تيرباران چائوشسكو
مرتضي ميرحسيني
حدود 24 سال بر روماني سيطره داشت و با موفقيتي بيمانند اين كشور را به يكي از فقيرترين و عقبماندهترين كشورهاي اروپايي تبديل كرد. از 1965 قدرت را به دست گرفت و قدم به قدم، اندك آزاديهاي باقيمانده در جامعه را هم از بين برد و عملا همه راههاي تنفس جامعه را بست. از استالين الگو ميگرفت و روشهاي كشورداري او را -البته در سطحي پايينتر و بسيار ناشيانهتر- به كار ميبست. مثل همه ديكتاتورهاي صد سال اخير، نه فقط مخالفان كه حتي منتقدان «غيرخودي» را با ارعاب و سركوب حذف يا ساكت كرد و اقتصاد كشور را هم با سياست آمرانه آلوده به رانت و فساد به تباهي كشاند. واقعيت اين است كه فساد بخشي جدانشدني از حكومت چائوشسكو بود و خود او از همه فاسدتر. از اوايل دهه 1980 سقوط حكومتش قطعي و اجتنابناپذير شده بود، فقط زمان اين سقوط معلوم نبود. البته خودش و آن حلقه كوچكي كه دورش را گرفته بودند اين واقعيت را نميديدند و نميتوانستند ببينند. چنان غرق در تباهي و توهمات خودشان بودند كه از اعتراضات مردمي مبهوت شدند و تا پايان ماجرا هم در بهت و حيرت ماندند. مقاومت ناچيز و بيفايده حكومت براي بقا تغييري در روند حوادث ايجاد نكرد و فصل حكومت كمونيستها بر روماني، دسامبر 1989 به پايان رسيد. چائوشسكو و همسرش را هم همان زمان، در چنين روزي جلوي ديوار گذاشتند و تيرباران كردند. آن اواخر كسي براي دفاع از او باقي نمانده بود. اريك هابسبام دقيق مينويسد كه نه فقط در روماني كه در آن مقطع «هيچ گروهي از كمونيستهاي افراطي در هيچ كجا آماده مردن براي اعتقاداتشان نبودند» چون براي اين پرسش كه «از چه چيز بايد دفاع كرد؟» پاسخي نداشتند. از فقر و عقبماندگي يا هدفي كه ديگر وجود نداشت؟