يلدا و درخت ريشهدار ايرانيت
اسماعيل كهرم
پنج ساله بودم و به لطف مادرم كه شديدا به سنتهاي گذشته ايران دلبسته بود قرار بود مشابه هر سال شب يلدايي را برگزار كنيم. من و خواهر و پدرم پاهايمان زير كرسي بود و مادر سفره كرسي را پهن كرده بود؛ از شكلات و شيريني و آجيل گرفته تا انار و هندوانه و... راديو را پدرم روشن كرده بود و به برنامههايش گوش ميداديم. به يكباره در اتاق باز شد، باورنكردني است يكي از كبوترهاي سفيدي كه داشتم داخل اتاق آمد. عكسالعمل مادرم خيلي خوب بود، گفت: به به خوش آمدي عزيزم... كبوتر همينجور آرام آمد و بعد پر زد و گوشهاي نشست، گويي او هم ميخواست در شب يلداي ما شريك شود. شايد اين اتفاق باعث شد من سراغ محيطزيست و حياتوحش بردم و بعدها پرندهشناس شوم. اين جملهها را كه مينويسم آن كبوتر سفيد با خالهاق قهوهاي در ذهنم بار ديگر زنده ميشود كه سلانهسلانه پا به پا كرد و بعد پريد و روي صندلي لهستاني گوشه اتاق آرام گرفت. به جرات ميشود گفت كه رفتار اين كبوتر از يك كودك پنجساله يك پرندهشناس هفتاد ساله ساخت.
سالها بعد به واسطه تحصيل به خارج از كشور رفتم و بعدها هم سفرهاي زيادي را شب يلدا دور از ايران بودم با اين حال هيچگاه فراموش نكردم كه يلدا را جشن بگيرم. در ايران هم يلداهاي زيادي را داشتم، يكي از آنها به زماني برميگردد كه در دانشگاه علامه طباطبايي تدريس ميكردم، در كلاس دانشجويانم روي ميز سفره يلدايي انداخته بودند كه به شكل اشتراكي وسايل آن اعم از هندوانه، انار، آجيل و ... فراهم كرده و خواسته بودند مرا سورپرايز كنند. آن روز خيلي خوشحال شدم كه ديدم جوانهاي ما به سنتهاي باستاني چنين دلبستهاند. اين سنتها توسط همين جوانها بهرغم مخالفتهايي كه با برگزاري آنها ميشود حفظ ميشود و زنده ميماند. براي سالها گروهي ميگفتند چهارشنبهسوري چيست و چرا بايد سيزدهبه در برگزار كنيم؟ حتي در مرحله بالاتري برخي ميگفتند نوروز چه معنايي دارد؟ در حالي كه به نظر من چنين مراسمهايي است يك ملت را زنده نگه ميدارد.
يك ملت همانند يك درخت است، اگر درخت ريشه نداشته باشد با يك توفان و حتي يك نسيم كنده و برده ميشود اما اگر اين درخت ريشههاي محكم در زمين داشته باشد در مقابل عظيمترين توفانها هم توان مقاومت دارد. اعتقادات، سنتها، اعياد و مراسمهايي كه سدهها و هزاران سال سينه به سينه منتقل شده در حكم همان ريشههاي ايرانيت ماست و ما را در كنار هم با وجود تمام اختلافنظرها نگه ميدارد.
جالب اينكه در خارج از كشور و امريكا خانوادههايي را ديدهام كه دو سه نسل است از ايران دورند و زندگيشان در محيط ديگري شكل گرفته و ادامه پيدا كرده است ولي آنها هم اين سنتها را حفظ كرده و به فرزندانشان ياد داده و منتقل كردهاند.
اما اگر بخواهم نسبتي ميان يلدا و محيطزيست هم برقرار كنم بايد بگويم كه ملتي كه سنتهاي خود را اينگونه محافظت ميكند امكان ندارد نسبت به سنتهاي محيطزيستي خود هم بيتفاوت باشد؛ بنابراين آنها تلاش خود را ميكنند كه اين سنتها را هم حفظ كنند. سيزده بهدر ما سبقهاي محيطزيستي دارد هر چند در سالهاي اخير بدل به اين شده كه مردم در آن روز را در طبيعت سپري كرده و به واسطه فقدان آموزش تلي از زباله و كيسه پلاستيكي در آن رها كنند، اين در حالي است كه روزي روزگاري ارزش گذاشتن به طبيعت بوده است. با آمدن بهار زنجير شب طولاني به اميد روز روشن پاره ميشد و سيزده بهدر نمادي از اين زنده شدن طبيعت و احترام به آن بوده و هست. متاسفم كه اين سالها چهارشنبهسوري ما به انفجار ترقه و دود باروت در شهرهاي ما شده و خار و خاشاكي بر آن سنت زيبا وارد كرده كه زيبنده آن نيست. از اين رو وظيفه ماست كه چنين خاشاكي را از سنتهاي گذشته برهانيم، يلدا و چهارشنبه سوري و نوروزمان را مطابق همان سنتهاي كهن برگزار كنيم و آينده روشن براي ايران زمين به ارمغان آوريم.