث و مسائل مطروحه در كلاس با روشهايي مثل تشويق يا عتاب و تنبيه، قطع كردن سخن دانشآموز منتقد يا پرسشگر و اعمال حداكثري اقتدار(مثل اخراج از كلاس، مدرسه و...) جملگي راههايي براي رسيدن به هدف اصلي(اما پنهان) از گردآوردن كودكان و نوجوانان در مدرسه است. آشكار است كه اين درجه از كنترل و اعمال نظارت براي «عادت دادن» دانشآموزان به عقايد و آموزههاي مطلوب سياستگذاران نظام آموزشي، نيازمند حضور حداكثري دانشآموزان در فضاي فيزيكي مدرسه و هر چه بيشتر كردن روابط چهره به چهره بين معلم و متعلم خواهد بود. پرواضح است به همان ميزان كه فاصله فيزيكي ميان اين دو بيشتر شود، فرصتها و امكانات انحصاري تربيت از اختيار متوليان مدرسه خارج و در دست رقبا قرار خواهد گرفت.
مدرسه در دوران كرونا در چنين وضعيت مرگباري قرار گرفته است.
از طرفي عدم استقبال گسترده دانشآموزان و خانوادهها از حضور در مدرسه و چشمپوشي از فوايد و امتيازات غيرقابل انكار آموزش حضوري بر آموزشهاي غيرحضوري، ميتواند نشانه مهمي از ناكارآمدي نهاد مدرسه و احساس بينيازي جامعه از آن تلقي شود و از سوي ديگر فرصت بيبديل و انحصاري كه از دست متوليان مدرسه خارج شده و خواه ناخواه در اختيار رقباي سياسي، فرهنگي و... قرار گرفته است كه بدون ترديد خواهند كوشيد از آن در جهت ترويج ايدهها، اعتقادات، ارزشها و... خود استفاده كنند.
در اين تهديد و فرصت توامان، نقش معلمان بيش از پيش پررنگ و محوري خواهد شد. معلمان ميتوانند با توجه به خروج نسبي از بروكراسي حاكم بر مدرسه، با فاصله گرفتن هرچه بيشتر از نقش سنتي خود، ضمن پذيرش و هماهنگي هر چه بيشتر با مقتضيات وضعيت نويي كه در آن قرار گرفتهاند و با استفاده از ظرفيت و فرصتهاي جديدي كه به دور از بسياري از محدوديتهاي دست و پاگير اداري در اختيارشان قرار گرفته است، نقشي محوري در آشنا كردن دانشآموزان با منابع متنوع كسب معرفت، سواد رسانهاي، تفكر انتقادي و... داشته باشند.