تاملي در اهميت بهرام بيضايي در مقام نمايشنامهنويس
آرش ديروز و آرش امروز
بهناز عليپور گسكري
نام بهرام بيضايي مُهر پررنگي است بر دفتر ژانر نمايش در ايران معاصر. محوريت موضوعي نمايشنامههاي او اسطوره، حماسه و تاريخ است كه تلفيق آنها با عناصر درام جان تازهاي در تن ادبيات نمايشي ما دميده است. بيضايي در خلق هر يك از آثار خود به دنبال كشف نانوشتهها و سطور سفيد در بين خطوط تاريخ اساطيري و تاريخ رسمي مانند هويت، موضوع زنان، فرهنگ عامه و... است. او در بازنمايي رخدادهاي تاريخي از ظرفيتهاي زباني و ابزارهاي آن در جهت دلالتگري تاريخي سود ميجويد. به علاوه با شناخت گسترده از اسطورهها از ظرفيتهاي معنايي آنها نيز به تناسب استفاده ميكند. بيضايي با گريز از قاعدههاي معمول و عبور از ساختارهاي آشنا، ساختار ذهني و زباني خواننده و پيشفرضهاي رايج را در همميريزد و لذت و دركي دوچندان عرضه ميكند. براي تبيين بهتر توانمنديهاي او در عرصه نمايشنامهنويسي به نمايشنامه آرش بيضايي و تناسبات آن با منظومه آرش سياوش كسرايي پرداخته ميشود.
روايت داستاني آرش كمانگير ريشه در كتب باستاني و اوستا دارد. آرش و ارشن و آرسن به معني مرد و پهلوان آمده و ارشام نام جد داريوش اول و پدر گشتاسب نيز از همين ريشه و به معني مرد نيرومند و به علاوه نام يكي از نوادگان كيقباد نيز هست. در اكثر متون بجا مانده پيش از اسلام و پس از آن، آرش همواره پهلواني است كه به فرمان اورمزد بر بالاي كوه البرز ميرود، تيري پرتاب ميكند تا حدود مرز سرزمين ايران را مشخص كند. در اوستا آمده است «تشتر ستاره رايموند فرهمند را ميستاييم كه شتابان به سوي درياي «فراخ كرت» بتازد چون آن تير در هوا پرّان، كه «آرش» تيرانداز- بهترين تيرانداز ايراني- از كوه «ايرو خشوث» به سوي كوه «خوانونت» بينداخت، آفريدگار اهورمزدا بدان دميد، پس آنگاه ايزدان [ آب و گياه و مهر فراخ چراگاه] تير را راهي پديد آوردند» (اوستا، 1391: تيرشيت: 4/6 و 7)
اگرچه آرش شخصيتي حماسي است اما برخلاف تصور عام، داستان آرش و تيراندازي او در شاهنامه نيامده و فردوسي فقط 3 بار به اين نام اشاره كرده است كه به زعم پژوهشگران روشن نيست، اشاره او متوجه آرش كمانگير باشد. داستان آرش در متون اسلامي نيز ديده ميشود. بنا بر روايات مورخين اسلامي «پس از آنكه افراسياب بر ايرانشهر غلبه يافت و منوچهر را در طبرستان محاصره كرد براي مصالحه قرار بر آن نهاده شد كه افراسياب به قدر يك تير پرتاب از زمين ايرانشهر به منوچهر واگذارد. در اين هنگام يكي از فرشتگان به نام اسفندارمذ آمد و گفت كمان و تيري چنانچه در اوستا معين شده است بسازند، آنگاه آرش را كه مردي شريف و ديندار بود، بخواستند و گفتند كمان را بگيرد و تير را بيفكند. پس آرش برخاست و كمان را تا آنجا كه خداوند نيرو داده بود كشيد و تير را رها كرد. چنانكه از آسيب آن تنش پاره پاره شد. اين تير به درخت گردوي عظيمي كه در بزرگي نظير نداشت، اصابت كرد و صلح منوچهر و افراسياب بدين شكل صورت گرفت». (صفا، 1369: 590 – 588)
