يلدا
فاطمه باباخاني
شب يلدايي متفاوت از يلداهاي قبل، شب يلدايي كه نه از جمع خانوادگي خبري بود و نه از دورهمي. تنها در خانه، اگر ميشد ميوهاي خريد، آجيلي، يا غذايي ايراني مناسب با اين شب ايراني! در اين يلدا و آغاز چله بزرگ كه در بسياري از شهرها نه از برف خبري بود و نه حتي باران، نه از شلوغي خيابان خبري بود و نه از سوروسات به واسطه گرانيهايي كه كمر بسياري را خم كرده، دل همه به دلخوشيهاي كوچكي خوش بود؛ تصويرهايي از دور، فيلمهايي كه براي هم فرستادند، تماسهاي تلفني يا تصويري براي تبريك و آرزوي سلامتي! اين يلدا براي بسياري گرچه غريب بود، اما براي بسياري همان يلدايي بود كه هر ساله تجربه ميكردند، ميليونها ايراني ساكن خارج از كشور سالهاست يلدا را كنار خانوادههايشان نيستند، آنها كه از شهري به شهر ديگري مهاجرت كردهاند هم اغلب اين شب را با دوستانشان ميگذراندند. آنها كه زنداني هستند هم اين شب برايشان نه كنار خانواده بلكه در كنار همبنديها گذشت، شبي در اتاقهاي شلوغ و تنها راه ارتباط با خانواده تلفني كه پس از دقيقهاي پيامي از آن پخش ميشود كه تماسگيرنده زنداني است تا حتي لحظهاي فراموش نكند در كجا هست و به چه جرمي! البته كه در لحظهلحظه اين ساعتها نه زنداني از ياد ميبرد نه آن كسي كه بيرون است و اين صدا را ميشنود. در اين شب يلداي تنهايي، دقيقهاي بيشتر ياد كساني در ما زنده شد كه از ما دورند چه مهاجرت كردهاند، چه از اين دنيا رفتهاند و چه اين روزها در زندان و پشت ميلهها هستند. كساني كه يادشان با ما بوده و هست هر قدر دور باشند و دور از دسترس. يلداي امسال هم گذشت، نميدانيم سال بعد زنده هستيم كه يلدا را برگزار كنيم يا نه! نميدانيم سفركردههايمان بازگشتهاند يا نه! نميدانيم دوستان يا فرزندان و خواهر و برادران زندانيمان در خانه خواهند بود يا نه! اما ميدانيم پا به چله بزرگ ديگري گذاشتهايم، چله زمستاني ديگر كه ما باشيم يا نباشيم خواهد گذشت، پس از آن از سوز سرما آرامآرام كاسته خواهد شد تا بار ديگر بهار برسد، بهار كه براي ما يادآور زاده شدن دوباره است، يادآور روزگاري خوش كه خود را از دل سردترين و سياهترين شبها بيرون ميكشد و نويدبخش طولاني شدن روز و روشنايي است.