خواب و بيداري
سروش صحت
بعد از اينكه تاكسينوشت هفته قبل چاپ شد، چند نفري به من پيغام دادند كه يك جمله را اشتباه نوشتهام. رفتم و نوشته هفته قبل را خواندم. جايي نوشته بودم: «اگر آدمها فراموش نميكردن كه نميشد زندگي كرد... زندگي تمام ميشد» و خط بعدي نوشته بودم: «اگه آدمها فراموش كنن كه نميشه زندگي كرد... زندگي تمام ميشه.» خوانندگان اشاره كرده بودند كه اين دو جمله معني عكس هم دارد و نميتواند هر دو درست باشد.
درست ميگفتند ولي من حرفهاي راننده را نوشته بودم. نگران شدم و فكر كردم، نكند حرفهاي راننده چيز ديگري بوده و من اشتباه نوشتهام. شال و كلاه كردم و رفتم
سر خط همان مسير و بعد از حدود دو ساعت و نيم آن تاكسي و راننده را پيدا كردم و گفتم: «ببخشيد شما هفته قبل گفتيد كه آدمها اگه فراموش كنن نميشه زندگي كرد، بعد گفتيد آدمها اگه فراموش نكنن نميشه زندگي كرد.»
راننده گفت: «خب؟» گفتم: «آدم نميشه كه هم اين باشه، هم اون.» راننده گفت: «اتفاقا بيشتر وقتها هم اينه، هم اون.» كمي فكر كردم. بعد خنديدم و گفتم: «شما فيلسوفيد؟» راننده گفت: «نه، راننده تاكسيام.» و دوباره گفت: «وفتي ميخوابي بعدش بايد بيدار بشي. وقتي بيدار ميشي بعدش بايد بخوابي، اگه براي هميشه بخوابي يعني مردي، اگه هميشه بيدار باشي هم مردي.» پرسيدم: «واقعا شما فيلسوف نيستيد؟» راننده گفت: «نه.»