در خصوص سرگذشت آرش اساطيري در تاريخ و پژوهشهاي معاصر ميتوان از احسان يارشاطر نام برد كه بار ديگر افسانه كهن آرش را در كتاب داستانهاي ايران باستان(تهران ۱۳۳۶) احيا كرد و به خصوص اسباب توجه شعرا و نويسندگان دهه 40 را فراهم كرد. ارسلان پوريا نيز نخستين كسي بود كه آرش را به عرصه ادبيات وارد كرد. پوريا زندگي آرش را تحت عنوان آرش تيرانداز در سال ۱۳۳۸ به چاپ سپرد و چاپ دوم آن را با عنوان آرش شيواتير در سال 1357 چاپ كرد. آرش كمانگير سياوش كسرايي(۱۳۳۸)، آرش در قلمرو ترديد از نادر ابراهيمي(۱۳۴۲) و حماسه آرش مهرداد اوستا(۱۳۴۴) و سرانجام نمايشنامه آرش بيضايي، متاخرتر از بقيه در ۱۳۵۶به چاپ رسيد. منظومه آرش از سياوش كسرايي يكي از بهترين اقتباسهاي منظومي است كه از آرش اسطورهاي انجام شده است و بيشك كمتر فرد آشنا به ادبيات پيدا ميشود كه آن را نخوانده و نشنيده باشد. داستان آرش در اين منظومه يك تمثيل ادبي است. او مظهر هويت و قدرت و دانش است، مظهر يك قرباني و مظهر يك منجي كه در هر دوره در هيئتي متفاوت پديدار ميشود. اين نياز به قهرمان و منجي در ادوار مختلف از چشم نويسندگان بزرگ پنهان نمانده است. مرگ آرش نيز مرگ اسرارآميزي است و ظهور مجدد او را در اذهان پذيرندگان محتمل كرده است.
منظومه آرش سياوش كسرايي شعري روايي است كه شاعر با روايت رخدادهاي متعدد خواننده را با خود همراه و حس وطنپرستي او را تهييج ميكند تا به اين وسيله او را با مسائل اجتماعي- سياسي روزگار خود همراه كند. كسرايي آرش اسطورهاي را بدون تغيير در اصل اسطورهاي آن، در قامت يك بازنويسي منظوم، به فضاي جامعه دوران خود دعوت كرد تا الگوي آرش بودن يا در انتظار آرش ماندن را به مردم روزگار خود يادآوري كند. از اين رو قرار گرفتن آرش در كانون روايت شعر متضمن وجه نمادين آن در منظومه كسرايي است. به اين معني كه او در بحبوحه ايام پس از كودتاي 1332 بين يك اسطوره باستاني و نياز به وجود قهرماني آرشگونه ارتباطي مستقيم برقرار و آن را به عنوان الگوي اشخاص آزاده به آيندگان يادآوري كرد و با استفاده از كنش قهرمانانه آرش و نياز به ظهور يك منجي، آزاديبخش و قهرمان تاكيد ورزيد. آرش كمانگير در اين منظومه را ميتوان شخصيتي اسطورهاي- حماسي و سرگذشت او را روايتي تمثيلي تلقي كرد. سرگذشت اسطورهاي آرش از جمله نخستين برخوانيهاي(اصطلاحي برساخته بيضايي) اوست. بيضايي روايت آرش را وامدار كسرايي ميداند. اين اثر به عنوان اولين تجربه بيضايي در به كارگيري زبان ويژه در بازسازي روايت اسطورهاي، اهميت ويژهاي دارد. هويت و قدرت آرش اسطورهاي با توجه به زمان نگارش آن، بعد از كودتاي 28 مرداد 1332، گفتماني تازه را نقشبندي كرد و با كاربست روايت كهن، واژگان و نحو زبان را در خدمت نگاه اجتماعي امروز قرار داد.
و اما بهرام بيضايي در نمايشنامه آرش شيوهاي متفاوت از منظومه آرش كسرايي در پيش ميگيرد. او چارچوب كلي داستان باستاني آرش را به هم ميريزد و كنشهاي شخصيتها را تغيير ميدهد و از گفتوگو ميان شخصيتها و ايجاد روابط علت و معلولي وقايع و تغيير در شيوههاي روايت استفاده ميكند و زبان را تام و كمال به خدمت شكل و محتواي اثر ميگيرد. اينگونه قاعدهگريزي از شيوههاي معمول، روايت آرش را به اقتباسي خلاق تبديل كرده است.
عواملي كه اقتباس كسرايي و بيضايي را از اسطوره آرش متمايز ميكند به نگاه و انديشه اين دو برميگردد. در منظومه كسرايي، آرش پهلوان است: منم آرش / چنين آغاز كرد آن مرد با دشمن / منم آرش سپاهي مردي آزاده / به تنها تير تركش را آزمون تلختان را آماده / كمانداري كمانگيرم / شهاب تيز رو تيرم» (كسرايي، 1387: 91)
آرش در روايت بيضايي ستوربان است نه يك پهلوان:
- مرد ستوربان (آرش) گويد: من از شبانان اين بوم بودهام كه اينك ستوربان سپاهم.
- من مردكي ستوربانم كه اينك از دوست پيام آوردهام. (بيضايي، 1394: 37)
در روايت بيضايي با آرشي ديگر روبهرو هستيم نه آرشي كه در متون كهن و در منظومه كسرايي ديده ميشود. او پهلوان و مرد جنگ نيست و ابتدا از پرتاب تير امتناع ميكند. شاه توران ميگويد: اي هومان از آرش چه ميداني؟ پس هومان روي ميگرداند؛ مردي را مينگرد خُرد؛ تنها به پاي ايستاده؛ در ميان سواران پيادهاي ميگويد: من اين را هرگز در جنگيان نديدهام. (همان، 41)
- آرش مردي رمهدار بود، و ايزد مهر به او دلي آتشين داده بود و او تا بود هرگز كمان نداشت و تيري رها نكرد. اي آرش تو سپاهي نيكو بيني؛ وگر ستورباني نيك بودهاي اينك كه دستوري نمانده است بيا و پيك ما باش با دشمن» (همان)
آرش سياوش كسرايي كماندار و كمانگير است و پهلواني در جان و روح اوست و بيدرنگي تير را پرتاب ميكند، در مقابل دشمن رجز ميخواند و پيشاپيش باور دارد كه فتح با اوست:
منم آرش، كمان كهكشان در دست، كمانداري كمانگيرم،
مبارك باد آن جامه كه اندر رزم پوشندش
گوارا باد آن باده كه اندر فتح نوشندش
شما را باده و جامه، گوارا و مبارك باد.
آرشي كه در منظومه كسرايي با پرتاب تير جان خود را در آن مينهد، در مرگي رازآميز از نظرها ناپيدا ميشود: شامگاهان، راه جوياني كه ميجستند آرش را به روي قلهها، پيگير بازگرديدند، بينشان از پيكر آرش، با كمان و تركشي بيتير، آري، آري، جان خود در تير كرد آرش، كار صدها صد هزار تيغه شمشير كرد آرش، تير آرش را سواراني كه ميراندند بر جيحون، به ديگر نيمروزي از پي آن روز، نشسته بر تناور ساق گردويي فرو ديدند و آنجا را از آن پس، مرز ايرانشهر و توران باز ناميدند. (كسرايي، 1387: 98)
و اما آرش بيضايي پس از پرتاب تير به زمان ميپيوندد، او تير را با دل خود پرتاب ميكند نه به بازو: آرش مردمي، زه را با نيروي پر كشيد؛ زه را با نيروي دل كشيد و من مردمي را ميشناسم كه هنوز ميگويند: آرش باز خواهد گشت. (بيضايي، 1394: 69)
بيآنكه به نگاه ارزشي به آرش بازآفريده بيضايي و آرش كمانگير كسرايي بنگريم، با خوانش اين دو متن به خود يادآوري ميكنيم كه راز و رمز جاودانگي ادبيات در انديشه و زبان و نگاه هنرمند تجسم مييابد.
منابع
بيضايي، بهرام (1356)، روايت آرش، تهران: نيلوفر، (1394 روشنگران)
صفا، ذبيحالله (1369) حماسهسرايي در ايران (از قديمترين عهد تاريخي تا قرن چهاردهم هجري)، تهران: اميركبير.
كسرايي، سياوش (1387) آرش كمانگير، تهران: كتاب نادر.
يارشاطر، احسان (1336) داستانهاي ايران باستان، بنگاه ترجمه و نشر كتاب.